کشف حجاب ها براى اهل ذکر

 اگر ما به دستورات و توصیه هاى اهل بیت علیه السلام توجه مى کردیم ، راه هاى سعادت و نیک بختى را در آنها مى یافتیم .اما افسوس که دون هستى ما باعث شده که توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى که در سخنان ائمه علیه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشیم . اگر انسان به این دستورات توجه کافى مبذول می داشت بى تردید به سرمنزل مقصود می رسید. چنان که دوستان خدا و اهل ذکر این راه را طى کردند و به مرحله اى از تعالى و کمال والاى انسانى رسیدند که طبق فرمایش حضرت در این خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزیند و چندان به آنان عنایت و توجه دارد که با فکر و عقل آنها نجوا مى کند و راه هاى نادیده را به رویشان مى گشاید و چشم و گوششان را بینا و شنوا مى گرداند:فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا حتى کاءنهم یرون ما لایرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون ...؛ آن گاه که آنان بر عالم غیب اطلاع یافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخیان را به عیان مشاهده کردند و به حقانیت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم نادیده و غیب را از برابر چشمان مردم نیز کنار مى زنند و چنان که خود از وراى عالم خاکى اطلاع یافته اند، مردم را نیز به عالم غیب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام کار را در برابرشان مجسم مى کنند. آنان به سخنان فصیح و دل نشین و اندرزهاى خود، حقایق عالم غیب و آنچه را براى دنیاییان پنهان است به مردم مى نمایانند تا بیم و هراس ‍ از فرجام کردار زشت و میل به عالم آخرت را در آنان برانگیزانند. آنان که در اثر شدت یقین چشم و گوش دلشان باز شده ، چیزهایى را مى بینند که مردم از دیدنش محرومند و صداهایى را مى شنوند که مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.اوج این حالت همان مقامى است که امیرمؤ منان علیه السلام از آن خبر داد و فرمود:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده هاى عالم غیب کنار روند بر یقین من افزوده نمى گردد.علت ناتوانى نفس انسان از درک احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبیر بدن و پرداختن به نیازمندى هاى دنیوى است . اما اهل ذکر با تداوم و استمرار بخشیدن به ذکر خدا و ریاضت و خودسازى ، دل هاى خویش را از کدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنیا پیراسته ساخته اند، آن سان که دل هاى آنان آیینه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقایق الهى در آنها نقش ‍ مى بندد. از این رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى کنند با بصیرت و یقین راه هدایت را بر مى گزینند و مى پویند و سایر مردم را نیز بدان هدایت و راهنمایى مى کنند. آنان هم چنان که مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى کنند، آنچه را از حقایق که به چشم بصیرت خویش دیده و با گوش عقل خود شنیده اند به آنها خبر مى دهند.بسیارى از ما معمولا از یاد آخرت و عالم برزخ غافلیم و تنها وقتى به زیارت مردگان مى رویم به یاد آخرت مى افتیم و احیانا کارى براى آن انجام مى دهیم . بر عکس ما، اولیاى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشیارى و شهود باطنى رسیده اند که توجهشان بیشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نیم نگاهى هم به دنیا دارند. بى شک وجود آنها نعمت و حجت بر دیگران است . آنان حقانیت راه خدا و پیامبران را آشکار مى سازند. نمونه این افراد را در هر زمانى کم و بیش مى توان پیدا کرد. ما در یزید عالمى داشتیم به نام حاج شیخ غلام رضا رحمة الله که زندگى و رفتارش نشان مى داد که عالم آخرت را مى بیند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسیر منزل تا مسجد که بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و کمتر کسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود که گاهى اگر به او سلام مى کردند، متوجه نمى شد. هنگامى که وارد مسجد مى شد و مى دید مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذکر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزیده ها! چرا قبل از نماز بى کار نشسته اند، مى ترسید شما را به بهشت ببرند؟ بلند شوید نافله بخوانیدما حتى در جایى که امر به معروف واجب است کوتاهى مى کنیم و به بهانه عدم دخالت در کار دیگران ، امر به معروف نمى کنیم . اما مرحوم حاج شیخ غلام رضا از این که مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانیت به آنها تذکر مى داد که نافله بخوانند. دلیل ناراحتى و عصبانیت او این که حقیقت را مى دید و درک مى کرد که مردم چه سرمایه هنگفت و عظیمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى که به نافله و ذکر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند که از گرسنگى به تنگ آمده و نیازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است که ظرفى پر از غذاى لذیذ در برابرش نهاده اند! او مى دید که مردم تا چه حد به این نافله ها احتیاج دارند و چه تاءثیرى براى دنیا و آخرتشان دارد، و در عین حال غافلند. بنابراین جا داشت که به جهت دل سوزى و مصلحت اندیشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.هم چنین مرحوم علامه طباطبایى رحمة الله نمونه بارز و برجسته کسانى بود که اهل ذکر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ایشان نشان مى داد که توجهشان به جاى دیگر است و چندان مایل نبود با کسى سخن بگوید و گفتگو کند، چون از توجه ایشان به خدا کاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى کرد و بیشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر کسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى کرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى کرد. این رفتارها براى این بود که توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ایشان سلام مى کردند، اما ایشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند. ایشان خیلى کم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذکر و توجه بودند.