«اِنَّ أوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مَبارکا وهُدیً لِلْعالَمین». ای خداوندگارم! توپروردگار این دعوت تامّی واین واقعیت صلاتی که تحقق یافته. وکاملترین مراتب یقین در آیه «الذین آمنوا وتَطْمَئِنّ قلوبهم بِذِکْرِ اللّه ألا بِذکر اللّهِ تطمئن القلوب»؛ یعنی اوّلین خانهای که برای عبادت مردم مقرّر گشت، حرم بکّه (مکّه) است که برای عبادت مجتمع گردند، واز برکات همگانیاش بهرهمند شوند. حضرت موسی وقتی به وادی مقدّس (بیابان سینا) رسید به اوخطاب شد: «فلمّا أتیها نُودیَ یامُوسی * إِنّی أَنا ربک فَاخْلَع نَعلیک إنّک بِالوادی المقدس طُوی * وأَنا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمایُوحی * إِنّنی أنا اللّهُ لا إلهَ إلاّ أنا فَاعْبُدنی وأقِم الصّلوةَ لِذِکری»؛ ای موسی، من پروردگار تواَم (وتودر وادی مقدّس هستی) اَدب حضور نگهدار، وکفشت را بیرون کن (یعنی تعلّقاتت را از هر دو سرا به دور افکن) تا لایق مقام قُرب و قدس پروردگارت گردی و اینک که تجرّد یافتی، برگزیده من هستی، وَحی مرا گوش دار: من اللّهام خدایی جز من نیست پس مرا عبادت کن: «وأَقِم الصّلوةَ لِذکری»؛ ونماز را برای ذکر ویاد من بهپای دار (با نمازت مرا یاد کن) وکشف مولانا این است:
مرا غرض زنماز آن بود که پنهانی حدیث درد فراق توبا توبگذارم
«الذین آمنوا وتطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه ألا بذکر اللّه تطمئِنّ القلوب»؛ یعنی آنان که به حقیقت ایمان آوردند، قلبهایشان به ذکر خدا انس گرفت تا به درجه اِطمینان رسیدند وبدانید که با ذکر خدا قلبها از پریشانی میرهد وبه اطمینان میرسد. وبا ذکر مجدّد، با خدا اُنس میگیرند وبا انس جذبه پدید آید، وجذبه، ذکر مجدد میطلبد وذکر، انس افزاید، وهمچنان این دَوَران برقرار است، تا شهود حق ودوام ذکر وهَیَمان. وبدانید که هر مرتبهای از ذکر درجهای از یقین را ایجاب میکند: از علم الیقین وعین الیقین وحقّ الیقین: 1 ـ علم الیقین: معرفت صورت حاصله شیء در نفس به آثارش مثل رؤیت پروانه آتش را 2 ـ عین الیقین: مشاهده ومعاینه شیء معلوم در نفس، مثل اِحساس پروانه حرارت آتش را. 3 ـ حق الیقین: متحقق شدن به معلوم در نفس، یا شهود حق، حقیقةً در عین جمع احدی مثل آتش شدن پروانه (فنا در ذات). و کریمه: «ربنا إِنّی اسکنت مِن ذریّتی بوادٍ غَیْرِ ذی زرع عندَ بَیْتِک المُحرّم ربّنا لیقیموا الصلوة (مرکز و حقیقت صلات در کل عالم) فَاجْعَلْ أفْئِدةً مِنَ النّاس تَهوی اِلَیهِم (وطواف، جذبه خداست) وَارزُقهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرون»2 بِوادٍ غَیر ذی زَرعٍ: (الطبیعة الجسمانیة: الخالیة عن ذرع الإِدراک والمعرفة. ابراهیم دل از اسباب برید، تا به قرب حق فایز شود). عند بیتک المحرّم؛ أی القلب (الذی هوحَرَمُ اللّه، وهوالمسجد الحقیقی) ربّنا لیقیموا الصلوة (المناجاة والمکاشفة). فاجعل افئدة من الناس (الحواس) تهوی الیهم: تمیل إلیهم بالمشایعة وترک المیل إلی السِفل والبدن (وقتی دل از غیر حق قطع شد، دلهای حق طلب به او میپیوندند و محبت او میگزینند) «إذ أوحَیْنا الی أُمّک ما یوُحی * أن اقْذِفیهِ فی التابوت فَاقْذِفیهِ فی الْیم فَلْیُلْقِه الْیَمّ بالسّاحل یَاْخُذْهُ عدوٌلی وعدوٌله وأَلْقَیْتُ عَلَیک مُحَبّةً مِنّی ولِتُصْنَعَ عَلی عینی» ذرهای از محبت حق، فرعون را واداشت که گهواره موسی را به ناز بجنباند. (وارزقهم من ثمرات المعارف والحقائق). «لَعَلَّهُم یَشْکُرون» (باستعمال المدرکات فی طلب الکمال)4 قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «قَلْبُ المُؤمِن بَیْن إصْبِعین مِنْ أصابِعِ الرّحمن حتی یَفتَحَ لأَحَدِهِما فَیُوَطِّنَهُ الرُّوح، فَیَکُونُ اِجْتیازُ الثانیمُجَرّدَ اختلاس وبِه یَتَحَقَّقُ حُکْمُ السَّعادةِ والشِقاوَة فی الاخرة». «رَبَّنا إنّی أسْکَنْتُ مِنْ ذریَّتی بوادٍ غیرِ ذی زرعٍ عِندَ بَیْتِکَ المُحَرَّم ربّنا لِیُقیمُوا الصَّلوة»؛ شهود حضرت ابراهیم این بود که تا سکونت در وادی غیر ذی زرع است وعند بیتک المحرّم مقام قلب، اقامه صلات امکان پذیر است. زرع حظّ نفس حیوانی است وقتی از آن گذشتی وبه بیت مُحَرَّمِ قلب مُقام کردی، اقامه صلات امکان پذیر است وموائد آسمانی مهیّا، واین شهود حضرت ابراهیم، حق است در کلّ ازمنه چه قبل از ابراهیم وچه بعد از او. ودریغا، که دنیا طلبان حوالی حرم را از زینةُ الحیوة الدنیا پر کردند، که حظّ نفس حیوانی است واگر کسی در مقام نفس وشاکله آن، که همان زینة الحیوة الدنیاست، به مکّه رفت، سفر آفاقی کرده نه سفر انفسی وبه حرم قلب واصل نشده وبه حقیقت مناسک واقامه صلات راه نیافته است (از واردات قلبی). «رَبَّنا إنّی اَسکنتُ مِن ذریّتی...» از قول ابراهیم خلیل علیهالسلام که عرض کرد: پروردگارا، من برخی فرزندانم را در این هامون خشک ولَم یزرع سکونت دادم، نزد خانه با حرمت تو(محرّم: کار غیر خدایی در آن حرام است وبرای همه، جای امن است) تا زَرق وبرق دنیا مشغولشان نکند، وخالصانه نماز به پای دارند وعبادت توکنند. خدایا، دلهای برخی را مشتاق ایشان کن تا در کنارشان ساکن گردند ویا از همه جا بیایند وبا ایشان انس گیرند وبه اعمال حج پردازند. پروردگارا، ایشان را از ثمرات انسانی ومعارف ربّانی روزی فرما، باشد که سپاسگزار توگردند.
«فَأقِم وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفا، فِطرتَ اللّهِ الَّتی فَطَر الناسَ عَلیها لا تبدیلَ لخلقِ اللّهِ ذلک الدّینُ القَیّم ولکنَّ أکثر الناسِ لا یعلمون»؛ پس ای محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، توروی دل به جانب دین معتدل وفطری بنما، دینی که سازگار حقیقت انسان است که انسانها بدین آیین سرشته شدند: سرشت توحیدی است وضامن سعادت آنها، «ذلک الدین القَیِّم»؛ که جاودانه است، ومربوط به ازمنه، وامکنه، وعقاید ملتها نیست که عقاید ملتها آن را ساخته باشد: مطابق افکار آن ملت وآن مکان وزمان، وقابل تطبیق با زمان بعد نباشد وآیندگان آن را مطابق زمان و مکان و حالشان تغییر دهند و تبدیل کنند، بلکه فطرت آفرینش با فطرت انسان به هم آمیخته است. «فطرت اللّه» حالتی است که حقیقت انسان بر آن سرشته شده: متن هستی وقوانین ابدیاش از صفا وتجرّد ازلی، وتوحید محض. . وتلک الفطرةُ الأولی لیست إلا مِنَ الفَیضِ الأقدس الذی هوعینُ الذات، مَن بقی علیها لم یُمکِن اِنحرافهُ عنِ التوحید، واحتجابه عَنِ الحَق، وإنّما یَقَعَ الانحراف والاِحتِجاب مِن غَواشی النشأة و عوارض الطبیعة عند الخلقة، أوالتربیة والعادة (تفسیر منسوب به محیی الدین، ج 2، ص 262).
وضو: طهارت ظاهر است با آب که حیات بدنهاست وبا علم ونیّت خالص که حیاتِ ارواح انسانی است از شرک وکل ماسوی که دَنَس است (این طهارت باطن است).
ودودست را با نیّت خالص للّه شستن که دست شستنت از سر دنیا باشد، به خصوص از حول وقوای خودت.
فالیُسری: لا حولَ علی المَعاصی، والیُمنی: لا قوّةَ علی الطاعات، إلاّ باللّهِ.
دست چپ: یعنی خدایا توحایل شو بین من ومعاصی و دست راست، یعنی خدایا تونیروی طاعت دِه که من نتوانم وخدایا این دستهای قبض وبُخْلم را به کرامت وایثارت گشاده گردان.
امّا مضمضه: سه کف آب در دهان بچرخان، برای تطهیر ظاهر دهان وزبان از آلودگیهای ظاهری وباطنی تا از شرک وکفر واز کلّ رذایل اخلاقی، تا به درجه «ما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی»، طهارت یابد وبه فرمایش حکیم متأله سبزواری تا حلاوت ذکر را بچشد.
استنشاق: با چرخاندن سه کف آب در بینی فضولات بینی را خارج کند وبگوید: خدایا، باد غرور وکبر را از دماغم خارج کن تا با بندگی خالصت مستعدّ استشمام نفحات قرب گردیم واز مائده خواجه لولاک بهرهور شویم که، إِنّی أَشُمّ رائحَةَ الجَنة (أو) لاَءجدُ نَفَس الرحمنَ مِنْ قِبَلِ الیَمَن2 وبهشت حضرت، جَنَّةُ اللقاء است واویس، بوی خدا میداد.
معنای وضو
وصورت را که غبار گناه دارد با آب حیا بشوی (با نیّت وضوبه قصد قربت).
وچنان با شرم متوجّه خدا باش که مبادا تو را در حال گناه ویا متوجه غیر خود ویا غافل از خود ببیند (در طول از رستنگاه مو، در پیشانی تا چانه وبه عرض شَست وانگشت بزرگ دست از بالا به پایین) وبگو: اللهم بَیِّضْ وَجْهی یَومَ تَبیضُّ فیه الوُجُوه ولا تُسَوِّد وجهی یَوْمَ تَسْودّ فیه الوُجُوه، سپس دست راست را از آرنج تا سر انگشتان بشوی وبگو: اللهم أَعطِنی کِتابیبِیَمینی وبعد دست چپ را مثل راست بشوی وبگو: ولا تُعْطِنی کتابی بشمالی؛ خدایا کتاب اعمالم را به دست چپم مده تا دو دست از کل اسباب دنیا وکل ماسوی بشویی وهمه تطهیر در حضور حق وبرای کسب لیاقت حضور اوست واجازه ورود به معراج، وبعد مسح سر میکنی به آب وضوی در دستت (یک چهارم جلوی سر) را تا با این تذلّل وبندگی، غرور وتفرعن را از سر به درکنی ومیگویی: اللّهُمّ غَشِّنی بِرَحْمَتِک وبرکاتک وأَظِلَّنی تَحتَ عَرْشِک یَومَ لاظلَّ إِلاّ ظِلُّک؛ یعنی خدایا رحمت واسعه وبرکات بیپایانت را بر سرم مستدام بدار ودر قیامت که سایه وآرامشگاهی جز سایه تونیست، مرا زیر سایه عرشت مأوا دِه.
وبه هر حال، طهارت دوقسم است: طهارت ظاهر وطهارت باطن:
1 ـ طهارت ظاهر: از امور حسّی است، مثل خبائثی که طبع، پلیدش میداند. طهارت عضوی، یعنی پاکی از نجاسات شرعی. وطهارت از احداث که شرط صحت عبادت است: وضو، غسل، تیمم، واین طهارت ظاهر، با آب است که حیات بدنهاست.
2 ـ وطهارت باطن به معرفة اللّه است که حیات ارواح انسانی است. آن گاه دودستت را در آب فرومیبری با گفتن ذکر لا حول ولا قوة الا باللّه.
قال اللّه تعالی: «تلک الدارُ الاخرةِ نَجْعلُها لِلَّذینَ لا یُریدون عُلُوّا فی الاَرضِ ولا فسادا والعاقبةُ لِلمتقین».
این عالم قدس وخلود وتجرّد را به آنانی ارزانی داشتیم که از اندیشه خودبینی، شهوت، فساد ونفس امّاره که از عالم سفلی است گذشتند وهمواره بنده وفروتن زیستند، نه سرکش ومتفرعن (و سرانجام نیک، از آن پرهیزکاران است) که از دنیا پهلو تهی کرده وبه دارالخلود برگشتند وسرانجام، مسح پای راست وبعد مسح پای چپ (از سر انگشتها تا برآمدگی روی پا) تا با این طهارت از راه خطا باز گردند وجز به صراط مستقیم قدم ننهند، تا همواره راهی مجالس ذکر باشند در جهاد اصغر واکبر، ثابت قدم باشند آن هم متواضعانه، چون تواز بندگان رحمانی وباید همه جا وبرای همه حامل رحمت باشی، وهنگام مسح پا گویای این ذکر باشی: اللهمَّ ثَبِّت قَدَمی علی الصِراط؛ خدایا مرا بر راه راست، ثابت قدم بدار.