اتصاف مصلح به عدالت

حقیقت عدالت‏یا لازم آن این است که: عقل که خلیفه خداست غالب‏شود بر جمیع قوا، تا هر یکى را به کارى که باید و شاید بدارد، و نظام مملکت انسانى‏فاسد نشود.پس، بر هر انسانى واجب است که سعى و مجاهده کند، که عقل که حکم‏حاکم عادل و خلیفه از جانب خداست، بر قواى او غالب شود، و اختلاف قوا را بر طرف‏کند، و خواهشها و هواهاى آنها را بر کنار گذارد، و همه را به راه راست مستقیم بدارد. و بدان که کسى که قوه و صفات خود را اصلاح نکرده باشد، و در مملکت‏بدن‏خود عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجراى حکم عدالت درمیان سایر مردمان را ندارد، نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد، و نه شایستگى سیاست‏مردم را، نه لایق ریاست‏شهر است و نه سزاوار سرورى مملکت. آرى! کسى که از اصلاح نفس خود عاجز باشد، چگونه دیگرى را اصلاح مى‏نماید،و چراغى که حوالى خود را روشن نگرداند، چگونه روشنائى به دورتر مى‏بخشد؟ طبیبى که باشد و را زرد روى از او داروى سرخ روئى مجوى پس، هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد، و تعدیل در شهر بند نفس خودنمود، و از طرف افراط و تفریط دورى کرد، و متابعت هوى و هوس نفس خود راننمود، و بر جاده وسط ایستاد، چنین شخصى قابلیت اصلاح دیگران را دارد، و سزاوارسرورى مردمان است، و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روى زمین.و چون چنین‏شخصى در میان مردم حاکم و فرمانروا شد، و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد، جمیع مفاسد به اصلاح مى‏آید، و همه بلاد روشن و نورانى مى‏شود، و عالم آباد ومعمور مى‏گردد، و چشمه‏ها و نهرها پر آب مى‏گردد، و زرع و محصول فراوان، و نسل‏بنى‏آدم زیاد مى‏شود، و برکات آسمان، زمین را فرو مى‏گیرد، و بارانهاى نافعه نازل‏مى‏شود. و از این جهت است که: بالاترین اقسام عدالت، و اشرف و افضل انواع سیاست،عدالت پادشاه است، بلکه هر عدالتى بسته به عدالت اوست، و هر خیر و نیکى منوط به خیریت او.و اگر، عدالت‏سلطان نباشد، احدى متمکن از اجراى احکام عدالت نخواهدبود.چگونه چنین نباشد، و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم وتهذیب اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد، موقوف است‏به «فراغ‏بال‏» ، و اطمینان خاطر، و انتظام احوال، و با جور سلطان و ظلم پادشاه، احوال مردم‏مختل، و اوضاع ایشان پریشان مى‏گردد.و از هر طرفى فتنه بر مى‏خیزد.و از هر جانبى‏محنتى رو مى‏آورد.و دلها مرده و خاطرها افسرده مى‏شود.و از هر گوشه «عایقى‏» سربر مى‏آورد.و در هر کنارى مانعى پیدا مى‏شود.طالبین سعادت و کمال در بیابانها وصحراها حیران و سرگردان مى‏مانند.و ارباب علوم و دانش در زوایاى خفا و گمنامى‏منزوى مى‏شوند.نه ایشان را به سر منزل کمال راهى، و نه از براى شاه، راه هدایت‏راهنمائى و آگاهى.آثار «عرصات» علم و عمل مندرس و کهنه مى‏شود، و در و دیوارمنازل دانش و بینش تیره و تار مى‏گردد. پس، آنچه لابد است در تحصیل سعادت ازجمعیت‏خاطر، و انتظام امر معاش که ضرورى زندگانى انسان است، به هم نمى‏رسد. بالجمله «مناط‏» کلى در تحصیل کمالات، و وصول به مراتب سعادات، و کسب‏معارف و علوم و نشر احکام، عدالت‏سلطان است، و التفات او به اعلاى کلمه دین، وسعى او در ترویج‏شریعت‏سید المرسلین. و از این جهت در اخبار وارد است که: «پادشاه عادل شریک است در ثواب هرعبادتى که از هر رعیتى از او صادر شود، و سلطان ظالم شریک است در گناه هر معصیتى‏که از ایشان سرزند  از سید انبیاء - صلى الله علیه و آله و سلم - مروى است که فرمودند: «مقرب‏ترین مردم‏در روز قیامت در نزد خدا پادشاه عادل است، و دورترین ایشان از رحمت‏خدا پادشاه ظالم است‏» . و باز از آن بزرگوار مروى است که: «عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنه‏» . یعنى: «عدالت کردن در یک ساعت‏بهتر از عبادت هفتاد سال است‏» . و سر آن این است که: اثر عدل یک ساعت‏بسا باشد که به جمیع بلاد مملکت‏برسدو در ازمنه بسیار باقى ماند. و بعضى از بزرگان دین گفته‏اند که: «اگر بدانم یک دعاى من مستجاب مى‏گردد آن را در حق سلطان مى‏کنم، که خدا او را به اصلاح آورد، تا نفع دعاى من عام باشد وفایده آن به همه کس برسد» . و رسیده که: «بدن سلطان عادل در قبر از هم نمى‏ریزد» . و مخفى نماند که: آنچه در اینجا مذکور شد، عدالت‏به معنى اعم است، و اماعدالت‏به معنى اخص که مقابل ظلم است، و اغلب که در مورد سلاطین و حکام‏مذکور مى‏شود مراد آن است، که بعد از این مذکور خواهد شد.