ویژگیهای تربیت اسلامی

هر مکتب تربیتی دارای ویژگی‏هایی است. این ویژگی‏ها را در مبانی، اصول، اهداف، منابع، شیوه‏ها و ابزارها و سایر عوامل مؤثر در تربیت می‏توان یافت.همچنان‏که موفقیت یک مکتب تربیتی نیز به این ویژگی‏ها و عوامل مؤثر دیگری چون مربی، متربی، محیط تربیت و سایر شرایط وابسته است، حال عنوان ویژگی‏های تربیت اسلامی خاطرنشان می‏سازیم.

1ـ منبع وحی

از ویژگی‏های نظام تربیتی اسلام منبع و مأخذی است که محتوای آن را تشکیل می‏دهد و خاستگاه آن منبع وحی و الهام الهی است که در کتاب آسمانی تبلور دارد و همسو با کتاب تکوین ـ یعنی فطرت است و از مصدر غیبت به وسیله امین وحی بر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده و سنت و سیره مفسر و مبین آن می‏باشد.«الر کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ». علی علیه‏السلام درباره نقش قرآن می‏فرماید: این قرآن نصیحت‏کننده‏ای امین است که غش و دغل نمی‏کند و هدایت‏گری که گمراه نمی‏سازد و پیام‏آوری که دروغ نمی‏گوید: «اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذی لایَغُشُّ وَ الْهادِی الَّذی لایُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِی لایَکْذِب». با این ویژگی تربیت اسلامی از اتقان و استحکام و جامعیت برخوردار است، زیرا سرچشمه آن، حکمت و لطف خداوندی است که فیاض مطلق از بندگان دریغ نکرده و با احاطه‏ای که به ابعاد وجود انسان دارد، آن‏چه را که مصالح فردی و اجتماعی و دنیوی و آخروی بشر بدان وابسته است و لازمه خیر و سعادت واقعی اوست با برنامه‏ریزی مناسب و طرح جامع در اختیارش نهاده و در آیینِ جاودانه اسلام به کامل‏ترین صورت تبیین فرموده که نظیر آن را در هیچ‏یک از مکاتب و حتی شرایع نمی‏توان یافت. حضرت‏امام این‏مطلب‏را به‏شیوه استدلالی‏و براساس «قاعده‏لطف»چنین‏بیان‏می‏کند:«و بباید دانست که از برای نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتی است که پی بردن به طرق آن و دقایق مصالح و مفاسد برای احدی جز ذات مقدس حق ممکن نیست. ناچار در نظام اتّم که احسن نظام است (و قبل از این معلوم شد که مُنَظِّمِ آن حکیم علی الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعلیمِ طریق سعادت و شقاوت و هدایت راه صلاح و فساد و اعلام طریق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زیرا که اهمال آن یا نقص در علم لازم آید یا نقص در قدرت یا بخل و ظلم» و ذات بی‏چونِ الهی منزه از آن‏هاست.

2ـ اسوه‏های الهی

مکتبِ تربیتی اسلام مزیت دیگری دارد که سایر مکتب‏ها فاقد آنند و آن عبارت است از: اسوه‏های الهی و چهره‏های علم و عصمت که با نفوس قدسی و در سایه هدایت الهی و تأیید ربانی با زبان و عمل به هدایت مردم پرداخته‏اند و همان‏گونه که از حدیث «ثقلین»2 مستفاد می‏گردد، آن‏ها از قرآن انفکاک ناپذیرند و قرآن از آن‏ها جداشدنی نیست و آن‏ها معلم و مفسرِ قرآن و کتاب ناطق و تجسم عینی مکتب تربیتی اسلام می‏باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوی انسان‏سازی مطرح است و منابع روایی با غنای بی‏نظیر خود پس از قرآن، نمایانگر آن می‏باشد.حضرت امام، درباره نهج‏البلاغه که رشحه‏ای از چشمه‏سار باب مدینه علم، علی علیه‏السلام است، چنین می‏فرماید: «و اما کتاب نهج‏البلاغه که نازله روح اوست برای تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهی، خود معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه‏ای است دارای ابعادی به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه‏ها به وجود آید و دولت‏ها و ملت‏ها متحقق بشوند.»

3ـ برنامه عملی مناسب

از عوامل موفقیت تربیت ارائه راه و روشها و برنامه‏هایی است که در تحقق یافتن اهداف تربیت ایفای نقش می‏کند. طرح و برنامه‏ای که در اسلام برای تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارائه می‏شود، برنامه‏ای است دقیق و جامع و عملی و عینی که آفریدگار جهان برای وی تنظیم کرده است و پیام‏آوران خدا مُبلغ و مجری آنند. راهبردهایی که اسلام برای انسان‏سازی ارائه داده چنان‏که قبلاً دیدیم، در میدان عمل و آزمون، قرینِ موفقیت بوده و انسان‏های بی‏شماری را به کمال و والایی رسانیده است و می‏تواند برای بشریت ره‏توشه سعادت باشد. نظام تربیتی با فرض واقع‏بینانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملی و ضمانت اجرایی باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند، به ویژه در مسائلی که با عواطف و امیال انسان سروکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونی کشیده می‏شود. پشتوانه نظام تربیتی اسلام، ایمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است که مؤمن از روی معرفت و عشق به حق و کوشش در طلب رضا و تقرب او انجام می‏دهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و مؤثری در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند به ویژه نماز با فلسفه ذکر خدا که یک تکلیف مستمر در ساعات شبانه‏روزی مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنویت و تغذیه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذکر می‏باشد که نیرومندترین ضامن اخلاقی است. این ویژگی را در هیچ‏یک از مکاتب تربیتی رایج نمی‏توان یافت، زیرا تنها مؤمنان‏اند که به خدا عشق می‏ورزند و از کیفر او بیمناک‏اند و در برابر اوامر او سر فرود می‏آورند.

4ـ تعبد و تسلیم

در برنامه‏های تربیتی پای تعبد و تسلیم به میان می‏آید، زیرا انسان از راز هستی و پی‏آمد اعمال همواره و به‏طور کامل آگاه نیست و همانند بیماری که برای بازیافتن سلامت خویش به حکم ضرورت تسلیم طبیب می‏شود و از راز دارو و درمان بی‏خبر است، در مسائل تربیتی نیز می‏بایست سخن مربی را بپذیرد. بدیهی است که انقیادِ کامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهی الهی معقول و عملی نیست و انسان نمی‏تواند بدون قید و شرط زمام خویش را به دست افرادی بسپارد، بدون این‏که آن‏ها را با منبعی مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حکمت و علم خداوند و یقین به صدق و امانت پیام‏آوران او، خود را تسلیم فرامین حق می‏کند و به فلاح و رستگاری اطمینان دارد:«اِنَّما کانَ قَوْلَ المُؤمِنینَ اِذا دُعُوا اِلَی‏اللّه‏ِ وَ رَسوُلِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُم اَنْ یَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُنَ».این ایمان و اطمینان تا بدان‏جا پیش می‏رود که حتی اگر دستور کشتن و کشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت ـ برخلاف تمایل نفسانی خود ـ آن را با آغوش باز می‏پذیرد و شهادت را فوز عظیم می‏داند. بدیهی است که در مسائل تربیتی و اخلاقی و حلال و حرام الهی، که این تعبد و تسلیم سهل‏تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد کرد: «عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیأً وَ هُوَ خَیرٌ لَّکُمْ».

5 ـ جهانشمول بودن

تعلیم و تربیت اسلامی محدود به عصر و نسلی نیست بلکه کل بشریت را در همه اقطار و اعصار و با شرایط مختلف جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی دربرمی‏گیرد و هیچ‏گونه تبعیضی را نمی‏پذیرد و پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله «نَذیراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمینَ» است و احکام نورانی اسلام تا پایان حیات انسان در زمین به قوت خود باقی است و توان اداره انسان را دارد.

6 ـ هدف بودن انسان

در تربیت اسلامی، انسان با هویت انسانی هدف است و کمال او مقصد تربیت می‏باشد (و نه چیز دیگر)، بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانی و احکام و شرایع و تکلیف و بندگی تنها به منظور انسان‏سازی است و قرب الهی یا پرستش که قبلاً در اهداف تربیت گفتیم، به فلاح و رستگاری انسان بازمی‏گردد چراکه انسان از قرب الهی بهره می‏برد و به فوز عظیم می‏رسد و واجب‏الوجود را به پرستش و قرب بنده نیازی نیست و هدایت و تزکیه انسان به خود او بازگشت می‏کند: «فَمَنِ اهْتَدی فَاِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ» «...و مَنْ تَزَکَّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنَفْسِهِ...» و پیامبران در کار رسالت و هدایت از مردم چیزی جز پیمودن راه خدا که همان راه سعادت انسان است، نمی‏خواهند: «قُلْ ما أسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ اِلاّ مَنْ شَاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِ سَبِیلاً».سایر مکاتب فاقد چنین ویژگی‏اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگویند مقاصد دیگری را ورای سعادت انسان در تربیت لحاظ می‏کنند، دلیل این مدعا را در ره‏آورد این مکاتب و جایگاه انسان در فرهنگ جوامع می‏توان یافت.

7ـ جامعیت

همان‏گونه که در مباحث پیشین ملاحظه کردیم انسان دارای ابعاد مختلف جسمی و روحی، عقلی و عاطفی، فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، عرفانی و اخلاقی است و مادامی که تربیت به کلیه این ابعاد توجه نکند، نمی‏تواند تضمینی برای خیر و سعادت و رشد و تکامل انسان باشد. مکاتبی که تک بعدی و یا با عینک مادیت به انسان می‏نگرند از اسرار پیچیده و استعدادهای نهفته و بی‏نهایت و قابلیت‏های ذاتی وی عاجز و ناتوان‏اند و به همین دلیل برنامه‏ها و روش‏های تربیتی آنان نیز از این نقیصه خالی نخواهد بود. اما در نگرش الهی انسان با همه ابعاد و اسرار وجودی‏اش از سوی آفریدگار خود مورد توجه قرار می‏گیرد و تربیت مفهوم کامل و واقعی خود را می‏یابد و برنامه‏ها نیز بر این اساس تنظیم می‏گردد: «ألا یَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِیفُ الخَبیرُ». قرآن کریم با اشاره به محدودیتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حیات خویش آیاتی دارد از جمله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّی وَ ما اُوْتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَلیلاً».«از تو می‏پرسند حقیقت روح چیست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکی از دانش بهره نیست». استفاده از واژه «ربّی» که مشتمل بر مفهوم تربیت است و واژه «امر» که ورای عالم «خلق» است، می‏تواند عنایتی به این نکته باشد که روح از «عالم امر» می‏باشد و تنها پروردگارِ روح یعنی مربی واقعی انسان می‏داند که حقیقت آن چیست و برای رشد و سعادت آن چه طرحی را ارائه دهد، در حالی‏که دیگران از درک چنین حقیقتی غافل‏اند. حضرت امام می‏فرماید:«تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمی و هم روحی و هم عقل و هم مافوق آن، نمی‏شود در عهده بشر باشد. برای این‏که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراء الطبیعه. تمام قوای بشر را روی هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را می‏تواند بفهمد.بدیهی است که بدون توجه به ابعاد وجودی انسان و علم به آغاز و انجام سیر و حرکت وی، تربیت او به نحو کامل و با هدف نهایی قابل تحقق نیست. از دید مکاتب مادی که انسان را در چارچوبه طبیعت و آثار آن زندانی می‏کند و زیستن بهتر و لذت و تمتع بیشتر را غایت و فلسفه حیات می‏داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاک می‏شناسد، قلمرو تربیت نیز از مرزهای مادی و حیوانی نمی‏گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراتر نمی‏رود، همان‏گونه که قرآن می‏گوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِرا مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ». و در مقام ارزیابی حاصل عمل و اندیشه و ایده کافران می‏فرماید: «...الَّذینَ کَفَروُا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلوُنَ کَما تَأکُلُ الاْءَنعامُ وَ النَّارُ مَثویً لَهُمْ». کفر پیشه‏گان، تمتع می‏برند و می‏خورند همانند خوردن حیوانات و آتش جایگاه آن‏هاست. در این نوع تفکر، پرورش فضائل اخلاقی و تربیت انسانی نامفهوم است و از این‏رو قرآن کریم اینان را به چهارپایان مانند می‏کند. (و این فاجعه‏ای است که مادی‏گری برای نسل بشر پدید آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشیده که براساس روایات اینان در آخرت نیز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.) این در حالی است که نگرش الهی انسان را از خدا می‏داند و منتهای سیر او را لقااللّه‏ می‏شناسد: «اِنَّ اِلی رَبِّکَ الرُّجْعَی»4، «وَ اَنَّ اِلی رَبِّکَ المُنْتَهی». و بنابراین انسان در عین آن‏که موجودی است خاکی و عرصه تکامل او عالم طبیعت است بارقه الهی است که از سوی خدا آمده و با ره‏آوردی که از این سیر و سفر دارد به سوی خدا و به عالم بقا رهسپار می‏گردد و به رستگاری و جاودانگی نائل می‏آید. تربیت و هدایت انسان در این مقطع حیات، یعنی پیوند دادن انسان با مبدأ خویش و رهنمون گشتن او بدان مقصدی که برای آن آفریده شده است و شکوفاسازی استعدادهای نامتناهی ویژه‏ای که اساس سعادت و فلاح ابدی اوست. قابل توجه این‏که در آیات فوق نیز ضمن بیان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربک» استفاده شده که اشاره‏ای است لطیف به نقش تربیت الهی در تکامل و جاودانی انسان. حضرت امام با اشاره به این نکته می‏فرمایند: «بعثت انبیا برای تربیت ماست که در آن ورق که باید تربیت بشویم، جوری تربیت بشویم که آن‏جا هم زندگی‏مان سعادتمندانه باشد. اگر تربیت نباشد و انسان با همان خوی حیوانی از این عالم به عالم دیگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت می‏رسد. انسان در آن عالم به ظلمات می‏رسد.»بنابراین، تربیتی‏که فاقد این‏ویژگی‏باشد وآغاز وانجام انسان‏وابعاد وجودی‏او رانشناسد، به‏اهمال وابطال عنصر اصلی شخصیت آدمی پرداخته و شایستگی تربیت انسان را ندارد.

سایر دیدگاه‏ها و احتمالات

همان‏گونه که دیدیم، جز تعلم و تربیت که تبلور کامل آن در مکتب متعالی اسلام است هیچ مکتب دیگری قادر نیست انسان را به مقصد اصلی حیات هدایت کرده و به خیر و سعادت ابدی نائل سازد و اگر رهنمود وحی و مربیان آسمانی نباشد، انسان نمی‏تواند به منبع و مکتب دیگری تکیه کند زیرا طرق مفروض در تربیت انسانی، عبارت‏اند از: غریزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعی و امثال آن که نارسایی این‏ها در ارائه طریق مطمئن جای انکار نیست. زیرا:

1ـ غریزه عبارت است از گرایش‏های طبیعی و غیرارادی موجود زنده به سوی یک هدف از پیش تعیین شده، که در حیوانات به‏طور خودکار وجود دارد. زنبور عسل با همین خصلت غریزی، خانه می‏سازد، غذای مناسب برای تولید عسل انتخاب می‏کند. هریک از حیوانات دیگر و از جمله انسان نیز نوعی حرکت غریزی دارند که تفاوت این حرکات با تربیت و اخلاق که زیربنای ارادی و اعتقادی دارد، واضح و روشن است.

2ـ تعقل نیز یکی از منابع تربیت به شمار می‏آید، اما هرگز ما را از هدایت وحی بی‏نیاز نمی‏کند زیرا اولاً: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرایش‏ها و اهداف و چگونگی پرورش آن‏ها ندارد. ثانیا: عقول بشری در تشخیص خوب و بد یک‏سان نیستند و بدین‏گونه نمی‏توان ملاک واحدی را از این رهگذر ارائه داد و در نتیجه خیر و شر حالت نسبی خواهد یافت و این با اصالت اخلاق و مبانی تربیت متغایر است.

3ـ علم نیز در قلمرو خود، علاوه بر آن‏که بر ابعاد وجودی انسان و طرق وصول به کمال، احاطه ندارد، نمی‏تواند معیار منطقی و ثابتی را برای تربیت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در این تجربه به اثبات رسانده است. دانش‏های بشری در شناخت حقایق جهان و به ویژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ‏ها و بینش‏ها خود عامل دیگری در نارسائی علم جهت ارائه ملاک واحد منطقی در تربیت ابعاد وجود انسان است.

4ـ و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقی فطری است لیکن بدون وحی و راهنمایی شریعت توان ارائه طریق و اداره انسان را در دست‏یابی کامل به خیر و سعادت ندارد. به علاوه آن‏که وجدان اخلاقی معمولاً از فرهنگ و سنت و تعلیم و تربیت رایج در یک جامعه تأثیر می‏پذیرد و بدین‏سان آبِ صافیِ فطرت، گل‏آلود می‏شود و تدریجا دست‏خوشِ مسخ و تحریف می‏گردد. تنها راهنمایی شریعت است که فطرت را بارور می‏سازد و وجدان را بیدار و گرایش اخلاقی را هدایت می‏کند.

5 ـ تجربه اجتماعی نیز به‏طور قطع نمی‏تواند منبع الهام در امر تربیت و اخلاق باشد، چراکه جامعه‏ها بدون راهنمایی شریعت عموما دست‏خوشِ انحراف‏اند و تجربه تاریخ این را به ثبوت رسانیده است. گرچه تجارب اجتماعی در آزمون زندگی به صورت طبیعی از نیک و بد اعمال پرده برمی‏دارد، اما این تجارب کمتر الهام‏بخش انسان‏ها بوده است، بدین‏سان که بتواند معیارهای ثابت و پایداری را در مسائل اخلاقی ارائه دهد. از سوی دیگر روش‏ها و سنت‏های اجتماعی بیش از آن‏که با حقیقت همراه باشند از عوامل سیاسی، فرهنگی، و تبلیغی و اقتصادی متأثراند و بدین‏سان نمی‏توانند ملاک و معیار حقیقت باشند. بسا عملی ناشایست از دیدگاه یک جامعه، در جامعه‏ای دیگر شایسته می‏نماید، چنان‏که آدم‏خواری در میان برخی قبایل وحشی، رسم معمول است و هیچ‏گونه قبح و زشتی ندارد، و همین است باعث اعتقاد برخی از متفکران به نسبیت اخلاق و سبب پیدایش اندیشه سوفسطایی، که با اصالت ارزش‏های اخلاقی ناسازگار است.

6 ـ علاوه بر این، هیچ‏یک از طرق پیشنهادی فوق با فرض آن‏که مبنای درستی را به دست دهند هیچ‏گونه، ضامن اجرایی ندارند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد