آداب‌ مستحبّۀ تغسیل‌ و تکفین‌ و تدفین‌

بدن‌ نیز مؤدّب‌ به‌ آدابی‌ است‌ ؛ بدن‌ را نباید در مَزبله‌ بیندازند یا در بیابان‌ رها کنند، احترام‌ به‌ این‌ بدن‌ احترام‌ به‌ روح‌ است‌ ؛ و بر همین‌ اصل‌ از عالم‌ برزخ‌ به‌ عالم‌ قبر تعبیر نموده‌اند، و گرنه‌ عالم‌ برزخ‌ هزاران‌ برابر از دنیا بزرگتر است‌ تا چه‌ رسد به‌ قبر، ولی‌ بجهت‌ نفسِ همین‌ ارتباط‌ تعبیر به‌ عالم‌ قبر نموده‌اند و از سؤالات‌ برزخیّه‌ تعبیر به‌ سؤال‌ عالم‌ قبر نموده‌اند ؛ و مردۀ مؤمن‌ را باید احترام‌ نمود بدنش‌ هم‌ دارای‌ احترام‌ است‌. قبر باید به‌ اندازۀ بدن‌ او باشد، مرده‌ را در میان‌ قبر راحت‌ بخوابانند، قبر را به‌ اندازۀ کافی‌ گود کنند. در جائی‌ که‌ کسی‌ میخواهد از دنیا برود کاری‌ نکنند که‌ از نزول‌ ملائکه‌ جلوگیری‌ کند ؛ آدم‌ جُنُب‌ داخل‌ نشود، قرآن‌ قرائت‌ کنند، پای‌ محتضر را به‌ سمت‌ قبله‌ دراز کنند، دعای‌ عدیله‌ بخوانند، سورۀ یس‌ و صافّات‌ بخوانند، آهن‌ یا چیز سنگین‌ روی‌ شکم‌ او نگذارند، افرادی‌ که‌ وارد میشوند اگر با وضو باشند چه‌ بهتر است‌ چون‌ اینجا محلّ نزول‌ فرشتگان‌ و ارواح‌ مقدّسۀ معصومین‌ است‌. چون‌ از دنیا رفت‌ برای‌ تشییع‌ او مؤمنین‌ اجتماع‌ کنند و او را با سه‌ آبِ سدر و کافور و آب‌ خالص‌ سه‌ بار غسل‌ دهند و در سه‌ پارچه‌ یا پنج‌ جامه‌ کفن‌ کنند و بر کفن‌، جوشن‌ کبیر و اسماءالله‌ را بنویسند و مؤمنین‌ نیز شهادت‌ خود را بر کفن‌ او مرقوم‌ دارند. بعد او را وارد در قبرستان‌ کنند و تا هنگام‌ ورود در قبر تدریجاً نزدیک‌ به‌ قبر بنمایند، اگر مرد است‌ بدن‌ را از پائین‌ قبر و اگر زن‌ است‌ از پهلوی‌ قبر داخل‌ کنند، و در میان‌ قبر صورت‌ او را برهنه‌ نموده‌ و روی‌ خاک‌ گذارند، کنایه‌ از آنکه‌ خداوندا بهترین‌ جاهای‌ بدن‌ خود را که‌ موجب‌ شرف‌ و آبروی‌ من‌ بود اینک‌ در مقابل‌ مقام‌ عظمت‌ و جلال‌ تو به‌ روی‌ خاک‌ می‌نهم‌، و بر او تلقین‌ بخوانند و جَریدَتَین‌ در زیر بغل‌های‌ او بگذارند، در چهارگوشۀ قبر او تربت‌ سیّدالشّهداء بریزند دستبندی‌ و گلوبندی‌ از تربت‌ برای‌ او قرار دهند و روی‌ چشم‌ها را تربت‌ بگذارند، و در روی‌ جریدتین‌ که‌ از چوب‌‌تر است‌ با انگشت‌ شهادت‌ بر توحید و رسالت‌ و ولایت‌ را بنویسند. این‌ آداب‌ گرچه‌ با بدن‌ مقبور و افتادۀ او انجام‌ میگیرد ولی‌ روحش‌ خوشحال‌ میشود و این‌ احترامات‌، ادب‌ نسبت‌ به‌ روح‌ اوست‌ ؛ چون‌ عمری‌ این‌ بدن‌ آلت‌ دست‌ نفس‌ بوده‌ و برای‌ رساندن‌ به‌ کمال‌، او را خدمت‌ کرده‌ است‌ لذا مورد احترام‌ قرار میگیرد. بَه‌ بَه‌! چه‌ خوب‌ است‌ انسان‌ را با آداب‌ مستحبّه‌ غسل‌ دهند و کفْن‌ و دفن‌ بنمایند، و واقعاً اگر انسان‌ بداند که‌ مؤمنان‌ اینطور از روی‌ محبّت‌ با جنازۀ او رفتار می‌کنند، اشتهای‌ مردن‌ میکند. مؤمنین‌ سابق‌ اینطور بودند و جنازه‌ را اینطور دفن‌ میکردند، همسایگان‌ و اقرباء و ارحام‌ و آشنایان‌ و دوستان‌ همه‌ می‌آمدند در منزل‌ ؛ با تشکیلاتی‌ آب‌ گرم‌ میکردند در همان‌ منزل‌ با سلام‌ و صلوات‌ و روضه‌ و گریه‌ و دعا و قرآن‌ جنازه‌ را پاکیزه‌ می‌شستند و طیّب‌ و طاهر نموده‌ و غسل‌ میدادند و از کافور حنوط‌ نموده‌ و از همان‌ کفنی‌ که‌ آن‌ متوفّی‌ از مکّه‌ یا کربلا تهیّه‌ نموده‌ و در آب‌ زمزم‌ یا فرات‌ شسته‌ بود و به‌ خانۀ کعبه‌ یا حرم‌های‌ مَشاهد مشرّفه‌ مالیده‌ و متبرّک‌ کرده‌ بود و سپس‌ تمام‌ آن‌ را به‌ نوشتن‌ أسماء الله‌ مزیّن‌ و به‌ شهادت‌ چهل‌ مؤمن‌ بر ایمان‌ او ممهور و موَشّح‌ نموده‌ بود کفن‌ میکردند ؛ خوشا بحال‌ چنین‌ افرادی‌ با چنین‌ نیّت‌های‌ پاک‌ و عقائد استوار. امّا حالا بیچارۀ مسکین‌ 90 سال‌ دارد و میترسد نام‌ مرگ‌ یا وصیّت‌ را در نزد او ببرند ؛ چندین‌ مرض‌ دارد چشم‌ آب‌ آورده‌، مرض‌ قند هر لحظه‌ تهدیدش‌ میکند، فشار خون‌ و مرض‌ کلیه‌ و اعصاب‌ و تورّم‌ غدّۀ پرستات‌ و بواسیر ؛ سکته‌ هم‌ کرده‌ ولی‌ در عین‌ حال‌ دلش‌ و خاطراتش‌ باز هم‌ بطرف‌ دنیاست‌. منزل‌ هم‌ دیگر تحمّل‌ این‌ مریض‌ را نمی‌کند آقازاده‌ داد و بیداد میکند: ببرید پدرم‌ را به‌ بیمارستان‌! بیهُشانه‌ او را به‌ بیمارستان‌ میبرند به‌ این‌ دست‌ و آن‌ دست‌ هِی‌ سوزن‌ فرو می‌کنند و دیگر رگ‌ها را پیدا نمی‌کنند ؛ رگها بسته‌ شده‌ است‌. بیمارستان‌ و طبیب‌ معالج‌ هم‌ برای‌ آنکه‌ یک‌ صورت‌ حساب‌ مفصّل‌ تهیّه‌ کنند این‌ بیچارۀ در حال‌ احتضار را از این‌ سالن‌ به‌ آن‌ سالن‌ برای‌ آزمایش‌ و عکسبرداری‌ می‌کشانند تا با بدن‌ آلوده‌ به‌ الکل‌ و نجس‌ جان‌ میدهد نه‌ کسی‌ او را رو به‌ قبله‌ کشیده‌ و نه‌ بر او دعا و قرآن‌ خوانده‌، و نه‌ سلامی‌ و صلواتی‌. فوراً او را به‌ سردخانۀ بیمارستان‌ و از آنجا به‌ بهشت‌ زهرا (قبرستان‌ محلّ) میبرند و نه‌ کسی‌ میگوید لا إلَهَ إلاّ اللَه‌. غسّال‌ او معلوم‌ نیست‌ با چه‌ نیّتی‌ غسل‌ میدهد. و آقازادۀ محترم‌ یک‌ دوربین‌ عکّاسی‌ بدوش‌ انداخته‌ قدم‌ میزند. نزدیکان‌ و ارحام‌ هم‌ میترسند در مرده‌ شویخانه‌ بروند که‌ ببینند غسّال‌ چه‌ قسم‌ غسل‌ میدهد ؛ تازه‌ اگر هم‌ بروند چیزی‌ نمیدانند ؛ زنهای‌ رحم‌ و قوم‌ و خویش‌ هم‌ میترسند درمغسل‌ زنها بروند. مردها زیر درخت‌ها و سایبان‌ نشسته‌ سیگار می‌کشند و دائماً می‌پرسند: تمام‌ شد؟ تمام‌ شد؟ که‌ زودتر ماشین‌ را روشن‌ کرده‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ و قبرستان‌ را ترک‌ کنند. خدا نکند انسان‌ چنین‌ مردنی‌ بکند ؛ خدا رحمت‌ کند، واعظ‌ محترمی‌ بود در قم‌ که‌ مردی‌ فاضل‌ و دانشمند بود و جزء اهل‌ علم‌ و مطالعه‌ بود، و در آن‌ وقت‌ که‌ ما در قم‌ تحصیل‌ میکردیم‌ مرده‌شوئی‌ بود در قم‌ به‌ نام‌ مشهدی‌ نوروز. آن‌ واعظ‌ بالمناسبة‌ بر فراز منبر می‌گفت‌: اگر مرده‌شوی‌ انسان‌ مشهدی‌ نوروز باشد خدا نکند انسان‌ در قم‌ بمیرد. روایاتی‌ که‌ دربارۀ عذاب‌ قبر و ثواب‌ قبر وارد شده‌ است‌ راجع‌ به‌ همان‌ بدن‌ برزخی‌ است‌ که‌ به‌ مناسبت‌ ارتباط‌ عالمِ برزخِ هر کس‌ به‌ قبر آن‌ کس‌، از آن‌ تعبیر به‌ عذاب‌ قبر شده‌ است‌.

اسباب‌ و علل‌ فشار قبر

در «عِلَل‌ الشّرآئع‌» مرحوم‌ صدوق‌ با سند متّصل‌ خود روایت‌ میکند از زید بن‌ علیّ از پدرش‌ از جدّش‌ از أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌: قَالَ: عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَالْبَوْلِ وَ عَزْبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ. «فرمود: عذاب‌ قبر از سخن‌چینی‌ و پرهیز نکردن‌ از بول‌ و دوری‌ مرد از زنش‌ پیدا میشود که‌ رختخواب‌ خود را جدا نموده‌ و در غذا و خواب‌ از او دوری‌ کند.» و نیز با سند متّصل‌ خود روایت‌ میکند از حضرت‌ صادق‌ از پدرش‌ از پدرانش‌ علیهم‌ السّلام‌ که‌: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ: ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفَّارَةٌ لِمَا کَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْیِیعِ النِّعَمِ.  «رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: فشار قبر برای‌ مؤمن‌ کفّارۀ تضییع‌ نعمت‌هائی‌ است‌ که‌ نموده‌ است‌.» کلینی‌ روایت‌ میکند از عدّه‌ای‌ از اصحاب‌ از أحمد بن‌ محمّد بن‌ خالد از عثمان‌ بن‌ عیسی‌ از علیّ بن‌ أبی‌ حمزه‌ از أبوبصیر: قَالَ: قُلْتُ لاِبِی‌ عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْهَا ؛ مَا أَقَلَّ مَنْ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ! «میگوید: من‌ به‌ حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ عرض‌ کردم‌: آیا کسی‌ از فشار قبر رهائی‌ پیدا میکند؟ حضرت‌ فرمودند: پناه‌ به‌ خدا از فشار قبر ؛ چقدر افرادی‌ که‌ از فشار قبر رهائی‌ پیدا کنند کم‌ هستند.»  و سپس‌ فرمودند: چون‌ عثمان‌، رقیّه‌ دختر رسول‌ خدا را کشت‌، رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ بر کنار قبر او ایستادند و درحالیکه‌ سر خود را به‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و اشگ‌ از چشمانشان‌ جاری‌ بود به‌ مردم‌ فرمودند: من‌ رقیّه‌ دخترم‌ را به‌ یاد آوردم‌ و نیز به‌ یاد آوردم‌ آنچه‌ را که‌ به‌ او رسیده‌ بود پس‌ دلم‌ شکست‌ و خواستم‌ که‌ خدا او را از فشار قبر برهاند و عرض‌ کردم‌: اللَهُمَّ هَبْ لِی‌ رُقَیَّةَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ. فَوَهَبَهَا اللَهُ لَهُ. «بار پروردگارا به‌ خاطر من‌ رقیّه‌ را از فشار قبر برهان‌. پس‌ خداوند او را بخاطر پیامبر رهانید.»  و حضرت‌ صادق‌ به‌ دنبال‌ این‌ قضیّه‌ فرمودند: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ برای‌ تشییع‌ جنازۀ سَعد از منزل‌ خارج‌ شدند در حالیکه‌ هفتاد هزار فرشته‌ جنازۀ وی‌ را تشییع‌ مینمودند ؛ و پس‌ از دفن‌، حضرت‌ رسول‌ الله‌ سر خود را بطرف‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و فرمودند: مِثْلُ سَعْدٍ یُضَمُّ ؟ آیا فشار قبر، شخصی‌ مانند سعد را با این‌ سابقۀ درخشانش‌ در اسلام‌ میگیرد؟ أبوبصیر میگوید: عرض‌ کردم‌: فدایت‌ شوم‌ ما چنین‌ می‌پنداشتیم‌ که‌ سعد از بول‌ اجتناب‌ کامل‌ نمیکرد! حضرت‌ فرمود: مَعَاذَ اللَهِ، إنَّمَا کَانَ مِنْ زَعَآرَّةٍ فِی‌ خُلُقِهِ عَلَی‌ أَهْلِهِ. «پناه‌ به‌ خدا چنین‌ نیست‌، بلکه‌ فشار قبر سعد به‌ علّت‌ سوء خُلقی‌ بود که‌ با اهل‌ خانۀ خود داشت‌.» حضرت‌ صادق‌ فرمودند: مادر سعد گفت‌: گوارا باد ای‌ سعد برتو در این‌ بهشتی‌ که‌ وارد شدی‌! رسول‌ خدا فرمود: ای‌ مادر سعد! بر خدا حکم‌ جزمی‌ منما. و نیز کلینی‌ روایت‌ میکند با إسناد خود از أبوبصیر از یکی‌ از صادقین‌ علیهما السّلام‌. قَالَ: لَمَّا مَاتَتْ رُقَیَّةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ: الْحَقِی‌ بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ وَ أَصْحَابِهِ ؛ قَالَ: وَ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ عَلَی‌ شَفِیرِ الْقَبْرِ تَنْحَدِرُ دُمُوعُهَا فِی‌ الْقَبْرِ وَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ یَتَلَقَّاهُ بِثَوْبِهِ قَآئِمًا یَدْعُو، قَالَ: إنِّی‌ لَاعْرِفُ ضَعْفَهَا وَ سَأَلْتُ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یُجِیرَهَا مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ.  «حضرت‌ فرمود: چون‌ رقیّه‌ دختر رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وفات‌ کرد، رسول‌ خدا فرمود: ای‌ دخترم‌! بپیوند به‌ سلفِ صالحِ ما عثمان‌ بن‌ مظعون‌ و اصحاب‌ او ؛ و فاطمه‌ علیها السّلام‌ بر کنارۀ قبر ایستاده‌ بود و چنان‌ گریه‌ میکرد که‌ اشگهای‌ چشم‌ او در قبر فرومیریخت‌، و رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ در حالی‌ که‌ ایستاده‌ دعا مینمود آن‌ اشگها را با لباس‌ خود پاک‌ میکرد. رسول‌ خدا فرمود: من‌ از ضعف‌ رقیّه‌ خبر دارم‌ و از خداوند عزّوجلّ خواهش‌ کردم‌ که‌ او را از فشار قبر خلاصی‌ بخشد.» و نیز کلینی‌ روایت‌ میکند از علیّ بن‌ إبراهیم‌ از محمّد بن‌ عیسی‌ از یونس‌: قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَصْلُوبِ یُعَذَّبُ عَذَابَ الْقَبْرِ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعَمْ إنَّ اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ یَأْمُرُ الْهَوَآءَ أَنْ یَضْغَطَهُ.  و در روایت‌ یونس‌ میگوید: «من‌ از حضرت‌ راجع‌ به‌ شخصی‌ را که‌ به‌ دار آویخته‌اند سؤال‌ کردم‌ که‌ آیا او را هم‌ عذاب‌ قبر میدهند؟ حضرت‌ فرمود: آری‌ خداوند عزّ وجلّ به‌ هوا امر میکند که‌ او را در فشار خود بگیرد.» و در روایت‌ دیگر حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ در پاسخ‌ گفتند که‌: خداوند زمین‌ و هوا یکی‌ است‌ ؛ خداوند بسوی‌ هوا وحی‌ میکند که‌ او را در فشار بگیرد، و هوا چنان‌ او را در فشار قرار میدهد که‌ از فشار قبر سخت‌تر باشد.

استحباب‌ قراردادن‌ جریدتین‌ در کفن‌ زیر بازوهای‌ میّت‌

کلینی‌ روایت‌ میکند با إسناد خود از زُراره‌ که‌ میگوید: به‌ حضرت‌ امام‌ محمّد باقر علیه‌ السّلام‌ عرض‌ کردم‌: چرا برای‌ میّت‌ جَریده‌ میگذارند؟ (جریده‌ چوب‌ تازه‌ای‌ است‌ که‌ از درخت‌ می‌چینند به‌ طول‌ یک‌ ذراع‌ ـ قریب‌ نیم‌ متر ـ و چون‌ میّت‌ را میخواهند کفن‌ کنند زیر بازوهای‌ او در داخل‌ کفن‌ میگذارند.)  حضرت‌ فرمودند: برای‌ آنکه‌ تا هنگامیکه‌ آن‌ جریده‌ مرطوب‌ است‌ عذاب‌ از او برداشته‌ میشود، و در این‌ زمان‌ کسی‌ از او حساب‌ نمی‌کشد. حضرت‌ فرمودند: عذاب‌ قبر پیوسته‌ نیست‌ بلکه‌ در یک‌ روز و در یک‌ ساعت‌ انجام‌ میگیرد، فقط‌ به‌ اندازۀ مدّتی‌ که‌ میّت‌ را در قبر میگذارند و مردم‌ مراجعت‌ می‌کنند ؛ و آن‌ دو چوب‌‌تر را برای‌ همین‌ مدّت‌ از زمان‌ میگذارند، و بعد از اینکه‌ آنها خشک‌ شوند دیگر عذاب‌ و حسابی‌ إن‌شاءالله‌ نخواهد داشت‌. و کلینی‌ با سند دیگر روایت‌ میکند از حَریز و فُضیل‌ و عبدالرّحمن‌ که‌ گفتند: از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ سؤال‌ شد: به‌ چه‌ علّتی‌ برای‌ مرده‌ جریده‌ میگذارند؟ حضرت‌ فرمود: برای‌ آنکه‌ تا مدّتی‌ که‌ جریده‌،‌تر است‌ عذاب‌ از او فاصله‌ میگیرد. اینها همه‌ شواهد برای‌ ارتباط‌ بدن‌ مثالی‌ به‌ بدن‌ واقع‌ شدۀ در قبر است‌.

و از جمله‌ مسائل‌ ارتباطیّه‌، نپوسیدن‌ بدن‌ پیامبران‌ و ائمّۀ طاهرین‌ و اولیای‌ خدا و بعضی‌ از اخیار و ابرار در قبر است‌. در بعضی‌ از مقابری‌ که‌ بطور سرداب‌ حفر شده‌ و جنازه‌ها را در آن‌ سرداب‌ پهلوی‌ یکدیگر قرار میدهند، دیده‌ شده‌ است‌ که‌ جنازۀ بعضی‌ از علماء بالله‌ پس‌ از مرور نیم‌ قرن‌ تازه‌ است‌. البتّه‌ مقام‌ روح‌ و نفس‌ غیر از بدن‌ است‌ ؛ جنازه‌ میخواهد در قبر بپوسد یا نپوسد، بدن‌ لباسی‌ است‌ که‌ کنده‌ شده‌ است‌ و روح‌ در مقام‌ شامخ‌ خود متنعّم‌ به‌ نعم‌ الهیّه‌ است‌. و اگر فرض‌ شود بدن‌ قطعه‌ قطعه‌ شود یا سوخته‌ گردد و خاکسترش‌ را به‌ باد دهند یا به‌ دار آویزند و چندین‌ سال‌ بر فراز دار بماند و کهنه‌ گردد و کبوتر در شکم‌ میّت‌ لانه‌ بگذارد، چنانچه‌ بدن‌ فقیه‌ و متکلّم‌ اسلام‌ قاضی‌ نورالله‌ شوشتری‌ را در زیر شلاّق‌های‌ خاردار ریز ریز کردند، و بدن‌ فقیه‌ عالیقدر اسلام‌ شهید اوّل‌ را به‌ دار آویختند و سپس‌ سوزاندند و خاکسترش‌ را به‌ باد دادند، و بدن‌ حضرت‌ زیدبن‌ علیّ بن‌ الحسین‌ را چهار سال‌ بر بالای‌ چوبۀ دار نگاه‌ داشتند ؛ ولی‌ با همۀ این‌ احوال‌ به‌ اندازۀ سر سوزنی‌ از ثواب‌های‌ آن‌ متوفّی‌ کم‌ نخواهد شد بلکه‌ بواسطۀ ارتباط‌ برزخ‌ با بدن‌ مثالی‌، همین‌ وقایع‌ ممکنست‌ موجب‌ إعلاء درجه‌ و ترفیع‌ مقام‌ آن‌ شهیدان‌ راه‌ حقّ و ولایت‌ گردد. ولی‌ با همۀ این‌ احوال‌ بدن‌هائی‌ که‌ در میان‌ قبر است‌ ممکن‌ است‌ نپوسد، و درجۀ تقوی‌ و طهارت‌ روح‌ تأثیر در این‌ لباس‌ داخل‌ قبر افتاده‌ نموده‌ و او را تازه‌ نگاهدارد.