قرآن کریم از یکسو انسان را موجود جاودانه و حیا او را حیات ابدى مى داند و او را بعنوان خلیفة الله که مظهر اسماء و صفات الهى است معرفى و از سوى دیگر زندگى دنیوى و طبیعى او را یک حیات موقت که آمیخته با انواع محدودیتها و مضیقه ها است اعلام مى کند و از سوى دیگر حیات ابدى هر کس را نتیجه حیات دنیوى او معرفى مى کند و راه رسیدن بسعادت ابدى و کمالات الهى را عبور از این گذرگاه موقت مى داند که در تعبیر روایات از آن بعنوان دارممر و مزرعه یاد شده است .از نظر قرآن ماهیت زندگى دنیوى ، ماهیت ابزارى است که جنبه مقدمى دارد، حیاة دنیوى هرگز هدف نیست بلکه زمینه است فرصت و مؤ نه است براى رسیدن بحیاة ابدى ، انسان مسافر ابدیت و دنیا معبر و راه رسیدن به مقصد است .و لذا قرآن کریم بلحاظ اینکه انسان را موجودى ابدى مى داند و نسبت به حیات دنیوى و مقطعى او با نگاه مقدمى و ابزارى مى نگرد، براى اینکه انسان هم ماهیت حیات دنیوى را بشناسد و هم نسبت به شاءن و هدف خلقت خود آگاهى یابد. توجه انسان را به دو نکته اساسى جلب مى کند:اولا - تذکر مى دهد که زندگى موقت دنیا همواره با انواع سختیها و بلاها آمیخته است و شیرینیهاى آن نیز با تلخیها و نعمتهاى آن با زوال همراه است مى فرماید: لقد خلقنا الانسن فى کبد یعنى تو اى انسان در این جهان با رنج و سختى سر و کار دارى تا همیشه در مصادف با بلاها و ابتلاها راه طولانى کمال را با سعى و تلاش و صبر و تحمل بپیمائى . به انسان گوشزد مى کند که دنیا جاى آسایش و آرامش نیست بلکه جاى تلاش و جان کندن است ، یاءیها الانسن انک کادح الى ربک کدحا فملقیه و چون دنیا جاى ماندن و آسایشگاه نیست بلکه محل آموختن و آزمایشگاه است لذا انتظار ماندن و دلخوش کردن نسبت به آن ، یک انتظار بى جا است و از این جهت اگر کسى نسبت به آن با نگاه غائى بنگرد خود را فریب داده است و لذا از دار دنیا بعنوان دار الغرور نیز تعبیر شده است .ثانیا: توجه اصلى انسان را به حیات اخروى معطوف نموده است و زندگى دنیا را در مقایسه با آخرت تحقیر نموده و متاع قلیل بیان کرده است که خاطره و بازیچه اى بیشت نیست - و ما هذه الحیوة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاءخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون یعنى زندگى دنیا در رابطه با حیات ابدى آخرت نمى تواند طرف قیاس قرار گیرد بلکه پوچ است و اگر چنانچه زندگى دنیا را بعنوان هدف در نظر بگیریم ، این دنیاى منهاى آخرت را نمى توان حیات بنامیم و جمله (لو کانوا یعلمون ) بیانگر واضح بودن این پوچى دنیا در رابطه با حیات اخروى است . این آیه نمى خواهد زندگى دنیوى را با زندگى جاودانه اخروى مقایسه کند و بلکه سخن از دین است که دنیاى منهاى آخرت پوچ است و حیات بمعناى واقعى کلمه نمى تواند باشد. البته لازم به ذکر است که تحقیر دنیا در آیات و روایات ناظر به نگاه غائى و هدفمند نسبت به دنیا است بگونه اى که براى انسان آمال و مقصد قرار گیرد این گونه آیات نظر به ماهیت مقدمى و فانى بودن زندگى دنیوى است اما زندگى دنیا به عنوان زمینه رسیدن به آخرت که در آن در لسان روایات به محل تجارت اولیا الله و محل نزول وحى و رفت و آمد فرشتگان تعبیر شده است .بنابر این با توجه به اینکه زندگى دنیا با سختیها و تلخیها همراه است و انسان باید با رنج و تلاش و خون دل خوردن راه دراز هستى را بپیماید و به هست آفرین ملحق شود و بهره هاى زودگذر آن نیز در برابر نعمتهاى بهشت ، بحساب نمى آید لذا قرآن از آن به متاع قلیل و لهو و لعب یاد نموده است که هرگز نمى تواند، در طرح عظیم خلقت انسان ، به عنوان هدف و مقصد مطرح شود. سرّ مطلب در این است که انسان با ابدیت پیوند دارد و خداوند او را داراى قابلیت هاى عجیب و استعدادهاى بى پایان آفریده است .هیچ چیزى جز ذات اقدس الهى نمى تواند وجود انسان را پر کند زیرا جایگاه انسان در طرح خلقت به وسعت و گستردگى کل هستى است که حرکت به سوى بى نهایت را در دستور کار خود دارد. این ترکیب بگونه اى است که چیزى غیر خدا نمى تواند این ظرف را پر کند فقط خدا است که این نداى کمال طلبى او را پاسخ مى دهد و نیاز بى پایان او را اشباع مى کند و فقط خدا است که عطش مطلق طلبى او را ارضاء مى نماید. دنیا و مظاهر فریبنده آن هرگز نمى تواند این راز نهفته در وجود انسان را تفسیر کند و نیز او را اشباع کند زیرا متاع زودگذر دنیا هیچگونه سنخیتى با هدف خلقت او ندارد چون این وجود، وجودى است ابدى خواه که انتظارى غیر از این یک انتظار عبث خواهد بود. با توجه به همین آرمان گرائى و مطلق طلبى قرآن انسان ها را از دنیا گرائى و غفلت بر حذر مى دارد و از اشتباه در آرمان گرائى انسان به عنوان (خسران مبین ) یاد مى کند و افرادى را که در این راستا، غیر خدا را به عنوان هدف برگزیده اند زیان کاران حقیقى معرفى مى کند و من یتخذ الشیطن ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا ولایت شیطان در این جا به عنوان سمبل ولایت غیر خدا مطرح است که شامل هر آنچه غیر خدا است مى شود. در سوره کهف نیز مى فرماید: کسانى که در هدف خلقت خویش دچار انحراف شوند و نداى فطرى خداطلبى را نادیده بگیرند و بجاى آن متاع ناچیز دنیا را مقصد خود قرار دهند، به عنوان زیان کاران احمق معرفى شده اند - قل هل ننبئکم بالاءخسرین اءعملا الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون اءنهم یحسنون صنعا یعنى این گروه چون دارایى هاى دنیوى خود را از دست مى دهند بدون این که چیزى به دست آورند، زیان کارند و در این زیانکارى خود دچار حماقت و فریب نیز هستند چون خیال مى کنند که به چیزى دست یافته اند لذا این ها (اخسرین ) مى باشند.رابطه دنیا و آخرت در قرآن
از بررسى آیاتى که در رابطه با دنیا و آخرت وارد شده است و نقش اعمال انسان را در سرنوشت اخروى او را بیان کرده معلوم مى شود که رابطه دنیا و آخرت و بعبارت دقیق تر رابطه اعمال انسان با سرنوشت او، از نوع رابطه بذر و محصول است که در لسان روایات آمده است ، زندگى دنیوى انسان ، مقدمه و علت شکل گیرى آخرت و نحوه سرنوشت ابدى او است ، جهان آخرت در باطن همین عالم است و مترتب بر این جهان است البته با ترتیب زمانى زیرا قیامت تاریخ دارد و زمانى نیست بلکه از نظر مرتبه ظهور در طول این جهان قرار دارد و نظام مخصوص متناسب با آن عالم را دارد که براى ما غیر قابل درک و ناشناخته است .آنچه که ما ببرکت آیات و روایات اهل بیت علیهما السلام اجمالا مى فهمیم ، این است که پدیده هاى عالم آخرت با حوادث مربوط به دنیاى انسان ، پیوند تام دارد بطورى که ظاهر این عالم و ملکوت آن عالم نسبت به انسان داراى یک حقیقت - است که انسان را در دو چهره نشان مى دهد. این چنین نیست که آخرت هر کسى امر منقطع از دنیاى زندگى او در این عالم باشد، بلکه از نظر قرآن اعمال و رفتار در این جهان ، تاثیر مستقیم در شکل گیرى جهان آخرت و بهشت و جهنم هر انسانى ، محصول اعمال و زندگى دنیوى او است و این یک اصل قرآنى است که در آیات زیادى بیان شده است - و اءن لیس للانسن الا ما سعى و اءن سعیه سوف یرى .بنابراین از نظر قرآن ، آخرت انسان در متن همین زندگى دنیوى او، تعبیر شده است و امور حقایق قیامت و جهان بعد از مرگ گرچه دائمى و ابدى است اما نوع سرنوشت و سعادت و شقاوت هر کسى باید به وسیله خود او در این جهان تعیین گردد و بهشت و جهنم فردا از امروز باید ساخته شود، از نظر قرآن هر آنچه در قیامت به انسان مى رسد، از این جهان نشاءت گرفته چون عالم آخرت ، باطن این عالم است و قیامت انسان نیز ظرف ظهور حقایق باطنى انسان است در آن روز که - یوم تبلى السرائر - است ، اعمال و حالات و اوصاف درونى انسان ، عینیت مى یابد. اینکه قرآن کریم تا این حد به اهمیت ایمان و عمل صالح تاکید دارد بخاطر حساسیت این موضوع است ، چون عنصر ایمان و عمل صالح که هم بیانگر شکل و ظاهر عمل و هم بیانگر روح و محتواى آن است ، اساس و خمیر مایه حیات ابدى انسان را تشکیل مى دهد، بخاطر این که افکار و رفتار مقطعى و زودگذر انسان در این جهان ، آثار و پیامدهاى جاودانه دارد، براى این که آنچه در قیامت فراروى ما قرار مى گیرد، پیامدها و بازتاب عینى و عملکرد ما در این دنیا است و هر کسى سازنده بهشت و یا جهنم فرداى خود در این دنیا است ، براى این که برخوردارى از رحمت بى پایان الهى و رسیدن به مقام قرب او، مستلزم تحمل انواع سختى ها و بلاها و عبور از صراط مستقیم تکالیف الهى است .اگر انسان در این جهان ، دوره کوتاهى را که شرایط مسابقه و امتحان در آن وجود دارد، طى ننماید و در میان انواع ناملایمات و خوشى ها، انواع کشش ها و انگیزه هاى متضاد قرار نگیرد، اگر شاخصه هاى حق و باطل در متن زندگى انسان در این دنیا، پیاده نمى گشت و ایمان و کفر و جوهر حقیقى انسان در قالب اعمال و باورهاى او جلوه گرى نمى شود و (سنت ابتلا) در مورد انسان ، تحقق نمى یافت ، هرگز نه بهشت معنا پیدا مى کرد و نه براى احدى جهنم وجود داشت ، نه پاداش و ثوابى در انتظار کسى بود و نه عذابى و عقابى .
بعضى از ناآگاهان، مسائل اخلاقى را، به عنوان یک امر خصوصى در زندگى شخصى مىنگرند، و یا آنها را مسائل مقدس روحانى و معنوى مىدانند که تنها در زندگى سراى دیگر اثر دارد، در حالى که این یک اشتباه بزرگ است; اکثر مسائل اخلاقى بلکه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد، اعم از مادى و معنوى، و جامعه انسانیت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبدیل خواهد شد که تنها قفسها مىتواند جلو فعالیتهاى تخریبى این حیوانات انساننما را بگیرد، نیروها به هدر خواهد رفت، استعدادها سرکوب خواهد شد، امنیت و آزادى بازیچه دست هوسبازان مىگردد و زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مىدهد. اگر درست در تاریخ گذشته بیندیشیم، اقوام زیادى را پیدا مىکنیم که هر کدام بر اثر پارهاى از انحرافات اخلاقى، شکستخورده یا بکلى نابود شدند. چه بسیار زمامدارانى که بر اثر نقاط ضعف اخلاقى، قوم و ملتخود را در کام مصائب دردناکى فرو بردند، و چه بسیار فرماندهان فاسدى که جان سربازان خود را به خطر افکنده و بر اثر خودکامگى آنها را به خاک و خون کشیدند. درست است که زندگى فردى نیز بدون اخلاق، لطافت و شکوفایى و زیبایى ندارد; درست است که خانوادهها بدون اخلاق سامان نمىپذیرند; ولى از آنها مهمتر، زندگى اجتماعى بشر است که با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناکى گرفتار مىشود که بدتر از آن تصور نمىشود. ممکن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تکامل جوامع بشرى را مىتوان در پرتو عمل به قوانین و احکام صحیح به دست آورد، بى آن که مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد. در پاسخ مىگوییم عمل به مقررات و قوانین نیز بدون پشتوانه اخلاق ممکن نیست; تا از درون انسانها انگیزههایى براى اجراى مقررات و قوانین وجود نداشته باشد، تلاشهاى برونى به جایى نمىرسد. زور و فشار، بدترین ضمانت اجرایى قوانین و مقررات است که جز در موارد ضرورى نباید از آن استفاده کرد و در مقابل آن، ایمان و اخلاق، بهترین ضامن اجرایى قوانین و مقررات محسوب مىشود. با این اشاره به قرآن مجید باز مىگردیم و نمونههایى از آیات قرآن را که ناظر به این مساله مهم است مورد توجه قرار مىدهیم:
1- ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون (سوره اعراف، آیه96).
2- ولاتستوى الحسنة ولاالسیئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک وبینه عداوة کان-ه ولى حمیم - ومایل-ق-ها الا الذین صبروا ومایل-ق-ها الا ذوح-ظ عظیم (سوره فصلت، آیه34 و 35)
3- فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فىالامر فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوک-لین (سوره آل عمران، آیه159)
4- وما ارس-لنا فى قریة من نذیر الا قال مترفوها ان-ا بما ارسلتم به کافرون (سورهسبا، آیه34)
5- وابتغ فیما اتک الله الدار الآخرة ولاتنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین - قال انما اوتیته على علم عندى اولم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوة واکثر جمعا ولایسئل عن ذنوبهم المجرمون (سوره قصص، آیه77 و 78)
6- فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا - یرسل السماء علیکم مدرارا - ویمددکم باموال وبنین ویجعل لکم جنات ویجعل لکم انهارا (سوره نوح، آیه10 تا 12)
7- ولو انهم اقاموا التوریة والانجیل وما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة وکثیر منهم ساء مایعملون (سوره مائده، آیه66)
8- من عمل صالحا من ذکر او انثى وهو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة ولنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون (سوره نحل، آیه97)
9- ومن اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا ونحشره یوم القیمة اعمى (سورهطه،آیه124)
10- ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم (سوره انفال، آیه46)
ترجمه:
1- و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم، ولى (آنها حق را) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
2- هرگز نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با نیکى دفع کن ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گوئى دوستى گرم و صمیمى است!
3- به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [ مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد!
4- و ما در هیچ شهر و دیارى پیامبرى بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین آنها (که مست ناز و نعمتبودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شدهاید کافریم!»
5- و در آنچه خدا به تو داده. سراى آخرت را بطلب، و بهرهات را از دنیا فراموش مکن! و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن! و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! - (قارون) گفت: «این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من ستبه دست آوردهام!» آیا او نمىدانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرده که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى که عذاب الهى فرا رسد) مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند!
6- به آنها گفتیم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است! - تا بارانهاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد! - و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد!
7- و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [ قرآن] برپادارند، از آسمان و زمین روزى خواهند خورد، جمعى از آنها معتدل و میانهرو هستند، ولى بیشترشان اعمال بدى انجام مىدهند.
8- هر کس کار شایستهاى انجام دهد. خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد.
9- و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مىکنیم!
10- ... و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود!
در نخستین آیه، سخن از رابطه برکات زمین و آسمان; باتقوا است، با صراحت مىفرماید: ایمان و تقوا سبب مىشود که برکات آسمان و زمین به سوى انسانها سرازیر گردد; و بعکس، تکذیب آیات الهى (و بى تقوایى) سبب نزول عذابمىگردد. (ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون) برکات آسمان و زمین، معنى وسیعى دارد که نزول بارانها، رویش گیاهان، فزونى نعمتها، و افزایش نیروهاى انسانى را شامل مىشود. «برکت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چیزى است، و این واژه بر هر نعمت و موهبتى که پایدار بماند اطلاق مىگردد; بنابراین موجودات بىبرکت آنها هستند که ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مىشوند. بسیارند از امتهایى که داراى امکانات مادى فراوان هستند و منابع زیرزمینى و روزمینى و انواع صنایع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال که نتیجه مستقیم فساد اخلاق است، این مواهب براى آنها ناپایدار و فاقد برکت است و غالبا در مسیر نابودىشان به کار گرفته مىشود. به همین دلیل، آیات قرآن، از کسانى سخن مىگوید که نعمتهاى آنها وبال و مایه بدبختىشان شد. مثلا، در آیه85 سوره توبه مىخوانیم: «ولاتعجبک اموالهم واولادهم انما یرید الله انیعذبهم بها فىالدنیا وتزهق انفسهم وهم کافرون;مبادا اموال و اولادشان مایه اعجابتو گردد، خدا مىخواهد به وسیله آن، آنها را عذاب کند و جانشان بر آید در حالى که کافر باشند.» آرى! این نعمتها هنگامى که با فساد اخلاق توام شود، هم مایه عذاب دنیا است، هم موجب خسران و زیان آخرت! به تعبیر دیگر، هرگاه مواهب الهى با ایمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مایه عمران و آبادى و رفاه و آسایش و سعادت و نیکبختى است این همان چیزى است که در آیهمورد حثبه آن اشاره شده است. بعکس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودکامگى و هوسبازى همراه باشد، مایه تباهى و فساد است! در دومین آیه، طریقه بسیار مؤثر و مهمى را براى پایان دادن به کینهتوزیها و عداوتها، ارائه مىدهد و نقش اخلاق را در برچیدن نفرتها و کینهها روشن مىسازد، مىفرماید: «با نیکى، بدى را دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند.» (ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک وبینه عداوة کانه ولى حمیم) سپس مىافزاید: این کار کار همه کس نیست، و این بزرگوارى وسعه صدر، از هر کس بر نمىآید، «تنها کسانى به این مرحله مىرسند که داراى صبر و استقامتند، و تنها کسانى به این فضیلت اخلاقى نائل مىشوند، که بهره عظیمى از ایمان و تقوا دارند!» (ومایلقها الا الذین صبروا ومایلقها الا ذوحظ عظیم) همیشه یکى از مشکلات بزرگ جوامع بشرى، انباشته شدن کینهها و نفرتها بوده که وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مىکشد و همه چیز را در کام خود فرو مىبرد و خاکستر مىکند. حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نیکى) با آن برخورد شود، کینهها، همچون برف در تابستان، بزودى ذوب مىشود و از میان مىرود، و جوامع بشرى را از خطر بسیارى از جنگها مصون مىدارد، از جنایات مىکاهد و راه را براى همکارى عمومى هموار مىسازد. ولى همانگونه که قرآن مىگوید، این کار کار همه کس نیست و بهره عظیمى از ایمان و تقوا و تربیت اخلاقى لازم دارد. بدیهى است اگر خشونتبا خشونت پاسخ گفته شود، و سیئه با سیئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مىگیرد، و روز به روز دامنه آن گستردهتر مىشود و مایه بدبختیهاى عظیمى در سطح جامعه بشرى مىگردد! بدیهى است این امر (دفع بدى با نیکى) شرایط و حدود و استثناهایى دارد که در جاى خود مشروحا خواهد آمد. در سومین آیه، از تاثیر حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مىگوید و نشان مىدهد یک مدیر متخلق به اخلاق الهى تا چه حد در کار خود موفق است، و چگونه دلهاى رمیده را در اطراف خود جمع و متحد مىسازد، اتحادى که مایه پیشرفت و تکامل جامعهها است، مىفرماید: «از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مىشدند، آنها را عفو کن و براى آنها آمرزش الهى بخواه، و در کارها با آنها مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توکل کن چرا که خدا متوکلان را دوست دارد! (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوک-لین) این آیه تاثیر عمیق حسن اخلاق را در پیشرفت امر مدیریت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پیروزى و موفقیت جامعه نشان مىدهد; بنابراین، تاثیر حسن اخلاق تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمىشود، بلکه اثر وسیعى در زندگى مادى انسانها نیز دارد. دستورات سه گانهاى که در ذیل آیه آمده یعنى مساله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پیشگاه خدا» و «مشورت در کارها» نیز در همین راستا است، چرا که این خلق و خوى که از مهربانى و تواضع سرچشمه مىگیرد سبب عفو و گذشت و استغفار جبران خطاهاى پیشین و احترام به شخصیت و ارزش وجودى انسانها مىشود. چهارمین آیه، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مىدهد که همیشه و همه جا در برابر پیامبران راستین، گروهى مترفین قیام کردند، همانها که مست ناز و نعمتبودند، و روح تکبر و خودخواهى تمام وجودشان را پر کرده بود، مىفرماید: «ما در هیچ شهر و دیارى پیامبران انذار کننده نفرستادیم، مگر اینکه مترفین گفتند ما به آنچه شما فرستاده شدهاید کافریم!» (وما ارسلنا فى قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون) سپس مىافزاید: آنها به قدرى مغرور بودند که «گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» (وقالوا نحن اکثر اموالا واولادا وما نحن بمعذبین) این خلق و خوى زشتسبب مىشود که در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بایستند; مردان حق را بکشند، و صداى حق طلبان را خاموش کنند و بذر فساد و ظلم و طغیان در جامعهها بپاشند، و از اینجا نمونه دیگرى از تاثیر اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مىشود. عجب این که روحیه استکبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مىشد که از نظر تفکر نیز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و کثرت و وفور نعمت را دلیل بر قرب خود در درگاه الهى بپندارند که اگر ما مقرب درگاه او نبودیم، این همه نعمتبه ما نمىداد! و به این ترتیب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انکار مىکردند که قرآن در آیهبعد از آن، این منطق سست و واهى را درهم مىریزد، و معیار قرب درگاه الهى را ایمان و عمل صالح مىداند. نه تنها مشرکان ثروتمند قریش که همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستکبر، همین موقف را در برابر پیامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند. در پنجمین آیه، به چهره دیگرى از این مساله رو به رو مىشویم که داستان «قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنىاسرائیل را بیان مىکند. هنگامى که آگاهان بنىاسرائیل به او نصیحت کردند که «مال و ثروت عظیم خویش را ابزارى براى سعادت خود و جامعهاى که در آن زندگى مىکنى قرار ده و آن گونه که خدا به تو احسان کرده استبه خلق خدا نیکى کن، و راه ظلم و فساد را نپوى که خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وابتغ فیما اتک الله الدار الآخرة ولا تنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین) او با غرور و تکبر مخصوص به خود گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کار دانىام) به دست آوردهام!» (قال انما اوتیته على علم عندى) یعنى، نگویید خدا به من داده است، بگویید علم و لیاقت و درایتم، به من داده است; و سرانجام همین کبر و غرور او را به وادى هولناک انکار آیات الهى و ادامه فساد و ظلم و همکارى با دشمنان حق و عدالت کشانید، و در یک حادثه عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت. و باز در اینجا مشاهده مىکنیم که چگونه رذائل اخلاقى مىتواند چهره اشخاص حتى جامعهها را دگرگون سازد و از رسیدن به خیر و سعادت و نیکبختى باز دارد. جالب این که در آیات قبل از آن مىخوانیم که آگاهان بنىاسرائیل گفتند: «این همه شادى نکن که خدا شادى کنندگان را دوست نمىدارد!» (اذ قال له قومه لاتفرح ان الله لایحب الفرحی-ن) بدیهى استشاد بودن و شاد زیستن در منطق اسلام و در هیچ منطقى کار بدى نیست، منظور در اینجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بىخبرى از خدا و شادى آمیخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادى که به دنبال آن عربدههاى مستانه و سرکشى و فساد است و همه اینها بازتاب صفات زشتى است که در درون دل لانه گزیده است. در ششمین آیه، شکایتحضرت نوح علیه السلام را در پیشگاه خدا مىخوانیم که در لابهلاى آن اشارات پر معنایى به تاثیر اعمال آدمى - و خلق و خوهایى که پشتوانه این اعمال است - در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مىفرماید: «بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید (و از مرکب غرور و نخوت فرود آیید و از گناهان خویش و کفر و عناد و لجاج توبه کنید!) که او بسیار آمرزنده است - تا بارانهاى پربرکت آسمان را پىدرپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان یارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان بگذارد.» (فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا - یرسل السماء علیکم مدرارا - ویمددکم باموال وبنی-ن - ویجعل لکم جنات ویجعل لکم انهارا) و در ادامه این آیات، سرپیچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را بر مىشمرد، که سرچشمه اصلى گناهان آنها بود. ممکن است آنچه در بالا آمده به عنوان یک رابطه معنوى و الهى در میان ترک گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسیر شود، ولى هیچ مانعى ندارد که این پیوند و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى، لذا در جاى دیگر از قرآن مجید مىخوانیم: «ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس; فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است.» (سوره روم، آیه41) همین معنىدر سورههود بهشکلدیگرى آمدهاست کهاز زبان پیامبراسلام صلى الله علیه و آله خطاب به مشرکان مکه مىفرماید: «دعوت من این است که از پروردگار خویش آمرزش بطلبید و استغفار کنید، و به سوى او باز گردید، تا مواهب نیکو در مدت معینى در اختیار شما بگذارد! (واناستغفروا ربکم ثم توبوا الیه یمتعکم متاعا حسنا الى اجل مسمى) (سورههود، آیه3) بىشک بخشش «متاع حسن» تا سرآمد معینى، اشاره به مواهب مادى زندگى دنیا است که در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشتبه سوى خدا و تخلق به اخلاققرار داده شده است. شک نیست که صفات زشتسرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در جامعه و از هم گسیختگى رشته وحدت و اتحاد و دوستى و برادرى و اعتماد در میان آنها است و همین امر سبب عقبماندگى در مسائل عمران و آبادى و توسعه اقتصادى و سلامت نفوس و رفاه مادى و تکامل معنوى مىشود. در هفتمین آیه، اشاره به وضع اهل کتاب و طغیان و سرکشى آنها کرده، مىفرماید: «اگر اهل کتاب تورات و انجیل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده است را بر پادارند (و تقوا پیشه کنند و عمل صالح به جا آورند) از آسمان و زمین روزى خواهند خورد، (ولى) گروه اندکى از آنها میانه رو هستند (و از افراط و تفریط بر کنارند) اما اکثریت آنها اعمال بدى دارند! (ولو انهم اقاموا التوریة والانجی-ل وما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة وکثیر منهم ساء مایعملون) باز در اینجا رابطه و پیوند نزدیک را در میان اعمال صالح و تقوا از یکسو، و نزول برکات زمین و آسمان را از سوى دیگر، مشاهده مىکنیم; این رابطه مىتواند هم جنبه روحانى داشته باشد و هم طبیعى، و در حقیقت هر دو آنها است. آرى، فیض الهى محدود نیست! این ما هستیم که باید با تحصیل قابلیت و شایستگیها خود را به آن منبع پرفیض متصل سازیم; ولى افراط و تفریطها و انحراف از جاده اعتدال، آسمان و حیات و زندگى را براى انسانها تیره و تار ساخته و آرامش را بر چیده است! جنگهاى ویرانگر، نفوس انسانى و سرمایههاى معنوى و مادى را تحلیل مىبرد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مىدهد. جمله وما انزل الیهم من رب-هم همه کتب آسمانى حتى قرآن مجید را شامل مىشود، چرا که در واقع اصول همه آنها یکى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تکامل و پیشرفت جامعه اسلامى، دستورات والاترى نازل شده است. در هشتمین آیه، به تعبیر تازهاى برخورد مىکنیم و آن پیوند و ارتباط حیات طیبه (زندگى پاک و پاکیزه) با اعمال صالح (و صفاتى که سرچشمه آن اعمال است) مىباشد، مىفرماید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن استخواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه مىبخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام داده اند خواهیم داد!» (من عمل صالحا من ذکر او انثى وهو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة ولنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون) در آیات گذشته، بیشتر تاثیر اخلاق در جنبههاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در حالى که ظاهر آیهمورد بحث، بیشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مىکند، لذا مىگوید هر فرد از انسانها مرد باشد یا زن، داراى ایمان و عمل صالح باشد، صاحب حیات طیبه خواهد بود.
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَّثَلَ ا لْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا کَمَاَّءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَاَّءِ فَاخْتَلَطَ بِهِى نَبَاتُ ا لاَْرْضِ فَاءَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ مُّقْتَدِرًا . اى پیامبر! زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى فرستیم ؛ و به وسیله آن ، گیاهان زمین سرسبز مى شود و در هم فرو مى رود، اما بعد از مدّتى مى خشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده مى کند؛ و خداوند بر همه چیز تواناست .
زن مثال زندگانى جهان |
بهرشان مانند آبى که خود آن |
ما فرستادیم آن را از سما |
پس به آن شد مختلط نبت و گیاه |
رسته شد آنچ از زمین پس بامداد |
خشک و برکنده همانا شد زباد |
سبز و تر نبود به گیتى مستمر |
حقّ به هر چیزیست مانا مقتدر |
حاصل آنکه زندگانى را مَثَل |
بر گیاهى مى زند ربّ اجلّ |
کز زمین مى روید از آب سما |
پس شود بى نفع و خشک از بادها |
تا شوى از زندگانى شادکام |
رخت باید زود بربست از مقام |
وجه تشبیه در این آیه زندگى دنیا به آب بارانى تشبیه شده است که بر زمین ببارد و گیاهان زیادى به وسیله آن بروید و صفحه زمین را سرسبز و شاداب و به زیباترین شکلى مزیّن کند، اما دیرى نمى پاید که این طراوت و خرّمى تبدیل به گیاه خشک و کم وزن ، یعنى هشیم مى شود و باد آن را به هر سو پراکنده مى سازد، چنان که گویى نبوده است !وجه شباهت در این تشبیه ناپایدارى زرق وبرق دنیا و زود دگرگون شدن آن است .آرى ، همه خوشیها، عیش و نوشها و جوانى و کامرانى زندگى 50 60 ساله دنیا، همانند گیاهى است که بین طراوت و شادابى و خشک شدن و نابودى آن ، چندان فاصله اى نیست .مرحوم طبرسى مى گوید:این مَثَل در باره متکبّرانى است که به مال و ثروت خود مغرور شده و از همنشینى با تهى دستان ، خود دارى مى ورزند. خداوند متعال بدین وسیله به آنها هشدار مى دهد که به زرق و برق دنیا دلبستگى پیدا نکنند دنیا مورد توجّه او نیست . زندگى دنیا به گیاه سبزى مى ماند که با ریزش قطرات باران مى روید و سبز و خرّم مى شود امّا همین که باران چند صباحى قطع شد، مى خشکد و هشیم مى شود که دیگر قابل استفاده نخواهد بود. یکى از نیک مردان مى گوید: وقتى مرا به کوفه کارى پیش آمد، آنگاه که به قصر ویران شده نعمان بن منذر پادشاه حیره در خورنق و سدیر گذشتم ، ساعتى در فکر فرو رفته و عبرت گرفتم و آنگاه با حال تعجّب خطاب به آن ویرانه ها گفتم :اءَیْنَ سُکّانُکَ؟ وَاءَیْنَ جِیرانُکَ؟ وَاءَیْنَ اءَمْوالُکَ؟ وَاءَیْنَ خَدَمُکَ؟؛ ساکنانت کجایند؟ همسایگانت کجا رفتند؟ اموالت چه شد؟ خدمتگذارانت چه شدند؟! در این هنگام صدایى از هاتفى شنیدم که مى گفت :اءَفْناهُمْ حَدَثانُ الدُّهُورِ وَالْحُقُبِ وَاءَهْلَکَهُمُ الْمَصائِبُ وَالنُّوبُ؛ رویدادهاى روزگار آنها را از بین برد و مصائب و حوادث نابودشان کرد. در تفسیر کشف الاسرار منسوب به خواجه عبداللّه انصارى ذیل آیه مورد بحث آمده است :سلمان فارسى ، هرگاه به خرابه اى مى گذشت در آن توقف مى کرد و با حالت تضرّع و ناله رفتگان آن منزل را یاد مى کرد و مى گفت :کجایند آنهایى که این بنا را بر پا نهادند! دل بدادند و مال و جان در باختند تا آن غرفه ها را بیاراستند چون دل بر آن نهادند و چون گل بر باد بشکفتند و از باد بریختند و در گل خفتند!.مى گویند روزى خالد بن ولید از دختر نعمان بن منذر پرسید: چگونه شما از اوج عزّت و شوکت ، به خوارى و ذلّت افتاده اید؟ گفت : خلاصه سخن آن که روزى آفتاب بر آمد که هر رونده و آرمنده در خورنق و سدیر زیر دست ما بود، امّا همین که آفتاب غروب کرد چنان شدیم که هر کس مارا مى دید دلش به حال ما مى سوخت . از عبدالملک بن عمیر نقل شده است که مى گوید: من سر امام حسین علیه السّلام را در قصر دارالاماره که در مقابل عبیداللّه بن زیاد علیه اللعنة نهاده شده بود دیدم و سر عبیداللّه را در مقابل مختار و سر مختار را نزد مصعب بن زبیر و سر مصعب را در مقابل عبدالملک بن مروان مشاهده کرده ام و این همه را در مدّت دوازده سال دیده ام . از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود:مَا امْتَلاََتْ دارٌ حَبْرَةً الا امْتَلاَتْ عَبْرَةً وَما کانَتْ فَرْحَةٌ إِلاّ یَتْبَعُها تَرْحَة ؛ پر نشد خانه اى از سرور مگر آنکه پر شد از باریدن اشک و نمى باشد سرورى مگر آنکه دنبال او خواهد بود حزنى .
هرگز به باغ دهر گیاهى وفا نکرد |
هرگز زدست چرخ خدنگى خطا نکرد |
خیّاط روزگار به بالاى هیچکس |
پیراهنى ندوخت که آن را قبا نکرد |
نکته ها: 1- زرق و برق ناپایدار
قرآن مجید در آیه مورد بحث ، حقایق عمیق عقلى را که شاید درک آن براى بسیارى از مردم به آسانى امکان پذیر نیست ، با ذکر یک مثال زنده و روشن در آستانه حسّ آنها قرار مى دهد. به انسانها مى گوید:آغاز و پایان زندگى شما همه سال در برابر چشمانتان تکرار مى شود، اگر شصت سال عمر کرده اید، شصت بار این صحنه را تماشا نموده اید.در بهاران گامى به صحرا بگذارید و آن صحنه زیبا و دل انگیز را که از هر گوشه اش آثار حیات و زندگى نمایان است بنگرید، در پاییز نیز به همان صحراى سر سبز فصل بهار گام بگذارید و ببینید چگونه آثار مرگ از هر گوشه اى نمایان است .آرى ، شما هم یک روز کودکى بودید همچون غنچه نوشکوفه ، بعد جوانى مى شوید همچون گلى پر طراوت ، سپس پیر و ناتوان مى شوید، به مانند گلهاى پژمرده و خشکیده و برگهاى زرد و افسرده و سپس طوفان اجل ، شما را درو مى کند و بعد از چندصباحى خاکهاى پوسیده شما به کمک طوفانها به هر سو پراکنده مى گردد. تازه ، این در صورتى است که آدمى عمر طبیعى خود را طى کند، ولى اگر چنانچه در معرض مرگهاى ناگهانى از قبیل زلزله ها، تصادفها، سرطانها، سکته ها که در این زمان خیلى رایج است ، قرار گیرد، حسابش معلوم است ، چنانکه مثل آن در سوره یونس ، آیه 24 مثَل 17 گذشت که زندگى دنیا را به آب بارانى تشبیه کرده که بر زمین فرو ریزد و گیاهان گوناگونى از آن بروید و همین که این گیاهان سرسبز شده و صفحه زمین را زینت بخشیده اند، ناگهان سرما و یا صاعقه اى بر آن اصابت نموده ، چنان نابودش مى کند که گویى از اصل نبوده است .به هر صورت زندگى دنیا چه راه طبیعى خود را طى کند و چه نکند، دیر یا زود دست فنا دامانش را خواهد گرفت .