خطبه على علیه السلام در توحید

مولایمان امیرمؤ منان علیه السلام فرمود: ستایش خداى راست که یگانه و یکتا و بى نیاز و تنهاست ، از چیزى بود نشده و آنچه را که هست از چیزى نیافریده . او را قدرتى است که با آن از همه چیز جدا و همه چیز از او جداست او را صفتى که بدان توان رسید و حدى که برایش مثل توان آورد نباشد، آرایش واژه ها در وصف او نارسا و انواع وصفها در این وادى سرگشته ، و راههاى ژرف اندیشه در ملکوت او حیران ، و تفسیرهاى جامع از نفوذ در شناسایى او وامانده و پرده هایى از غیب در برابر غیب پنهانشحایل است ، و خردهاى بلند و نازک بین در فروترین آن پرده ها گم و سرگردان است .بزرگ و پربرکت است آن که همتهاى بلند به او دست نمى آرد، و هوشهاى تیز و ژرف بدان پى نمى برد. برتر و والاست آن که زمان قابل شمار و عمر دراز و صفت محدود ندارد. منزه است آن که او را آغازى که از آن شروع شده و انجامى که بدان پایان یابد و آخرى که به نابودى گراید، نیست . او منزه است ، او چنان است که خود ستوده و ستایندگان به وصف او دست نیازند. همه چیز را به هنگام آفرینش محدود ساخت تا از همانندى خودش ‍ (که محدود نیست ) جدا باشند و او نیز از همانندى آنها جدا باشد.   لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید


درون اشیا نرفته تا گفته شود در آنها جاى دارد، و از آنها دور نگشته تا توان گفت از آنها جدا و بیگانه است ، و از آنها برکنار نگشته تا توان گفت در کجاست ؟ ولى خداى سبحان علمش به همه چیز احاطه دارد و صنعش آنها را محکم ساخته و حفظ و یادش آنها را شماره کرده است .آنچه در دل هوا ناپیدا و در سیاهیهاى شب تار پوشیده و پنهان است و آنچه در آسمانهاى بالا و زمینهاى پایین است از دید او پنهان نیست . براى هر یک از اینها نگهبان و گماشته اى است ، و هر یک از آنها بر دیگرى محیط است ، و آن که بر همه آن محیطها احاطه دارد خداى یگانه و یکتا و بى نیازى است که گردش زمانها در او دگرگونى ایجاد نکند، و ساختن هیچ چیز او را خسته نسازد، بلکه به آنچه که بخواهد پدید شود همین که گوید: باش ، موجود مى شود.آنچه را آفریده بدون نمونه قبلى و بى رنج و مشقت اختراع نموده است . هر که چیزى سازد از ماده اى سازد ولى خدا همه چیز را بدون ماده ساخته است . هر عالمى پس از ندانستن آموخته است ولى خداوند هیچ گاه نادان نبوده و هرگز آموزش ندیده است . به همه چیز پیش از وجودش آگاه بوده ، از این رو با پیدایش آنها علمش فزونى نیافته . علم او به آفریده ها پیش از آفرینش آنها به مانند علمش به آنها پس از آفرینش آنهاست . چیزها را به خاطر آنکه سلطه اش استوار گردد یا از بیم نابودى و کاهش و یا به جهت یارى بر مخالف ستیزنده و همانند افزون طلب و انباز گردنکش نیافریده است ، بلکه همه آفریدگان پرورده و بندگان سر به فرمانند. منزه است آن که آفرینش مخلوقات بى مثال و تدبیر آفریده ها او را به رنج و تعب نیفکنده ، و بسنده کردن او به این اندازه از آفریده ها از روى عجز و ناتوانى نبوده است ، آنچه را آفریده دانسته و آنچه را (به صلاح ) دانسته آفریده است . در اثر اندیشه در علم حادثى نبوده که در آفرینش خطا نکرده و در آنچه نیافریده شک و تردیدى به او راه نیافته است ، بلکه آفرینش او قضا و حکمى ناگسستنى و دانشى محکم و فرمانى استوار است .به ربوبیت یگانه گشته ، و خود را به یگانگى مخصوص داشته ، و بزرگوارى و ستایش را ویژه خود ساخته ، و به توحید و مجد و سنا یگانه گشته ، و به ستایش یکتا شده و به تمجید و بزرگوارى بزرگى را از آن خود نموده است . برتر است از گرفتن فرزند، و پاک و منزه است از آمیزش با زنان ، و گرانتر و والاتر است از مجاورت شریکان . پس در میان آنچه آفریده او را ضدى نیست ، و در آنچه مالک آن است همانندى ندارد، و هیچ کس در ملک او شریکش نیست . یگانه و یکتا و بى نیاز است ، نابودکننده ابدیت و وارث پایان است (زیرا زمان هر چه ابدى و پایدار باشد در جنب ازلیت و ابدیت او چیزى نیست و او پس از فناى همه پایانها باقى است )، همو که همیشه و براى همیشه یکتا و بى آغاز بوده ، و هست پیش از آغاز روزگار و پس از گذشت امور؛ آن که نابود نگردد و هرگز پایان نگیرد. بدین گونه پروردگار خود را مى ستایم ، شایسته پرستشى جز خدا نیست ، خداى بزرگى که چقدر بزرگ است ، و والایى که چه والاست ، و عزیزى که چه اندازه عزیز است ! و از آنچه ستمگران (مشرکان ) گویند بسى والاتر است . مرحوم ثقة الاسلام کلینى رحمة الله پس از نقل این خطبه فرموده است : ((این خطبه از خطبه هاى مشهور آن حضرت است و از شهرت فراوان ، عموم مردم آن را دست کم گرفته اند، در صورتى که همین خطبه براى طالب علم توحید اگر در آن بیندیشد و مضامین آن را بفهمد کافى است ، و اگر همه جن و انس جز پیامبران همزبان شوند تا توحید را آن گونه که آن حضرت - پدر و مادرم فدایش - فرموده بیان کنند نتوانند، و اگر بیان و روشنگرى آن حضرت نبود مردم نمى دانستند چگونه راه توحید را بپویند. آیا نمى نگرید به این جمله : از چیزى بود نشده و آنچه را که هست از چیزى نیافریده ؟ که به عبارت ((از چیزى بود نشده )) معناى حدوث و پدید شدن او را نفى نموده است . و نمى بینید که چگونه بر آنچه پدید آورده صفت آفریدگى و اختراع بدون ماده و نمونه را ثابت کرده است . تا گفته کسانى که گویند: هر چیزى از چیز دیگر آفریده شده را نفى نماید، و گفتار ثنویه (دوگانه پرستان و معتقدان به دو اصل قدیم ) را که معتقدند خدا چیزى را بى ماده نیافریده و بدون طرح و نقشه تدبیر و ایجاد ننموده ابطال سازد، بنابراین با عبارت ((و آنچه را که هست از چیزى نیافریده )) تمام دلایل و شبهات ثانویه را رد کرده است . زیرا مهمترین چیزى که ثنویه مى توانند در حدوث عالم بدان تکیه کنند و بگویند، از این دو حال خارج نیست که خدا چیزها را یا از چیز آفریده و یا از ناچیز و هیچ . از چیزى آفریدن که خطاست (زیرا همین سؤ ال درباره آن چیز قبلى مى شود)، و از هیچ آفریدن هم تناقض و محال است ، زیرا کلمه ((من )) چیزى را ثابت مى کند و کلمه ((لا شى ء)) آن را نفى مى کند (پس((من لا شى ء)) معنا ندارد)، ولى امیرمؤ منان علیه السلام این کلمه را به رساترین و درست ترین تعبیر ادا نموده و فرموده است : ((آنچه را که هست از چیزى نیافریده )) (و بسیار فرق است بین از هیچ آفریده و از چیزى نیافریده )، ((من )) را که دلالت بر اثبات چیز و مایه اى دارد برداشته و ((چیز)) را هم نفى کرده ، زیرا همه چیز آفریده و پدیده است ولى آفریننده آن را از مایه و ماده نیافریده است چنانکه ثنویه گویند که جهان از ماده اى قدیم آفریده شده و تدبیر چیزى بدون داشتن الگو ممکن نیست .سپس این جمله آن حضرت را ملاحظه کن که مى فرماید: او را صفتى که بدان توان رسید و حدى که برایش مثل توان آورد نباشد، آرایش واژه ها در وصف او نارساست ، که با این جمله گفته مشبهه را باطل کرده است که گویند: خدا مانند شمش و بلور است ، و سایر گفته هایى که درازى قامت و استواء و استقرار برایش ثابت کنند، و نیز این گونه آنان را که : ((تا دلها کیفیتى از او درک نکنند و به اثبات هیئتى دست نیابند چیزى را تعقل نکرده اند و در نتیجه صانعى ثابت نگردیده است ))؛ و امیرمؤ منان علیه السلام تشریح فرمود که : او یگانه است بدون کیفیت و دلها به او معرفت دارد بدون آنکه تصویرى از او بدارند و بر او احاطه یابند.و باز بنگر گفتار آن حضرت را که : همتهاى بلند به او دست نمى آرد و هوشهاى تیز و ژرف بدان پى نمى برد، برتر و والاست خدایى که زمان قابل شمار و عمر دراز و صفت محدود ندارد. سپس گفتار آن حضرت که : درون اشیا نرفته تا گفته شود در آنها جاى دارد، و از آنها دور نگشته تا توان گفت از آنها جدا و بیگانه است ؛ که با این دو کلمه صفت اعراض و اجسام را از خدا نفى کرده ، زیرا از جمله صفات اجسام دورى و جدایى از یکدیگر است و از صفات اعراض ، بودن در اجسام است بدون تماس با آنها. و دورى و جدایى اجسام از یکدیگر به وسیله بعد مسافت است . بعد از این فرمود: ولى علمش به چیزها احاطه دارد، و صنعتش آنها را محکم ساخته ، یعنى بودن او در چیزها به معناى احاطه علم و تدبیر اوست بدون تماس جسمى )).