وضو و معانی آن

وضو: طهارت ظاهر است با آب که حیات بدن‏هاست وبا علم ونیّت خالص که حیاتِ ارواح انسانی است از شرک وکل ماسوی که دَنَس است (این طهارت باطن است).

ودودست را با نیّت خالص للّه شستن که دست شستنت از سر دنیا باشد، به خصوص از حول وقوای خودت.

فالیُسری: لا حولَ علی المَعاصی، والیُمنی: لا قوّةَ علی الطاعات، إلاّ باللّهِ.

دست چپ: یعنی خدایا توحایل شو بین من ومعاصی و دست راست، یعنی خدایا تونیروی طاعت دِه که من نتوانم وخدایا این دست‏های قبض وبُخْلم را به کرامت وایثارت گشاده گردان.

امّا مضمضه: سه کف آب در دهان بچرخان، برای تطهیر ظاهر دهان وزبان از آلودگی‏های ظاهری وباطنی تا از شرک وکفر واز کلّ رذایل اخلاقی، تا به درجه «ما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی»، طهارت یابد وبه فرمایش حکیم متأله سبزواری تا حلاوت ذکر را بچشد.

استنشاق: با چرخاندن سه کف آب در بینی فضولات بینی را خارج کند وبگوید: خدایا، باد غرور وکبر را از دماغم خارج کن تا با بندگی خالصت مستعدّ استشمام نفحات قرب گردیم واز مائده خواجه لولاک بهره‏ور شویم که، إِنّی أَشُمّ رائحَةَ الجَنة (أو) لاَءجدُ نَفَس الرحمنَ مِنْ قِبَلِ الیَمَن2 وبهشت حضرت، جَنَّةُ اللقاء است واویس، بوی خدا می‏داد.

معنای وضو

وصورت را که غبار گناه دارد با آب حیا بشوی (با نیّت وضوبه قصد قربت).

وچنان با شرم متوجّه خدا باش که مبادا تو را در حال گناه ویا متوجه غیر خود ویا غافل از خود ببیند (در طول از رستنگاه مو، در پیشانی تا چانه وبه عرض شَست وانگشت بزرگ دست از بالا به پایین) وبگو: اللهم بَیِّضْ وَجْهی یَومَ تَبیضُّ فیه الوُجُوه ولا تُسَوِّد وجهی یَوْمَ تَسْودّ فیه الوُجُوه، سپس دست راست را از آرنج تا سر انگشتان بشوی وبگو: اللهم أَعطِنی کِتابی‏بِیَمینی وبعد دست چپ را مثل راست بشوی وبگو: ولا تُعْطِنی کتابی بشمالی؛ خدایا کتاب اعمالم را به دست چپم مده تا دو دست از کل اسباب دنیا وکل ماسوی بشویی وهمه تطهیر در حضور حق وبرای کسب لیاقت حضور اوست واجازه ورود به معراج، وبعد مسح سر می‏کنی به آب وضوی در دستت (یک چهارم جلوی سر) را تا با این تذلّل وبندگی، غرور وتفرعن را از سر به درکنی ومی‏گویی: اللّهُمّ غَشِّنی بِرَحْمَتِک وبرکاتک وأَظِلَّنی تَحتَ عَرْشِک یَومَ لاظلَّ إِلاّ ظِلُّک؛ یعنی خدایا رحمت واسعه وبرکات بی‏پایانت را بر سرم مستدام بدار ودر قیامت که سایه وآرامشگاهی جز سایه تونیست، مرا زیر سایه عرشت مأوا دِه.

وبه هر حال، طهارت دوقسم است: طهارت ظاهر وطهارت باطن:

1 ـ طهارت ظاهر: از امور حسّی است، مثل خبائثی که طبع، پلیدش می‏داند. طهارت عضوی، یعنی پاکی از نجاسات شرعی. وطهارت از احداث که شرط صحت عبادت است: وضو، غسل، تیمم، واین طهارت ظاهر، با آب است که حیات بدن‏هاست.

2 ـ وطهارت باطن به معرفة اللّه است که حیات ارواح انسانی است. آن گاه دودستت را در آب فرومی‏بری با گفتن ذکر لا حول ولا قوة الا باللّه.

قال اللّه تعالی: «تلک الدارُ الاخرةِ نَجْعلُها لِلَّذینَ لا یُریدون عُلُوّا فی الاَرضِ ولا فسادا والعاقبةُ لِلمتقین».

این عالم قدس وخلود وتجرّد را به آنانی ارزانی داشتیم که از اندیشه خودبینی، شهوت، فساد ونفس امّاره که از عالم سفلی است گذشتند وهمواره بنده وفروتن زیستند، نه سرکش ومتفرعن (و سرانجام نیک، از آن پرهیزکاران است) که از دنیا پهلو تهی کرده وبه دارالخلود برگشتند وسرانجام، مسح پای راست وبعد مسح پای چپ (از سر انگشت‏ها تا برآمدگی روی پا) تا با این طهارت از راه خطا باز گردند وجز به صراط مستقیم قدم ننهند، تا همواره راهی مجالس ذکر باشند در جهاد اصغر واکبر، ثابت قدم باشند آن هم متواضعانه، چون تواز بندگان رحمانی وباید همه جا وبرای همه حامل رحمت باشی، وهنگام مسح پا گویای این ذکر باشی: اللهمَّ ثَبِّت قَدَمی علی الصِراط؛ خدایا مرا بر راه راست، ثابت قدم بدار.

معنانی اذان و اقامه (قسمت اول )

وقت اذان

قال رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «ألا وإنّ فی أیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ ألا فَتَعَرَّضوا لَها»؛ نفحه در تمام ایام هست، ولی بیداری گاه گاه است وحضرت می‏خواهد ما همیشه بیدار باشیم. دلیل دوام نفحه: 1 ـ فیض دائم است، چون اسماءُ اللّه تعطیلی ندارند.

 2 ـ اگر فیض وقفه پیدا کند وهمان گاه مرزوقی گرسنه وتشنه شود، نمی‏توان گفت رازق تعطیل کرده است، بلکه باید سلطان وقت بر قلب مؤَذّن ونمازگزار حاکم باشد. چنان‏که هنگام سحر مؤذن هر چه لذت توحید را بیشتر چشیده باشد، نغمه‏اش جانبخش‏تر است. چون با نغمه خوش، آیات ومواعظ وحکم واشعار زیبا را به یاد دوست زمزمه می‏کند، به انتظار رسیدن وقت لقاء که اوطلایه‏دار کاروان معراج است، خفتگان را صلا می‏زند که برخیزید نسیم‏های بهشتی در حال وزیدن است.

گفت پیغمبر: که نفحت‏های حق    اندر این ایام می‏آرد سبق

گوش هش دارید این اوقات را    در ربایید این چنین نفحات را

نفحه‏ای آمد شما را دید ورفت    هر کرا می‏خواست جان بخشید ورفت

نفحه‏ای دیگر رسید آگاه باش    تا از این هم وانمانی خواجه تاش

وبرای سبقت گرفتن به اوقات فضیلت، حدیث است که:

«سیروا فَقَدْ سَبَقَ المُفْرَدون»؛ ای خفتگان برخیزید، حرکت کنید، تک سواران پیشی گرفتند، وبه مقصد رسیدند. وقت نافله شب گذشت، راکعین وساجدین، از این حُجُب مادی گذشتند وبه حضرت دوست رسیدند، سپیده امید دمید، شمس حقیقت از مشرق ذات در تجلّی است، قلب‏ها را مجلای این تجلّیات قرار دهید وروح‏ها را به این نفحات رحمانی بسپارید تا حیات طیّبه بیابید وقیامتتان قیام کند.  قال رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم لِمالک بنِ الحُویرِث ولِصاحِبِه: «إِذا کُنْتُما فی سفر فَأذِنّا وأَقیما الحدیث»؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به مالک بن الحویرث ورفیقش فرمود: وقتی در سفر هستید اذان واقامه بگویید. تذکر: انسان از آغاز ولادت با نَفَس‏هایش مسافر است، هر نَفَسی، قدمی به مرگ. قیل: «أنفاسُک خُطاک إِلی أَجَلِک» وهرگز نشاید که در جایی درنگ کند، اگر بیش از یک نفس در مرحله‏ای بماند، فعل خدا را در جان خود تعطیل کرده، چون خدا در خلق خود هر لحظه در شأنی وکاری است وباید انسان نفَس به نفَس، مراقب فعل خدا در وجود خود باشد وجذبه‏ها ونفحات را دریابد. هنگام طلوع فجر است ولقاء اللّه: «قد قامت الصلوة».

 هین مگوفردا که فرداها گذشت    تا به کلّی نگذرد ایام کشت

 وعن الباقر علیه‏السلام : «المؤذّن یغفر اللّهُ له مَدّ بَصَرِه، ومَدَّ صَوتِه فی السَّماء، ویُصَدِّقُه کلُّ رَطبٍ وَیابِسٍ یَسْمَعُه، ولَه مِن کلِّ مَن یصلّی معَه فی مسجده سهمٌ، ولَه بِکُلِّ مَن یُصلّی بِصَوتِه حَسَنَةٌ» نقلاً عن الفقیه باب الاذان؛ یعنی امام باقر علیه‏السلام فرمود: مؤذن به اندازه‏ای که قدرت بصیرت اوست وبه قدر معرفتش وآسمانی بودن صوتش، مشمول غفران ورحمت خدا قرار می‏گیرد. وهر تَر وخشکی، یعنی تمام ذرّات ومجرّدات که اذانش را بشنوند، با او هم‏آوا هستند واین شهادت‏ها وکلمات توحیدی را تصدیق می‏کنند؛ یعنی همه در ذکر، هم صدا هستند ومؤذّن از هر کسی که در مسجد اونماز می‏خواند از این اذان ونماز سهمی دارد وهر کسی که به صدای اذان اونماز بخواند، چه در مسجد ویا خارج از مسجد، حسَنِه‏ای نصیبش می‏شود.

ندای اذان

اذان دو قسم است: اذان اِعلام واذان ذکر واِعظام: اِعظامُ اللّه واِعظامُ الصّلوة، وغیر از حیّ علی الصلوة، حیّ علی الفلاح وحیّ علی خیر العمل، بقیه اذان همه ذکر است واعلام.

1 ـ در دنیا مؤذن، مؤمنان را به مجلس حضور ومعراج وزیارت حق دعوت می‏کند، همچنان که در قیامت مردم را به حضور حضرت حق می‏خوانند.

2 ـ فالمعرفة فی الدنیا، بَذْرُ المُشاهَدَةِ فی الدّنیا والآخرة. کسانی که در دنیا عارف باللّه بودند ومنتظر این ندا تا به مهمانی دوست بشتابند، در آخرت اهل شهودند وحضور دوست وهر که در دنیا جاهل است وغافل، در آخرت از فیض شهود، نابیناست قال اللّه: «ومَن کانَ فی هذِه أَعْمی، فَهُوفی الآخِرةِ أَعمی، وأضلّ سبیلاً».

هر که امروز نبیند اثر قدرت او    غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

وهر کس در دنیا، چشمش به نماز روشن است، فردا دلش به دیدار دوست روشن است وقال رسول اللّه: «وقُرَّةُ عَینی فی الصَّلوة»، چون انسان میهمان سفره خویش است.

تذکر: کلمات اذان با اللّه آغاز می‏شود وبا اللّه ختم می‏شود که «هو الاَوّل والآخر» (اللّه اکبر، لا اله الا اللّه) تا از همه دل در اوبندی وبه اوبسنده کنی که عاشقان را جز تمنّای وصال یار نیست.

معنای اذان

اذان واقامه برای نمازهای واجب یومیه بر مرد و زن مستحب است با نیّت قربت، مرد بلند می‏خواند و زن آهسته وهر دو با طهارت و روبه قبله، حتی‏الامکان ایستاده بگوید وهر کس دونماز را با هم وپیوسته بخواند می‏تواند برای دومی فقط اقامه بگوید. اللّهُ اکبرُ مِنْ أنْ یوُصَف؛ خدا بزرگ‏تر از آن است که بتوان توصیف کرد؛ یعنی وصف‏کننده مَحو در عظمت است، اللّه اکبر و یا خدا بزرگ است وقتی انسان به شهود قلبی یافت که کبیر غیر اللّه نیست؛ یعنی در کلّ وجود یک بزرگ است وآن هم اللّه، این جا برتری نیست که به معنای تفضیل باشد واگر اسبابی هست، مُسبّب الاسباب اوست. «فَلاتَجْعَلُوا لِلّهِ أَندادا وأنتُم تَعْلَمون»؛ پس برای خدا شریک قرار ندهید، در حالی که می‏دانید.  این جا به توحیدی می‏رسی که می‏گویی شهادت می‏دهم که در کلّ وجود، جز خدای یکتا خدایی نیست؛ أشهد أن لا إله إلاّ اللّه. وباز به همه اعلام می‏کنی: از مدّعی اثرها وغافل وجاهل و همه، حتی مُوَحّدینی که این کلمه روحشان را می‏نوازد، همه بدانند که خدایی جز خدای یکتا نیست؛ أشهد أن لا إله إلا اللّه. واین شهادت از روی علم است وبندگی وتعلیم دیگران: «شهد اللّه أنّه لا إله إلا هووالملائکة وأولوا العلم قائما بالقسط».  این جا با خدا و کرّوبیان عالم بالا، فرشتگان وعالمان وعارفان حق، هم آوا می‏شوی وهمه به عدل وداد می‏گویید: نیست خدایی، مگر اوکه خدای سرّ و پنهان است، همه با هم بگویید: أشهد أن لا إله إلا اللّه؛ از سرّ وعمق جان گواهی می‏دهم که جز خدای یکتا خدایی نیست،  أشهد أنّ محمدا رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ؛ وبا همه وجودم گواهی می‏دهم که حضرت محمد  لی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم پیامبر خداست بر خلق. أشهد أنَّ علیا ولیّ اللّه؛ شهادت می‏دهم که حضرت علی علیه‏السلام بعد از پیامبر صاحب اختیار مردم است. (تذکر: به قصد رجا بگوید، به قول رسائل عملیه).

معنانی اذان و اقامه (قسمت دوم )

معنای اللّه اکبر

راوی حضرت حسین بن علی علیه‏السلام است: «قال کُنّا جُلُوسا فی المسجد إذا صَعد المؤذن المنارة»؛ امام حسین علیه‏السلام گفت: در مسجد نشسته بودیم، که مؤذن بالای مناره رفت وگفت: اللّه اکبر اللّه اکبر. امیرالمؤمنین گریست وما هم با گریه‏اش گریستیم، وقتی مؤذن از اذان فارغ شد، حضرت فرمود: آیا می‏دانید مؤذن چه می‏گوید؟ گفتیم: خدا وپیامبر ووصیّش عالم‏ترند. حضرت فرمود: اگر می‏دانستید، کمتر می‏خندیدید وبیشتر می‏گریستید. بعد فرمود: اللّه اکبر دارای معانی بسیار است وفرمود: الرابع: «اللّه اکبر عَلی مَعنی حِلمِه وکَرَمه، یَحلُمُ کَانَّه لایَعْلَم، ویَصْفح کَانّه لا یَری، ویستُرُ کَانَّه لا یُعصی، لا یعجّل بالعقوبة کرما وصفحا وحلما»؛ کبریایی در این معانی است، چهارمین معنای اللّه اکبر به معنای حلم وکرم حضرت حق است، چنان حلم می‏کند که گویی نافرمانی خلق را نمی‏داند؛ اَکبَر در حِلْم، وچنان گذشت می‏کند که گویی معصیتشان را نمی‏بیند؛ اکبر در عَفْو، وچنان گناه را ندیده می‏گیرد که گویی گناه یا گناه کاری نمی‏بیند؛ اکبر در کَرَم، از روی کرم وبزرگواری واز روی گذشت ونادیده گرفتن گناه واز روی حلم وبردباری، تعجیل در کیفر نمی‏کند. این است معنای «واِذا مَرّوا بِاللَّغوِمَرُّوا کِراما»؛ بندگان رحمان کسانی هستند که وقتی به عمل لَغوی می‏گذرند با بزرگواری، در عین بیزاری عبور می‏کنند. که بنده را سزاست که متخلق به خلق اللّه شود. تا با حلم وبزرگواری وجوانمردی ربّانی از کنار گناه بگذرد و گناه‏کار ازین بزرگواری سخت شرمنده است که می‏بیند ومی‏پوشد ودیدن این کرم در بازگشت وتوبه سخت مؤثر است.

اذان وحدت

اللّه اکبر: باید مؤذّن در حین کثرت به وحدت برسد وقطره‏وار به دریای وحدت واصل شود، همچو امواج که از دریا خیزد و با وی در آمیزد واز دریا ناگزیر است. (حضرت استادم جناب حسن‏زاده آملی روحی فداه). حیرت عرفانی: وبا این معرفت به حیرت بنشیند. قال رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «لااُحْصی‏ثَناءً عَلَیْک، انت کما اثنیتَ علی نَفسِک»؛ یعنی

ما نتوانیم حق حمد توگفتن    با همه کرّوبیان عالم بالا

در حالی که سرّش گویای «اللّهم زِدنی فیک تحیّرا»؛ یعنی می‏گفت: اِلهی معرفتم را چنان فزون فرما که آن کثرت معرفت به وجوه ونِسبِ اَسمایی به حیرت عرفانی برسد. اشهد ان لا اله الا اللّه: که مؤذن از کثرت رسته و به وحدت رسیده و به شهود می‏بیند وگواهی می‏دهد که در کلّ وجود یک خدای (یکتای همه) بیش نیست:  «فالعالَمُ صُورَةُ الحقّ وهُو روح العالَم المُدبِّرُ لَهُ»؛ یعنی که جهان صورت است ومعنی یار    لَیسَ فی الدار غیرهُ دیّار قال اللّه: «وَلِلّهِ المشرِقُ والمَغْرِب فَاَیْنَما تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ واسعٌ علیمٌ» ؛  یعنی شرق وغرب همه عالم شئون اللّه‏اند و اوست هوالظاهر والباطن.  پس به ظاهر وجود سفر کنی یا به باطن، همانجا ذات وصفات حق در تجلّی است وهمه اشیای عالم مظاهر صفاتند وصفات، مظاهر حضرت ذات. پس به هر جا روکنی، حتی وجود خودت، همه جا وجه اللّه است: «کل وجود تحت تدبیر روح مدبّر کلّ است». ذرّه ذرّه وجود و روح وسرّم گواه وحدت تدبیر حق است.  «فلا تجعلوا للّه أندادا وأنتم تعلمون»؛ یعنی وقتی اللّه روح مدبّر کل است وربُّ العالمین، پس قرار ندهید برایش شریکی، در حالی که شما آگاه به تدبیر صنع هستید.

تذکر مجدّد

أشهد أن محمّدا رسول اللّه؛ یعنی با معرفت وطهارت وبندگی یافتم وشهادت می‏دهم که محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرستاده خداست برای هدایت وتکمیل بندگان. اشهد انّ علیا ولیّ اللّه؛ یعنی با دستورات مکرّر و اکید رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و نصّ قرآن و کشف، دانسته شهادت می‏دهم که علی علیه‏السلام بعد از رسول اللّه ولایت مطلقه بر خلق دارد و صاحب اختیار وامام بلافصل است: «یا أیّها الذین آمنوا أَطیعوا اللّه وأطیعوا الرسول وأولی الأمرِ مِنکم» ؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردید، فرمان خدا را اطاعت کنید ورسول خدا وصاحب اختیاران خود را. «واطیعوا الرسول»؛ اطاعت پیامبر کنید که آیینه صفات واَسمای حق است و ولی اللّه مطلق وعارف باللّه و واسطه غیب و شهادت وآن چه گویند وکنند، در پرتوعصمت است: «وما ینطق عَنِ الهَوی اِنْ هُواِلاّ وَحْیُ یُوحی»، همه وحی است. وآن چه از آب حیات دهند، کوثر است و از کانال سرّشان که مُطَهَّرند ونصیب کسی نیست جز مُطَهّرون. و «أولی الأمر منکم» که: «إنّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُمْ تَطهیرا» هستند، و ایشان را حق ولایت تصرف حقانی در وجود انسان است و فاتح قلوب:  نه مسلّط بر جسم‏ها: «فَذَکِّرْ إنَّما أنْتَ مُذَکِّر لَسْتَ علیهم بِمُصَیْطِر»؛ ای پیامبر، توحید وقیامت را به مردم تذکّر ده ومجبورشان بر پذیرش مکن که توتسلّط اجباری نداری، جبّاران مسلّط بر جسم‏اند وتو و پیامبران دیگر واولیای حق، فاتح قلوب باذنِ اللّه‏اید:  حق الیقین: هوشهود الحق حقیقة فی مقامِ عَیْنِ الجَمع الاَحدیّة.

اذان واِقامه

أشهد أنّ فاطمة بنت رسولِ اللّهِ عصمةُ اللّهِ الکُبری

استاد بزرگوارمان علاّمه حسن‏زاده آملی ـ روحی فداه ـ در کتاب فریدشان فَصُّ حِکمةٍ عِصمَتیّة فی کلمةٍ فاطمیّة، (این کتاب به عربی نوشته شده وترجمه گردیده) فرماید: حقیقت عصمت عبارت از قوّه نوری ملکوتی است که صاحبش را از همه پلیدی‏ها و رذایل نفسانی وگناه وسهوونسیان نگاه می‏دارد، وکسی که دارای عصمت است، در گرفتن وحی و الهامات سُبُّوحی، از لغزش وخطا محفوظ است ودر همه شؤون عبادی وخَلقی وخُلقی وروحانی وغیره در تمام عمر مَصون از خطاست «وآتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا»؛ یعنی به یحیی پیامبر نیز در کودکی معارف حقیقیّه را عنایت کردیم وبعد از بیان شهودی که حضرت فاطمه دختر رسول‏اللّه علیهما‏السلام بدون شکّ وریب، دارای مقام عصمت است وعلمای بزرگ، مانند جناب مفید ومرتضی رحمهما‏الله وغیر ایشان، با استدلال به آیات وروایات تنصیص وتأکید کرده‏اند به عصمت حضرت فاطمه علیها‏السلام . باز استاد فرمایند: بدان که عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که فاطمه از ایشان است همه معصومند، چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نهج‏البلاغه تصریح فرموده: (در خطاب به مردم) چگونه سرگردانید، در حالی که عترت پیامبرتان بین شما هستند وایشان زمامداران حقّند وپیشوایان دین وزبان‏های صدق، پس ایشان را به نیکوترین مراتب ومنازل قرآن فرود آورید (که ایشان دریای معارف قرآنند) وشما ای مردم، همچوتشنگان بی‏تاب به این دریای آب حیات وارد شوید. وبعد استاد فرمایند: ابن ابی الحدید معتزلی (شارح نهج‏البلاغه) به حقیقت سخن گفته که «عترت را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید». در این سخن سرّی عظیم نهفته است: که عترت را در عظمت وحرمت و فرمان‏برداری واطاعت همانند قرآن بدانند، (چون عترت به اِتّحاد عقل وعاقل ومعقول خود، قرآن ناطقند: «ومایَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُواِلاّ وَحیٌ یُوحی».  وابن ابی الحدید گوید: این سخن مُشعِر به این است که: عترت معصومند، واگر گویند:  سخن اصحابتان چگونه است؟ گویم: ابومحمد متویه در کتاب کفایه گوید که، علیّ علیه‏السلام حتما معصوم است وروایات صحیح وقطعی، آشکارا دلیل بر عصمت باطنی حضرت است واین عصمت باطنی مخصوص اوست نه صحابه دیگر (جای دقّت وتفکّر است). جناب استاد پس از این بیانات موجز و رسا، فرمایند: وقتی دانستی که بقیه سرّ نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی وهمسر ولیّ اللّه وکلمه تامّه الهی، فاطمه علیها‏السلام دارای مقام عصمت است، مانعی ندارد که در فصول اذان واقامه شهادت دهی به عصمت حضرت ومثلاً بگویی: (أشهَدُ أنَّ فاطمةَ بنتَ رسولِ الله عِصْمَةُ اللّهِ الکُبری) ومثل آن: (أشْهَدُ أنَّ فاطمةَ الزهراء سیِّدتُنا وعصمةُ اللّهِ الکُبری).

تذکر: خود جناب استاد این جمله شهادت را در اذان واقامه بعد از أشهد أنّ علیا ولیّ اللّه می‏گفتند: شاگرد حضرت استاد عرض می‏کند: مقام عصمت حضرت فاطمه علیها‏السلام اعتقاد قلبی تمام اعاظم علمای شیعه وعدّه زیادی از کبار اهل سنّت است.