معنانی اذان و اقامه (قسمت سوم )

حیّ علی الصلوة

هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار    کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته بمویی است هوش‏دار    غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

1 ـ «إنْ کُلُّ مَن فی السمواتِ والارضِ إلاّ آتی الرحمنِ عَبدا». اینک که همه آسمانی‏ها وزمینی‏ها بنده‏اند وتوهم مستثنا از آنها نیستی، بلکه برتر از همه هستی که انسانی؛ یعنی نزدیک‏تر از همه به معبود، پس از این قافله عقب نمانی: حیّ علی الصلوة، حیف است که همه مسبّح باشند وتوغافل.

2 ـ و فی الفقیه قال النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «ما مِن صلوة یَحْضُر وقتها الاّ نادی ملک بَین یَدی الناس: أیها الناس، قومُوا إلی نیرانکم التی أوْقَدْتُمُوها علی ظهورکم، فاطفئوها بصلاتکم»؛ پیامبر فرمود: نیست نمازی که وقت آن برسد، مگر این که، فرشته‏ای در جلومردم ندا دهد: ای مردم، آتشی را که در این جهنم دنیا افروختید وبر پشت خود حمل می‏کنید، برخیزید وبا دریای رحمت حق (نمازتان)، خاموشش کنید؛ حی علی الصلاة.

3 ـ واگر در فطرت، انسان پاک است، چون روح منفوخ حق است: «فطرت اللّه التی فطر الناس علیها»، پس گرد وچرک گناه را در آب رحمت نماز شُستن لازم است، پس حیّ علی الصلوة وقال رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «إنّما مَثل الصلاة فیکم، کَمَثَلِ السریّ (هوالنهر) علی باب أحدکم یخرج إلیه فی الیوم واللیلة، یَغتَسل منه خمس مرّات، فَلَمْ یبقَ الدَّرَن علی الغَسل خمس مرّات، ولم یبق الذنوب علی الصلوة خمس مرّات»؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: نماز پنج گانه شما مثل جوی آب رحمت است بر در خانه شما که پنج مرتبه در آن شستشوکنید، چرکی در بدن نمی‏ماند، هم‏چنین پنج مرتبه نماز شبانه‏روزی گناهی باقی نمی‏گزارد. پس حیّ علی الصلوة.

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند    پاک شو اول وپس دیده بر آن پاک انداز

4 ـ واگر تو «إنَّ الی ربک الرجعی» هستی وبازگشت تو به پروردگار خویش است وسعادت هر چیز به رسیدن به کمال مطلوب خویش است وکمال مطلوب تورسیدن به وطن و دیار مألوف خویش است که جنةُ اللقاء باشد که رسول اللّه باصحاب خود فرمود: «اِرتَعُوا فی ریاض الجنة. قالوا: وما ریاض الجنة یا رسول اللّه؟ قال: مَجالِسُ الذِکر»؛ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به یارانش فرمود: در باغستان‏های بهشت چرا کنید. پرسیدند: باغستان‏های بهشت چیست؟ حضرت فرمود: مجالس ذکر. پس حیّ علی الفلاح وچه رستگاری برتر از تجافی از دار غرور و الانابة الی دار الخُلود؟

حی علی خیر العمل

یعنی بشتابید به بهترین عمل که نماز است.از کجا می‏گوییم نماز بهترین عمل است؟  به بخشی از روایت ابن فهد از رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم توجه فرمایید: «واعلموا: أنَّ خیرَ أعْمالِکم، عندَ ملیککم وأزکاها، وأرفعُها فی درجاتکم وخیرُ ما طَلَعَت علیه الشمس، ذکر اللّه تعالی»؛ حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: بدانید که بهترین اعمال شما نزد سلطان حقیقی شما وپاک‏ترین وخالص‏ترین اعمال وبرترین اعمال که درجات شما را بالا برد وبهترین چیزی که آفتاب بر آن طلوع کند، ذکر الله تعالی است. وچه ذکری جامع‏تر ومعراجی‏تر از نماز! همه روایت را دقت فرمایید. پس حیّ علی خیر العمل؛ بشتابید به بهترین عمل، یعنی نماز.

معنایِ بقیه اذان

حیّ علی الصّلاة: خودم وهمه را دعوت می‏کنم که به نماز بشتابیم، به مناجات خدا؛ حیّ علی الصلاة وبه مسجد بشتابیم، به محلّ اجتماع نمازگزاران تا قلب‏ها به هم بپیوندد ولایق تجلیات حق شود ودر مسجد وقتی حیّ علی الصّلاة می‏گوید؛ یعنی بشتابید به نماز. با قلبی سالم که دلدادگان به دنیا را حضور نیست: «اِلاّ مَنْ أتی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمِ». حیّ علی الفلاح؛ همه بشتابید به رستگاری وچه رستگاری برتر از نماز که مقام قرب ومعراج مؤمن است!  حیّ علی خیر العمل؛ بشتابید به بهترین کار وچه کاری بهتر از نماز که قرب وشهود حضرت حق است! اللّه اکبر اللّه اکبر؛ کبریایی مخصوص اللّه است وبس. لا اله الا اللّه؛ به کلمه توحید، اذان را ختم می‏کند واین بهترین کلمه توحیدی است که همه پیغمبران وحضرت ختمی مرتبت صلوات اللّه علیهم از طرف خدا برای بندگان آوردند وهمه نمازگزاران با هم می‏گویند: لا اله الا اللّه.

طهارت

موانع چون در این عالم چهار است    طهارت کردن از وی هم چهار است:

نخستین پاکی از احداث وانجاس    دوم از معصیت وزشرّ وسواس

سوم پاکی زاخلاق ذمیمه است    که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سرّ است از غیر     که این جا منتهی می‏گرددت سیر

طهارت: از طهارت ظاهر، به طهارت باطن باید رسید وقلب را از اَرْجاس شیطانی با آب توبه تطهیر کرد. وبه فرموده امام صادق علیه‏السلام : ماسوی اللّه رجس است وقلب باید از غیر خدا پاک شود (حدیث ذیل آیه «وسقیهم ربهم شرابا طهورا»؛ أی یَطهّرهم مِن کلّ شی‏ء سوی اللّه إِذ لا طاهرَ مِن تَدَنُّسٍ بشی‏ء مِنَ الأَکوانِ إِلاّ اللّه. امام صادق فرمود: شراب طهوری که به ابرار نوشانند، ایشان را از کُلِّ ماسِوی پاک گرداند، چون ماسوی، همه پلیدی است.

ستر عورت: همین طور که فضایح ظاهر بدن را پوشش لازم است در مقابل نظر خلق، همین طور فضایح سرّ وقلب را با آب پشیمانی وتوبه وحیا در مقابل خدا و ملکوت آسمان و زمین شستن لازم است.

قیام: ومثل بنده گناه‏کار سر از خجلت وپشیمانی فرود آور وبگو: ای خدای مجرمان وگناه‏کاران سر از خجلت نتوانم برداشت: پشیمانم، آمدم، که بنده‏ام وبر درگاه آیا راهم می‏دهی؟ گویی قیامت است وبا کوله باری از گناه در پیشگاه عالم السرّ والخفیّات سَر از شرم در پیش داری.

رو به قبله: وقتی لازم است در این سفر روبه کوی دوست وجانب کعبه باشد، واجب است که روی دل از همه جا بریده ومتوجه صاحب خانه باشد.

اَمُرّ عَلی الدّیارِ دیارِ لیلی    اُقْبِلّ ذا الجِدار وذا الجدارا

وما حبُّ الدِیار شَغَفْنَ قَلبی    ولکن حبّ مَن سَکَن الدّیارا

یعنی از قول مجنون است که عبور من بر سرزمین لیلی است وچه خوش سفری که به یاد لیلی، در و دیوار این دیار را می‏بوسم ومی‏سرایم که من نه خاک وگِل پرستم، بلکه عشق لیلی، عمق قلبم را گرفته ومجنونم کرده، چون همه جا چهرِ دل آرای اوست.

تکبیر: این جاست که ماسوی را پشت سر انداختی وفقط اورا به عظمت دیدی وبا ذِکر واِستغفار وحسن ظَنِّ به کَرَم وعفوش واز سویدای دل، همه وجودت می‏گوید: اللّه اکبر:             توبزرگی ودر آیینه کوچک ننمایی

واگر قلبت مشغول دیگری باشد وتوتابع او، این جاست که اورا خدا گرفته‏ای وزبانت به دروغ اللّه اکبر می‏گوید واین کار منافقانه است. واین، جای استغفار واِنابت واقعی به حضرت حق است، نه لقلقه زبان.

تواضع به یکدیگر

تواضع در برابر انسان‏ها، مانند پدر و مادر، همسایگان، دوستان بستگان و سایر مردم نوع دیگر تواضع است. تواضع موجب استحکام پیوند انسان‏ها و محبت و الفت بیشتر شده، بر صفا و صمیمیت آنان مى‏افزاید و  کدورت‏ها، بدبینى‏ها و آثار شوم تکبر و خود خواهى را از جامعه پاک مى‏سازد.  البته تواضع، اشکال گوناگون دارد که یکى از آشکارترین آنها، در شیوه را رفتن رفتن دیده مى‏شود. بعضى بر اثر غرور و تکبر به گونه‏اى راه مى‏روند که گویى مى‏خواهند زمین را بشکافند.  از این رو، در قرآن از نصایح حضرت لقمان (علیه السلام) به فرزندش آمده است: و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور با بى اعتنایى از مردم مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد. راستى، اگر انسان کم‏ترین شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد، مى‏داند که در برابر بزرگى و عظمت جهان چه اندازه کوچک است، حتى اگر گردنش برابر کوه‏ها شود. تازه بلندترین کوه‏هاى زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگى هاى پوست نارنج نسبت به آن است. همان زمینى که خود ذره‏اى ناچیز در برابر کهکشان‏هاى عظیم است. آیا با این حال، کبر و غرور دلیل جهل و نادانى مطلق نیست؟! کوتاه سخن آن که تواضع از امتیازات و ارزش‏هاى خاص پرهیزکاران وارسته است. امیر مؤمنان على (علیه السلام) ضمن شمارش اوصاف متقین مى‏فرماید: و مشیهم التواضع‏ روش و راه رفتنشان، آمیخته با تواضع و فروتنى است. تواضع پیامبر اسلام (صلى الله علیه آله و سلم) سیره نویسان، در تاریخ زندگى پیامبر اکرم (صلى الله علیه آله و سلم) مى‏نویسند: روزى پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) نزد جمعى آمد. آنان به احترام او دست جمعى از جا برخاستند. آن حضرت این کارشان را نپسندید و فرمود: آن گونه که عجم‏ها بر مى‏خیزند و به یکدیگر تعظیم مى‏کنند برنخیزید. انس بن مالک مى‏گوید: از آن پس وقتى که مردم رسول خدا (صلى الله علیه آله و سلم) را مى‏دیدند بر نمى‏خاستند، زیرا مى‏دانستند که او این کار را نمى‏پسندد. آن حضرت وقتى که وارد مجلس مى‏شد، در پایین‏ترین مکان مى‏نشست. امام صادق (علیه السلام) فرمود: از تواضع پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) این که دوست داشت بر الاغ برهنه سوار شود، روى خاک بنشیند. او با بردگان غذا مى‏خورد و به سائلان با دست خود غذا مى‏رساند. او بر الاغ سوار مى‏شد و غلام خود یا شخص دیگر را بر پشت سر خود سوار مى‏کرد. از ویژگى‏هاى آن حضرت این که با فروتنى خاصى کنار سفره مى‏نشست و هنگام غذا خوردن، انگشتان خود را مى‏لیسید و خودش گوسفندانش را مى‏دوشید و لباس و کفشش را خود وصله مى‏کرد، خانه را جارو مى‏نمود و شترش را در اصطبل مى‏بست، با خدمتکار خانه، گندم و جو آسیاب مى‏کرد، آرد آن را خمیر مى‏نمود، آذوقه منزل را از بازار تهیه و حمل مى‏کرد و به خانه مى‏آورد، با تهى دستان مى‏نشست و با آنان غذا مى‏خورد و با دست خود به آنان غذا مى‏داد

تواضع امام على (علیه السلام)

حضرت على (علیه السلام) نیز تواضع و فروتنى را در حد اعلاى خود در همه ابعاد زندگش‏اش رعایت مى‏کرد. پیامبر او را ابوتراب خواند. او دوست داشت که مردم ایشان را با این نام بخوانند. امام حسن عسکرى (علیه السلام) درباره تواضع على (علیه السلام) مى‏فرماید: دو نفر، پدر و پسر، به محضر على (علیه السلام) آمدند - با توجه به این که عصر خلافت آن حضرت بود - حضرت آنان را مهمان خود نمود. و در صدر مجلس نشاند و خود با کمال تواضع روبه‏روى آنان نشست. فرمود غذا بیاورید. غذا آوردند و مهمانان خوردند. سپس قنبر آفتابه و لگن آورد تا دست آنان را بشوید. آن مرد نمى‏گذاشت و خاکسارى و اصرار فراوان مى‏نمود که این کار را نکنید، ولى على (علیه السلام) دست برنداشت تا آب ریخته و دست او را شست. آن مرد به حضرت عرض کرد: براى من شرم آور است که خداوند ببیند دستم را مى‏شویید!. على (علیه السلام) در پاسخ فرمود: بلکه بهترین حالت است، زیرا خداوند مى‏بیند برادرانت بدون هیچ گونه امتیاز و جدایى از تو، به تو خدمت مى‏کند و هدفش پاداش چندین برابر بهشت است. آن گاه على (علیه السلام) آفتابه را به پسرش محمد حنیفه داد و فرمود: اینک دست پسر را تو بشوى. پسرم! اگر این پسر تنها به این جا مى‏آمد، من دستش را مى‏شستم، ولى هرگاه پدر و پسر در یک جا باشند، خداوند برخورد مساوى بین پسر و پدر را نمى‏پسندد. بنابراین، پدر دست پدر را شست، تو نیز دست پسر را بشوى. محمد حنیفه، دست پسر را شست. آن گاه امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: فمن اتبع علیا ذلک فهو الشیعى حقا کسى که در این راستا از حضرت على (علیه السلام) پیروى کند، شیعه حقیقى است. زیدبن على (علیه السلام) درباره تواضع على (علیه السلام) چنین نقل مى‏کند: در پنج مورد پا برهنه راه مى‏رفت و کفش‏هایش رابه دست مى‏گرفت:

1. روز عید فطر براى رفتن به سوى نماز.

2. در روز عید قربان براى رفتن به محل نماز.

3. در روز جمعه براى نماز جمعه.

4. هنگام رفتن ره خانه بیمار براى عیادت او.

5. هنگام تشییع جنازه، و مى‏فرمود: این موارد منسوب به خداست؛ دوست دارم که در این گونه موارد (براى تواضع) پا برهنه باشم‏

فروتنی و تواضع

قرآن در بیان ویژگى بندگان ممتاز خدا مى‏فرماید:  و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا؛

بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و (بدون هر گونه غرور و تکبر) بر زمین راه مى‏روند.

تواضع به معناى خشوع و فروتنى است و ضد آن تکبر و خود خواهى مى‏باشد که اساس انحراف‏ها و تباهى‏هاست.

تواضع دو گونه است:

1. تواضع در برابر خداى تعالى که جزء جدایى ناپذیر عبودیت و بندگى است و بدون معنا ندارد.

2. تواضع در برابر انسان‏هاى با ایمان یا انسان‏هایى که تواضع در برابر آن اثر مثبت دارد و موجب دارد و موجب جذب آنان به سمت و سوى ارزش‏ها مى‏گردد.

تواضع در برابر خدا

نشانه این نوع تواضع تسلیم در برابر فرمان‏هاى خدا و کمال خشوع و خضوع در برابر عظمت اوست، به گونه‏اى که انسان آنچه دارد همه را از آن خدا و خود را ذره‏اى بسیار ناچیز از مخلوقات او بداند؛ شاکر و سپاسگزار بى چون و چرا باشد و از هر گونه خود خواهى در برابر خواست خدا بپرهیزد.

تواضع در برابر خدا، کلید ایمان و معرفت و راهیابى به درگاه حق و تقرب به اوست و به عکس، تکبر در برابر خدا، موجب سرکشى و طغیان و مایه انحراف و تیره روزى است.

در اوصاف پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه آله و سلم) آمده است که در برابر عظمت خدا، داراى نهایت تواضع بود؛ به گونه‏اى که خداوند او را مخیر کرد که بنده و رسول باشد یا سلطان رسول باشد، در عین حال چیزى از مقامش در پیشگاه خدا کاسته نشود، اما آن حضرت بندگى و رسالت را برگزید و دوست داشت بنده متواضع و رسول باشد، نه پادشاه و رسول‏

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ما اکل رسول الله (صلى الله علیه آله و سلم) متکئا منذ بعثه الله عزوجل نبیا حتى قبضه الله الیه متواضعا لله عزوجل‏

از آن هنگام که پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) به رسالت مبعوث شد تا آخر عمر، به خاطر تواضع در برابر خداى بزرگ، هرگز در حال تکیه به چیزى غذا نخورد.

روزى یکى از زنان گستاخ از کنار رسول خدا (صلى الله علیه آله و سلم) عبور کرد و دید آن حضرت با جمعى از بردگان بر روى خاک نشسته و غذا مى‏خورد، گفت: اى محمد! سوگند به خدا تو مانند بندگان (بردگان) غذا مى‏خورى و همانند آنان مى‏نشینى (روش و منش تو همچون شاهان و زمامداران نیست).

پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) در پاسخ فرموده: و یحک اى عبد اعبد منى‏   واى بر تو! کدام بنده‏اى، بنده‏تر از من است.

و درباره تواضع امام على (علیه السلام) در برابر عظمت خدا روایت شده است که آن حضرت به مستمندان بسیار کمک مى‏کرد و شخص به صورت انتقاد به آن بزرگوار عرض کرد؛ چرا آن قدر صدقه مى‏دهى، آیا چیزى براى خود نگه نمى‏دارى؟

على (علیه السلام) در پاسخ فرمود:

آرى، سوگند به خدا اگر بدانم خداوند یکى از کارها و وظایفى که انجام مى‏دهم قبول مى‏کند، از زیاده روى در انفاق خوددارى مى‏کردم، ولى نمى‏دانم آیا کارهایم مورد قبول خداوند قرار مى‏گیرد یا نه؟ چون به این موضوع اطلاع ندارم، آن قدر انفاق مى‏کنم تا یکى از آنها قبول شود

این روایت بیانگر نهایت تواضع و خشوع و خضوع على (علیه السلام) در برابر خداوند بزرگ است و نشان دهنده آن که حضرت بر فراز قله عظیم توحید افعالى قرار داشت و خود را در برابر خدا، بسیار ناچیز مى‏دانست.