کارایى دین و تحلیل هاى غلط از دین

شاید بتوان طرح کلّى دین را براى ساختن جامعه اى پویا و رو به رشد، به کارهایى که براى ساختن یک وسیله نقلیه براى حرکت به جلو انجام مى دهیم تشبیه کرد. ما در ساختن یک ماشین چند مرحله را طىّ مى کنیم :
1-  اوّل معدن آهن را کشف مى کنیم .
2-  معدن کشف شده را استخراج مى کنیم .
3-   مواد را ذوب مى کنیم .
4-     قطعات ماشین را مى سازیم .
5-    قطعات ساخته شده را مونتاژ و به یکدیگر متّصل مى کنیم .
و در نهایت با یک راننده ماهر، اتومبیل ساخته شده را هدایت مى کنیم .
دین نیز همین پنج عمل را روى انسان انجام مى دهد:
کار اوّل 
کار اوّل دین ، کشف انسان است . انسانى که خودش را فراموش کند، راهش ، رهبرش ‍ و هدفش را گم کند، تا سرحد یک حیوان تنزّل مى کند و چون هدف اصلى خود را تنها رفاه و زندگى مادّى مى داند مانند یک مرده مى شود که دیگر حقّ در او اثر نمى کند و همچون گرگ مى شود در دریدن ، روباه مى شود در حیله ، موش مى شود در دزدى ، سنگ مى شود در قساوت . این انسان گم شده باید پیدا شود، خودش را بشناسد و کشف کند. اگر دین نباشد، ما نمى توانیم به خوبى و درستى خود را کشف کنیم و بشناسیم ، لذا کسانى که با انبیا ارتباطى ندارند، انسان را به درستى نشناخته اند، برخى از آنها مى گویند: انسان در اصل حیوان بوده است و برخى دیگر مى گویند: جوهره انسان شهوت است ومنشاء تمامى حرکات اوشهوات اوست ، برخى انسان را حیوانى اقتصادى مى دانند که منشاء تمامى حرکات او شکم اوست . اساساً آنها زندگى و سعادت و خوشبختى را به گونه دیگرى فهمیده اند و معنا کرده اند. دین به ما مى گوید: اى بشر! تو شهوت و شکم نیستى ، امتیاز و کمال تو در اینها نیست . حتّى امتیاز تو به پرواز کردن ، بلند کردن وزنه و خانه ساختن نیست ، زیرا حیوانات در تمامى این امور از تو برتر و بالاترند.اگر نگاهى به قرآن کنیم به راحتى درمى یابیم که اسلام چگونه انسان را معرّفى مى کند. در برخى آیات مى فرماید:
1-   تو خلیفه خدا هستى .
2-   هر چه در زمین و آسمان است براى توست .
3- تو حامل امانت الهى هستى .
4- در تو از روح خدا دمیده شده است .
5-  تو بهترین مخلوق خدا در آفرینشى .
6-  ما تو را گرامى داشتیم .
7-  ما تو را فضیلت دادیم .
و سپس هشدار مى دهد که مبادا خود را فراموش کنى و گم کنى ، که خسارت ببینى و در تجارتت سود نکنى ، مبادا خود را ارزان بفروشى و به غیر خدا بفروشى ، و این جاست که انسان از خود مى پرسد: اگر من براى زندگى مادّى و اشباع غرائز حیوانى آفریده شده ام ، پس چرا هستم ؟ و چرا این همه نبوغ و استعداد و آرزو در من قرار داده شده است ؟
کار دوّم 
کار دیگر دین ، استخراج این معدن کشف شده است . انسان باید استخراج شود از ظلم ها، جهل ها، تفرقه ها، خرافات ، شرک ها و.... چنانکه قرآن مى فرماید: یُخرجُهم من الظلماتِ الى النّور خداوند مؤ منان را از تاریکى ها به سوى نور خارج مى سازد.کار سوّم 
دین ، انسان را در بوته حوادث ذوب مى کند، همان گونه که آهن در کوره ذوب مى شود.
دین ، عشق به بى نهایت را در انسان ایجاد وآدمى را به آن وصل مى کند، آن گاه بى نهایت کوچک را در بى نهایت بزرگ ذوب مى کند. آرى ، انسان به کمک دین وبر اثر مناجات وبا توبه وگریه ، ذوب شده وناخالصى هاى او جدا مى گردد.
کار چهارم 
کار چهارم دین ، تربیت فردى انسان است . برنامه هاى خودسازى ، از راه عبادت و تقواپیشگى و شکوفا کردن صفات نیک وکمال انسانى ، یعنى ساختن یک مهره مفید وانسان واقعى ؛ همان کارى که پیامبر اسلام در دوران مکّه و در زمان خفقان انجام دادند. تمام دستوراتى که جنبه اجتماعى ندارد در این مسیر قرار مى گیرد تا انسان ها یک به یک ساخته شوند. عبادت هاى فردى ، مقدّمه خودسازى وخودسازى مقدّمه جامعه سازى است . تربیت جامعه را باید از تربیت افراد آغاز کنیم . خداوند از پیامبرش مى خواهد ابتدا خودش را پاکیزه گرداند، وثِیابِکَ فَطهّر در مرحله دوّم مى فرماید: به زنان و دخترانت بگو پاک باشند، قل لا زواجک وبَناتک .. در مرحله سوّم خویشان نزدیک خود را انذار کند، و اءنذر عشیرتک الاقربین  و در مرحله چهارم ، ماءمور انذار اهل مکّه واطراف آن مى گردد. لِتُنذرَ اُمّ القُرى و مَن حَولَها آن گاه نوبت به ارشاد وهدایت جهانیان مى رسد. کافّةً لِلنّاس  کار پنجم 
کار پنجم دین ، پیوند دادن مهره هاى ساخته شده و ایجاد ارتباط و وحدت بین انسان هاى مؤ من و تربیت یافته و در نهایت ، تشکیل یک حکومت جامع الهى در تمام ابعاد است ، - همان کارى که پیامبر در مدینه انجام دادند - تشکیل یک جامعه اسلامى که معیارها و هدف هاى آن الهى باشد و از هر جهت با جامعه هاى غیر اسلامى تفاوت داشته باشد. اساساً اسلام دین وحدت ، جماعت و اجتماع است ، شما در نماز، حتّى اگر به تنهایى نماز بخوانید، به صورت جمع با خداوند متعال سخن مى گویید: ایّاک نَعبد و ایّاک نستعین  تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو کمک مى خواهیم . اِهدنَا الصّراط المستقیم  ما را به راه راست هدایت فرما. السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین  سلام بر ما و بر بندگان شایسته . اسلام با روش هاى مختلف سعى دارد مسلمانان را به تشکیل اجتماعات با شکوه تشویق کند، لذا مى فرماید: تعداد نمازگزاران ، هر چه بیشتر باشد ثواب نماز جماعت افزون مى گردد. اگر غیبت و تهمت و... در اسلام امرى ناپسند است ، شاید به خاطر آن باشد که عامل تفرقه و تشتّت است . و اگر هدیه دادن ، صله رحم ، سلام کردن و مشورت امرى پسندیده است ، براى آن است که این گونه امور ایجاد محبّت مى کند و باعث انسجام و وحدت مى گردد.کار ششم 
آخرین کار دین آن است که جامعه متّحد وتشکّل یافته را به دست رهبرى لایق و معصوم بسپارد، تا او امّت را از خطر تسلّط افراد مفسد، مسرف ، مترف ، جاهل و ظالم حفظ نموده ومردم را از وابستگى و دنیاپرستى برهاند. به راستى ، سپردن رهبرىِ جامعه به دست شخص غیر معصوم ، ظلم به مقام انسانیّت است .این است دورنمایى از طرح کلّىِ مکتب که اگر بخواهیم آنا را در یک سطر بیان کنیم ، مى گوییم : دین ، یک برنامه جامعى است که نوع بینش ، کوشش  و روش  را براى فرد و جامعه ، با معیارهاى خاصّ الهى معیّن مى کند.چرا برخى به دین توجّهى ندارند؟ 
علل عدم توجّه به دین و گریز از آن را مى توان در موارد زیر جستجو نمود:1- عدم شناخت دین 
هر چه شناخت ما از چیزى بیشتر باشد و ارزش و اهمّیت آن را بدانیم ، توجّه ما نیز به آن بیشتر خواهد شد. سرچشمه بى توجّهى برخى افراد به دین و مسایل آن ، نداشتن شناخت درست از دین است . امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر مردم زیبایى هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پیروى خواهند کرد.
برخى نسبت به نماز کاهلى مى کنند. هنگامى که از آنها جویاى علّت مى شویم ، پاسخى مى دهند که از عدم آشنایى آنها به نماز حکایت مى کند. آنان مى گویند: خداوند چه نیازى به نماز ما دارد؟ این گروه نمى دانند که نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نیازى ندارد، بلکه تمام هستى از ما بى نیاز است . زمین چه نیازى به ما دارد؟! زنبور عسل و سایر حیوانات چه نیازى به ما دارند؟ اکسیژن و خورشید چه نیازى به ما دارند؟ اگر گفته اند خانه خود را روبه خورشید بسازیم ، معنایش این نیست که خورشید به ما و اتاق ما نیاز دارد، بلکه این انسان است که به خورشید و نور و گرماى او نیازمند است .در دعا مى خوانیم : عصَیتُک بجَهلى  خدایا! به خاطر جهل و نادانى ، فرمانت را عمل نکردم . اگر انسان ، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده ، از کارهاى ناپسند دورى مى کند. اگر کسى سیگار مى کشد و نماز نمى خواند، به خاطر این است که نه بر ضررهاى سیگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است .براى جذب مردم به دین ، لازم است شناخت از دین و معارف آن در جامعه رواج یابد و رابطه بین اسلام شناسان و نسل نو بیشتر شود. باید هر دانشجو و هر جوان مسلمان ، با یک عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دینى را بشناسد و همواره از دین ، تحلیل و برداشت صحیح داشته باشد. در زمان طاغوت ، یکى از استادان مارکسیست در کلاس درس گفته بود: اسلام مى گوید: هر کس دزدى کرد باید فورا دست او را قطع کرد و اگر حکومت اسلامى تشکیل شود، در هر شهرى باید سلاّخ ‌خانه اى براى قطع دست ، درست شود. امّا کارل مارکس  مى گوید: هر کس دزدى کرد لابد گرسنه بوده است ، شکمش را سیر کنید، دیگر دزدى نمى کند. شکم سیر کردن هنر است ، نه قطع کردن دست !هنگامى که یک استاد، مسایل را این گونه تحلیل و القاى شبهه مى کند، باید به او پاسخ داد: اوّلاً این حرف غلط است که هرکس دزدى مى کند بر اثر گرسنگى است . گرچه ممکن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنین نیست ، بسیارى از زندانیان ، بر اثر حرص وطمع ، دزدى وکلاه بردارى و گران فروشى مى کنند، ثانیاً: هر کس که دزدى کرد، اسلام دست او را قطع نمى کند، بلکه با بیست وشش شرط، دست دزد قطع مى شود. خوشبختانه در آن جمع ، دانشجوى با اطلاعى مى گوید: استاد! اسلام با بیست و شش شرط دست دزد را قطع مى کند. لطفاً شما که به اسلام اشکال وارد مى کنید، فقط شش شرط آن را بیان فرمایید!
2- اضافه شدن خرافات در دین 
برخى از مردم که از مذهب دورى مى کنند به خاطر خرافاتى است که از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى شود. اگر به انسان تشنه اى یک لیوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمین مى ریزد ونمى آشامد. چه بسیار تشنگان دین که به خاطر وجود خرافات ، از اصل مذهب صرف نظر مى کند، گاهى چیزهایى را که حلال است بر خود حرام مى کنیم و گاهى خود را پایبند آداب و رسوم دست و پاگیرى به نام دین مى نماییم . بنابراین از عمل بعضى مسلمانان که مایه فرار مردم از مذهب مى شود، نباید غافل شد.3- برداشت و تعبیر ناصحیح از دین 
گاهى از دین وتعالیم آن بد برداشت مى شود و این فهم غلط، به نام دین تبلیغ مى شود. صاحب چنین برداشتى بر این باور است که هرکس دیندار است باید این گونه فکر وعمل نماید. بدیهى است فهم نادرست و اشتباه از دین و تعالیم آن و تبلیغ این برداشت هاى ناصحیح به نام دین ، مانع از جذب دیگران مى شود. نحوه تبلیغ دین ، بسیار مهم است . تبلیغ دین هم روانشناسى مى خواهد وهم سلیقه .4-  عمل برخى از متدیّنین  
گاهى رفتار برخى از متدیّنین موجب دین گریزى دیگران مى گردد. مانند عرضه غذاى تمیز، توسّط فردى کثیف براى شخصى گرسنه تحلیل هاى غلط از دین 
کسانى که اعتقادى به دین ندارند - مانند مادّى گراها - ناگزیرند تحلیلى و توجیهى براى دین و علّت پیدایش آن ارائه نمایند. برخى تحلیل ها و توجیه هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. که همه آنها از واقعیّت دورند. البتّه اکنون بطلان بسیارى از آنها آشکار شده و جوابشان نیز داده شده است .
مادّى گراها، درباره ریشه هاى پیدایش مذهب در میان جوامع بشرى ، ضمن ردّ عقل وفطرت ، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرایش به دین و خدا ذکر کرده اند.
فقر 
مادّى گراها مى گویند: یکى از عوامل گرایش مردم به دین و خدا فقر است و در توضیح آن مى گویند: سرمایه داران چون مى خواستند حقّ فقرا و کارگران را غصب کنند، کانالى به نام دین ساختند تا از طریق آن فقرا را استثمار کنند، آنها به محرومان جامعه ، به وسیله عوامل ارتجاع چنین القا مى کنند که دنیا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشید، زیرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بیچارگى بسازید و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنید، آنچه مهم است آخرت است . بنابر این سرمایه داران از واژه هایى که طبقه محروم را بى تحرّک مى سازد سوء استفاده نموده و بدین وسیله آنها را به سکوت و سکون وا مى دارند!  بطلان این تحلیلِ غلط و دور از منطق ، به چند دلیل کاملاً روشن است .

ادامه مطلب ...

موانع ذکر از منظر قرآن

جا دارد اشاره اى به موانع ذکر از دیدگان قرآن داشته باشیم .1-  از جمله موانع ذکر، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنیا است . خداى متعال در این باره مى فرماید:یا ایها الذین آمنو لا تلهکم اءموالکم و لااءولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاءولئک هم الخاسرون ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و کسانى که چنین کنند، آنان خود زیان کارانند.گرایش به توحید، خدا پرستى و توجه به پروردگار، امرى فطرى است . از آغاز شکفتگى نیروى عقل ، یکى از اندیشه هایى که فکر انسان را به خود مشغول مى دارد همین است که آفریدگار خود را بشناسد و با این حال و با همه کوشش هاى پیامبران الهى ، گروه اندکى راه فطرت و عقل سلیم را بر مى گزینند و در هر عصرى معمولا تعداد گمراهان بیشتر است . خداوند با اشاره به همین حقیقت مى فرماید: قلیلا ما تذکرون ؛  چه اندک پند مى گیرند.بر این اساس ، خداوند تاءثیر گرایش هاى مادى و دنیوى را در جلوگیرى از توجه بیش از حد به اموال و اولاد، روح انسان را آلوده مى سازد و صفا و جلاى آن را از بین مى برد.اگر غفلت از یاد خدا باعث مى گردد که انسان از هدف اصلى حیات باز بماند و به مسایلى که به همین حیات محدود و چند روزه دنیوى مربوط مى شود و تباهى جاودان را در پى دارد مشغول گردد.2-  یکى دیگر از موانع ذکر ظاهر بینى و جدى نگرفتن حیات است .قرآن کریم در این باره مى فرماید .یعلمون ظاهرا من الحیاة الذنیا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛ از زندگى دنیا ظاهرى مى شناسند، و حال آن که از آخرت غافلند.انسان مؤ من جهان هستى را مخلوق خدایى حکیم و آگاه مى داند و بر این اساس از کنار هیچ موضوعى ، هر چند کوچک ، به سادگى نمى گذرد و در مواجهه با هر چیزى به یاد آفریدگار حکیم مى افتد. اما فرد بى ایمان حیات را پدیده اى اتفاقى و حوادث جهان را امورى تصادفى مى بیند و مرگ را نهایت این جهان مى نگرد. او تنها به ظواهر زندگى دنیا توجه دارد و از سرانجام کار غافل است .3- از دیگر موانع ذکر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در این باره مى خوانیم .ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا، یا و یلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا، لقد اءضلنى عن الذکر بعد اد جاءنى و کان الشیطان للانسان خذولا؛ و روزى است که ستم کار دست هاى خود را به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم .واى بر من ، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که نزد قرآن به من رسیده بود، و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .نقل کرده اند که در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله دو نفر به نام عقبه و ابى با هم دوست بسیار صمیمى بودند. هر گاه عقبه از سفر باز مى گشت مهمانى بزرگى به راه مى انداخت و هر چند اسلام را نپذیرفته بود، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله علاقه مند بود و آن حضرت را نیز دعوت مى کرد. یک بار پس از گستردن سفره مهمانى ، پیامبر فرمود: من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آن که به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهى . او نیز چنین کرد. اما وقتى دوستش ، ابى ، از ماجرا مطلع شد او را سرزنش کرد که از آیین نیاکانت منحرف شده اى . عقبه گفت : او حاضر نبود از غذاى من بخورد مگر با اسلام آوردن من ، و من شرم داشتم که کسى غذا نخورده از سر سفره من برخیزد. ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم ، مگر آن که در برابر پیامبر بایستى و به او توهین کنى . و او نیز چنین کرد و بدین ترتیب دنیا و آخرت خود را تباه ساخت . او در جنگ بدر در صف مشرکان شرکت کرد و کشته شد. آیات مذکور در شاءن او نازل شده است .بدون شک یکى از عوامل مؤ ثر در شکل گیرى شخصیت انسان هم نشینان و دوستان او هستند. معاشرت با افراد منحرف ، و رفتار و سخنان آنان در ذهن و روح و رفتار فرد اثر مى گذارد و معمولا این تغییر چنان آرام و تدریجى است که شخص متوجه آن نمى شود.4-  تسلط شیطان بر انسان نیز از موانع مهم ذکر به شمار مى آید.خداوند در این باره مى فرماید:استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله ...؛ شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است .
کلمه استحوذ به معناى تسلط کامل شیطان بر شخص است ، به گونه اى که گویا اختیار از او سلب شود. این حالت وقتى براى کسى پیش مى آید که با آگاهى و اراده خود مدت ها در گناه و انحراف غرق گردد. امام حسین علیه السلام ، روز عاشورا، خطاب به لشکر یزید فرمود:لقد استحوذ علیکم الشیطان فاءنساکم ذکر الله العظیم ؛ همانا شیطان بر شما چیره شده و خدا را از یادتان برده است .5-  از جمله موانع ذکر، یکى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در این باره مى فرماید:ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون ؛ بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست .خداوند براى بشر مواهب و نیروهایى قرار داده که اگر به جا و درست مورد استفاده قرار گیرند، مى توانند در راه تاءمین رفاه مادى و تکامل معنوى و روحى انسان به کار آیند و دنیا و آخرت او را آباد سازند. اما متاءسفانه بشر غالبا از این امکانات استفاده نا به جا مى کند و با افراط و تفریطها آنچه را باید در خدمت تعالى خویش قرار دهد، در مسیر سقوط مادى و معنوى خود به کار مى گیرد. از جمله این ویژگى ها آرزو کردن است که اگر به نحو معقول و منطقى و با آینده نگرى باشد، نه تنها مفید، بلکه لازم است . اما وقتى این عامل از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز در آید، عامل بدبختى و غفلت مى گردد.6-  هواپرستى را نیز باید از موانع مهم ذکر دانست . خداوند در این باره مى فرماید:و لا تطع من اءغفلنا قلبه من ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛  و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى نمى اندیشد؛ و هواپرستى او را از یاد خدا که سرچشمه توجه به همه صفات عالى انسانى است محروم مى کند 

کیفیت محاسبه نفس

آیات و روایات فراوانى در زمینه محاسبه نفس وارد شده ، اما در کمتر جایى به تفصیل کیفیت محاسبه نفس ذکر شده است . در این خطبه حضرت کیفیت حساب رسى اهل ذکر بر اعمال خویش را به تفصیل بیان مى کنند و مى فرمایند: فلو مثلتهم لعقلک فى مقاومهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین اءعمالهم و فرغوا لمحاسبة اءنفسهم على کل صغیرة و کبیرة اءمروا بها فقصروا عنها اءو نهوا عنها ففرطوا فیها و حملوا ثقل اءوزارهم ظهورهم فضعفوا عن الاستقلال بها فنشجوا نشیجا و...؛ اگر در اندیشه خود اهل ذکر را مجسم مى کردى و مقام هاى ستوده و جایگاه آنها را آشکارا مى نگریستى ، خود مى دیدى که آنان فارغ از همه هیاهوها و زیاده طلبى هاى دنیا خواهان ، نامه هاى اعمال خویش را گشوده اند و براى حساب رسى آماده شده اند کوتاهى هاى خویش را جبران کنند.آنان در این اندیشه اند که در کدام یک از اعمال کوچک و بزرگى که بدان فرمان داده شده اند کوتاهى کرده اند و یا چه اعمالى را که از آن نهى شده بوده اند مرتکب گردیده اند. آنان هنگامى که کوتاهى هاى خود را تک تک مى نگرند و در فرجام هر یک تاءمل مى کنند، بارى سنگین را بر دوش خود مى بینند که توان برداشتنش را ندارند.اگر انسان کوتاهى ها و گناهانش را یک جا در نظر گیرد، شاید سنگینى آنها را احساس نکند، اما وقتى که تک تک آنها را ملاحظه کرد و تبعات منفى دنیوى و اخروى آنها را در نظر گرفت ، شدیدا پشیمان و سرافکنده مى شود. گاهى سخنى ، زندگى گوینده که امید و نشاط را از مخاطب مى گیرد و او را از راه و کارى که بر گزیده منصرف مى سازد، و چه بسا سخنى امید مى آفریند و سرنوشت کسى را عوض مى کند و او را به زندگى امیدوار مى نماید. از این رو نباید هیچ لغزشى ، و از جمله سخنان نسنجیده را سبک بشماریم .هنگامى که اهل ذکر سنگینى بار گناهان و کوتاهى هایى را بر دوش خود حس کردند که توان برداشتن آن را ندارند، گریه امانشان نمى دهد و از شدت پشیمانى و در مقام اعتراف به پیشگاه خداوند فریاد بر مى آورند و بى تابى مى کنند. اما به ناگاه مى نگرى که فرشتگان خدا آنان را که به حق نشانه هاى هدایت و چراغ هاى روشن تاریکى ها هستند در برگرفته اند و آرامش بر دل هایشان نازل مى کنند. سکینه لطف و آرامش خاصى است که وقتى بندگان خود خدا دچار اضطراب و نگرانى مى شوند و بلاها آنان را احاطه مى کند، خداوند آن را بر دل آنها نازل مى کند تا آنها اضطراب ها و نگرانى ها از دل آنان زایل گردد و امید و آرامش جایگزین آن شود. به جز روایات ، در قرآن ، در چند آیه ، نزول سکینه الهى بر دل مؤ منان ، و از جمله پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح شده است . از جمله ، در شبى که پیامبر مى خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند و خطر مشرکان کاملا مشهود بود و هر لحظه ایشان را تهدید مى کرد، خداوند سکینه بر قلب پیامبر نازل کرد و به ایشان آرامش بخشید. خداوند در این باره مى فرماید:الا تنصروه فقد نصره الله اذ اءخرجه الذین کفروا ثانى اثنین اذ هما فى الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و اءیده بجنود لم تروها...
اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، قطعا خدا او را یارى کرد؛ هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را (از مکه ) بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه که در غار (ثور) بودند، وقتى به همراه خود مى گفت : اندوه مدار که خدا با ما است پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانى که شما آنها را نمى دیدید تاءیید کرد.