معنانی اذان و اقامه (قسمت دوم )

معنای اللّه اکبر

راوی حضرت حسین بن علی علیه‏السلام است: «قال کُنّا جُلُوسا فی المسجد إذا صَعد المؤذن المنارة»؛ امام حسین علیه‏السلام گفت: در مسجد نشسته بودیم، که مؤذن بالای مناره رفت وگفت: اللّه اکبر اللّه اکبر. امیرالمؤمنین گریست وما هم با گریه‏اش گریستیم، وقتی مؤذن از اذان فارغ شد، حضرت فرمود: آیا می‏دانید مؤذن چه می‏گوید؟ گفتیم: خدا وپیامبر ووصیّش عالم‏ترند. حضرت فرمود: اگر می‏دانستید، کمتر می‏خندیدید وبیشتر می‏گریستید. بعد فرمود: اللّه اکبر دارای معانی بسیار است وفرمود: الرابع: «اللّه اکبر عَلی مَعنی حِلمِه وکَرَمه، یَحلُمُ کَانَّه لایَعْلَم، ویَصْفح کَانّه لا یَری، ویستُرُ کَانَّه لا یُعصی، لا یعجّل بالعقوبة کرما وصفحا وحلما»؛ کبریایی در این معانی است، چهارمین معنای اللّه اکبر به معنای حلم وکرم حضرت حق است، چنان حلم می‏کند که گویی نافرمانی خلق را نمی‏داند؛ اَکبَر در حِلْم، وچنان گذشت می‏کند که گویی معصیتشان را نمی‏بیند؛ اکبر در عَفْو، وچنان گناه را ندیده می‏گیرد که گویی گناه یا گناه کاری نمی‏بیند؛ اکبر در کَرَم، از روی کرم وبزرگواری واز روی گذشت ونادیده گرفتن گناه واز روی حلم وبردباری، تعجیل در کیفر نمی‏کند. این است معنای «واِذا مَرّوا بِاللَّغوِمَرُّوا کِراما»؛ بندگان رحمان کسانی هستند که وقتی به عمل لَغوی می‏گذرند با بزرگواری، در عین بیزاری عبور می‏کنند. که بنده را سزاست که متخلق به خلق اللّه شود. تا با حلم وبزرگواری وجوانمردی ربّانی از کنار گناه بگذرد و گناه‏کار ازین بزرگواری سخت شرمنده است که می‏بیند ومی‏پوشد ودیدن این کرم در بازگشت وتوبه سخت مؤثر است.

اذان وحدت

اللّه اکبر: باید مؤذّن در حین کثرت به وحدت برسد وقطره‏وار به دریای وحدت واصل شود، همچو امواج که از دریا خیزد و با وی در آمیزد واز دریا ناگزیر است. (حضرت استادم جناب حسن‏زاده آملی روحی فداه). حیرت عرفانی: وبا این معرفت به حیرت بنشیند. قال رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «لااُحْصی‏ثَناءً عَلَیْک، انت کما اثنیتَ علی نَفسِک»؛ یعنی

ما نتوانیم حق حمد توگفتن    با همه کرّوبیان عالم بالا

در حالی که سرّش گویای «اللّهم زِدنی فیک تحیّرا»؛ یعنی می‏گفت: اِلهی معرفتم را چنان فزون فرما که آن کثرت معرفت به وجوه ونِسبِ اَسمایی به حیرت عرفانی برسد. اشهد ان لا اله الا اللّه: که مؤذن از کثرت رسته و به وحدت رسیده و به شهود می‏بیند وگواهی می‏دهد که در کلّ وجود یک خدای (یکتای همه) بیش نیست:  «فالعالَمُ صُورَةُ الحقّ وهُو روح العالَم المُدبِّرُ لَهُ»؛ یعنی که جهان صورت است ومعنی یار    لَیسَ فی الدار غیرهُ دیّار قال اللّه: «وَلِلّهِ المشرِقُ والمَغْرِب فَاَیْنَما تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ واسعٌ علیمٌ» ؛  یعنی شرق وغرب همه عالم شئون اللّه‏اند و اوست هوالظاهر والباطن.  پس به ظاهر وجود سفر کنی یا به باطن، همانجا ذات وصفات حق در تجلّی است وهمه اشیای عالم مظاهر صفاتند وصفات، مظاهر حضرت ذات. پس به هر جا روکنی، حتی وجود خودت، همه جا وجه اللّه است: «کل وجود تحت تدبیر روح مدبّر کلّ است». ذرّه ذرّه وجود و روح وسرّم گواه وحدت تدبیر حق است.  «فلا تجعلوا للّه أندادا وأنتم تعلمون»؛ یعنی وقتی اللّه روح مدبّر کل است وربُّ العالمین، پس قرار ندهید برایش شریکی، در حالی که شما آگاه به تدبیر صنع هستید.

تذکر مجدّد

أشهد أن محمّدا رسول اللّه؛ یعنی با معرفت وطهارت وبندگی یافتم وشهادت می‏دهم که محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرستاده خداست برای هدایت وتکمیل بندگان. اشهد انّ علیا ولیّ اللّه؛ یعنی با دستورات مکرّر و اکید رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و نصّ قرآن و کشف، دانسته شهادت می‏دهم که علی علیه‏السلام بعد از رسول اللّه ولایت مطلقه بر خلق دارد و صاحب اختیار وامام بلافصل است: «یا أیّها الذین آمنوا أَطیعوا اللّه وأطیعوا الرسول وأولی الأمرِ مِنکم» ؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردید، فرمان خدا را اطاعت کنید ورسول خدا وصاحب اختیاران خود را. «واطیعوا الرسول»؛ اطاعت پیامبر کنید که آیینه صفات واَسمای حق است و ولی اللّه مطلق وعارف باللّه و واسطه غیب و شهادت وآن چه گویند وکنند، در پرتوعصمت است: «وما ینطق عَنِ الهَوی اِنْ هُواِلاّ وَحْیُ یُوحی»، همه وحی است. وآن چه از آب حیات دهند، کوثر است و از کانال سرّشان که مُطَهَّرند ونصیب کسی نیست جز مُطَهّرون. و «أولی الأمر منکم» که: «إنّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُمْ تَطهیرا» هستند، و ایشان را حق ولایت تصرف حقانی در وجود انسان است و فاتح قلوب:  نه مسلّط بر جسم‏ها: «فَذَکِّرْ إنَّما أنْتَ مُذَکِّر لَسْتَ علیهم بِمُصَیْطِر»؛ ای پیامبر، توحید وقیامت را به مردم تذکّر ده ومجبورشان بر پذیرش مکن که توتسلّط اجباری نداری، جبّاران مسلّط بر جسم‏اند وتو و پیامبران دیگر واولیای حق، فاتح قلوب باذنِ اللّه‏اید:  حق الیقین: هوشهود الحق حقیقة فی مقامِ عَیْنِ الجَمع الاَحدیّة.

اذان واِقامه

أشهد أنّ فاطمة بنت رسولِ اللّهِ عصمةُ اللّهِ الکُبری

استاد بزرگوارمان علاّمه حسن‏زاده آملی ـ روحی فداه ـ در کتاب فریدشان فَصُّ حِکمةٍ عِصمَتیّة فی کلمةٍ فاطمیّة، (این کتاب به عربی نوشته شده وترجمه گردیده) فرماید: حقیقت عصمت عبارت از قوّه نوری ملکوتی است که صاحبش را از همه پلیدی‏ها و رذایل نفسانی وگناه وسهوونسیان نگاه می‏دارد، وکسی که دارای عصمت است، در گرفتن وحی و الهامات سُبُّوحی، از لغزش وخطا محفوظ است ودر همه شؤون عبادی وخَلقی وخُلقی وروحانی وغیره در تمام عمر مَصون از خطاست «وآتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا»؛ یعنی به یحیی پیامبر نیز در کودکی معارف حقیقیّه را عنایت کردیم وبعد از بیان شهودی که حضرت فاطمه دختر رسول‏اللّه علیهما‏السلام بدون شکّ وریب، دارای مقام عصمت است وعلمای بزرگ، مانند جناب مفید ومرتضی رحمهما‏الله وغیر ایشان، با استدلال به آیات وروایات تنصیص وتأکید کرده‏اند به عصمت حضرت فاطمه علیها‏السلام . باز استاد فرمایند: بدان که عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که فاطمه از ایشان است همه معصومند، چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نهج‏البلاغه تصریح فرموده: (در خطاب به مردم) چگونه سرگردانید، در حالی که عترت پیامبرتان بین شما هستند وایشان زمامداران حقّند وپیشوایان دین وزبان‏های صدق، پس ایشان را به نیکوترین مراتب ومنازل قرآن فرود آورید (که ایشان دریای معارف قرآنند) وشما ای مردم، همچوتشنگان بی‏تاب به این دریای آب حیات وارد شوید. وبعد استاد فرمایند: ابن ابی الحدید معتزلی (شارح نهج‏البلاغه) به حقیقت سخن گفته که «عترت را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید». در این سخن سرّی عظیم نهفته است: که عترت را در عظمت وحرمت و فرمان‏برداری واطاعت همانند قرآن بدانند، (چون عترت به اِتّحاد عقل وعاقل ومعقول خود، قرآن ناطقند: «ومایَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُواِلاّ وَحیٌ یُوحی».  وابن ابی الحدید گوید: این سخن مُشعِر به این است که: عترت معصومند، واگر گویند:  سخن اصحابتان چگونه است؟ گویم: ابومحمد متویه در کتاب کفایه گوید که، علیّ علیه‏السلام حتما معصوم است وروایات صحیح وقطعی، آشکارا دلیل بر عصمت باطنی حضرت است واین عصمت باطنی مخصوص اوست نه صحابه دیگر (جای دقّت وتفکّر است). جناب استاد پس از این بیانات موجز و رسا، فرمایند: وقتی دانستی که بقیه سرّ نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی وهمسر ولیّ اللّه وکلمه تامّه الهی، فاطمه علیها‏السلام دارای مقام عصمت است، مانعی ندارد که در فصول اذان واقامه شهادت دهی به عصمت حضرت ومثلاً بگویی: (أشهَدُ أنَّ فاطمةَ بنتَ رسولِ الله عِصْمَةُ اللّهِ الکُبری) ومثل آن: (أشْهَدُ أنَّ فاطمةَ الزهراء سیِّدتُنا وعصمةُ اللّهِ الکُبری).

تذکر: خود جناب استاد این جمله شهادت را در اذان واقامه بعد از أشهد أنّ علیا ولیّ اللّه می‏گفتند: شاگرد حضرت استاد عرض می‏کند: مقام عصمت حضرت فاطمه علیها‏السلام اعتقاد قلبی تمام اعاظم علمای شیعه وعدّه زیادی از کبار اهل سنّت است.

معنانی اذان و اقامه (قسمت سوم )

حیّ علی الصلوة

هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار    کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته بمویی است هوش‏دار    غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

1 ـ «إنْ کُلُّ مَن فی السمواتِ والارضِ إلاّ آتی الرحمنِ عَبدا». اینک که همه آسمانی‏ها وزمینی‏ها بنده‏اند وتوهم مستثنا از آنها نیستی، بلکه برتر از همه هستی که انسانی؛ یعنی نزدیک‏تر از همه به معبود، پس از این قافله عقب نمانی: حیّ علی الصلوة، حیف است که همه مسبّح باشند وتوغافل.

2 ـ و فی الفقیه قال النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «ما مِن صلوة یَحْضُر وقتها الاّ نادی ملک بَین یَدی الناس: أیها الناس، قومُوا إلی نیرانکم التی أوْقَدْتُمُوها علی ظهورکم، فاطفئوها بصلاتکم»؛ پیامبر فرمود: نیست نمازی که وقت آن برسد، مگر این که، فرشته‏ای در جلومردم ندا دهد: ای مردم، آتشی را که در این جهنم دنیا افروختید وبر پشت خود حمل می‏کنید، برخیزید وبا دریای رحمت حق (نمازتان)، خاموشش کنید؛ حی علی الصلاة.

3 ـ واگر در فطرت، انسان پاک است، چون روح منفوخ حق است: «فطرت اللّه التی فطر الناس علیها»، پس گرد وچرک گناه را در آب رحمت نماز شُستن لازم است، پس حیّ علی الصلوة وقال رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «إنّما مَثل الصلاة فیکم، کَمَثَلِ السریّ (هوالنهر) علی باب أحدکم یخرج إلیه فی الیوم واللیلة، یَغتَسل منه خمس مرّات، فَلَمْ یبقَ الدَّرَن علی الغَسل خمس مرّات، ولم یبق الذنوب علی الصلوة خمس مرّات»؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: نماز پنج گانه شما مثل جوی آب رحمت است بر در خانه شما که پنج مرتبه در آن شستشوکنید، چرکی در بدن نمی‏ماند، هم‏چنین پنج مرتبه نماز شبانه‏روزی گناهی باقی نمی‏گزارد. پس حیّ علی الصلوة.

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند    پاک شو اول وپس دیده بر آن پاک انداز

4 ـ واگر تو «إنَّ الی ربک الرجعی» هستی وبازگشت تو به پروردگار خویش است وسعادت هر چیز به رسیدن به کمال مطلوب خویش است وکمال مطلوب تورسیدن به وطن و دیار مألوف خویش است که جنةُ اللقاء باشد که رسول اللّه باصحاب خود فرمود: «اِرتَعُوا فی ریاض الجنة. قالوا: وما ریاض الجنة یا رسول اللّه؟ قال: مَجالِسُ الذِکر»؛ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به یارانش فرمود: در باغستان‏های بهشت چرا کنید. پرسیدند: باغستان‏های بهشت چیست؟ حضرت فرمود: مجالس ذکر. پس حیّ علی الفلاح وچه رستگاری برتر از تجافی از دار غرور و الانابة الی دار الخُلود؟

حی علی خیر العمل

یعنی بشتابید به بهترین عمل که نماز است.از کجا می‏گوییم نماز بهترین عمل است؟  به بخشی از روایت ابن فهد از رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم توجه فرمایید: «واعلموا: أنَّ خیرَ أعْمالِکم، عندَ ملیککم وأزکاها، وأرفعُها فی درجاتکم وخیرُ ما طَلَعَت علیه الشمس، ذکر اللّه تعالی»؛ حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: بدانید که بهترین اعمال شما نزد سلطان حقیقی شما وپاک‏ترین وخالص‏ترین اعمال وبرترین اعمال که درجات شما را بالا برد وبهترین چیزی که آفتاب بر آن طلوع کند، ذکر الله تعالی است. وچه ذکری جامع‏تر ومعراجی‏تر از نماز! همه روایت را دقت فرمایید. پس حیّ علی خیر العمل؛ بشتابید به بهترین عمل، یعنی نماز.

معنایِ بقیه اذان

حیّ علی الصّلاة: خودم وهمه را دعوت می‏کنم که به نماز بشتابیم، به مناجات خدا؛ حیّ علی الصلاة وبه مسجد بشتابیم، به محلّ اجتماع نمازگزاران تا قلب‏ها به هم بپیوندد ولایق تجلیات حق شود ودر مسجد وقتی حیّ علی الصّلاة می‏گوید؛ یعنی بشتابید به نماز. با قلبی سالم که دلدادگان به دنیا را حضور نیست: «اِلاّ مَنْ أتی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمِ». حیّ علی الفلاح؛ همه بشتابید به رستگاری وچه رستگاری برتر از نماز که مقام قرب ومعراج مؤمن است!  حیّ علی خیر العمل؛ بشتابید به بهترین کار وچه کاری بهتر از نماز که قرب وشهود حضرت حق است! اللّه اکبر اللّه اکبر؛ کبریایی مخصوص اللّه است وبس. لا اله الا اللّه؛ به کلمه توحید، اذان را ختم می‏کند واین بهترین کلمه توحیدی است که همه پیغمبران وحضرت ختمی مرتبت صلوات اللّه علیهم از طرف خدا برای بندگان آوردند وهمه نمازگزاران با هم می‏گویند: لا اله الا اللّه.

طهارت

موانع چون در این عالم چهار است    طهارت کردن از وی هم چهار است:

نخستین پاکی از احداث وانجاس    دوم از معصیت وزشرّ وسواس

سوم پاکی زاخلاق ذمیمه است    که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سرّ است از غیر     که این جا منتهی می‏گرددت سیر

طهارت: از طهارت ظاهر، به طهارت باطن باید رسید وقلب را از اَرْجاس شیطانی با آب توبه تطهیر کرد. وبه فرموده امام صادق علیه‏السلام : ماسوی اللّه رجس است وقلب باید از غیر خدا پاک شود (حدیث ذیل آیه «وسقیهم ربهم شرابا طهورا»؛ أی یَطهّرهم مِن کلّ شی‏ء سوی اللّه إِذ لا طاهرَ مِن تَدَنُّسٍ بشی‏ء مِنَ الأَکوانِ إِلاّ اللّه. امام صادق فرمود: شراب طهوری که به ابرار نوشانند، ایشان را از کُلِّ ماسِوی پاک گرداند، چون ماسوی، همه پلیدی است.

ستر عورت: همین طور که فضایح ظاهر بدن را پوشش لازم است در مقابل نظر خلق، همین طور فضایح سرّ وقلب را با آب پشیمانی وتوبه وحیا در مقابل خدا و ملکوت آسمان و زمین شستن لازم است.

قیام: ومثل بنده گناه‏کار سر از خجلت وپشیمانی فرود آور وبگو: ای خدای مجرمان وگناه‏کاران سر از خجلت نتوانم برداشت: پشیمانم، آمدم، که بنده‏ام وبر درگاه آیا راهم می‏دهی؟ گویی قیامت است وبا کوله باری از گناه در پیشگاه عالم السرّ والخفیّات سَر از شرم در پیش داری.

رو به قبله: وقتی لازم است در این سفر روبه کوی دوست وجانب کعبه باشد، واجب است که روی دل از همه جا بریده ومتوجه صاحب خانه باشد.

اَمُرّ عَلی الدّیارِ دیارِ لیلی    اُقْبِلّ ذا الجِدار وذا الجدارا

وما حبُّ الدِیار شَغَفْنَ قَلبی    ولکن حبّ مَن سَکَن الدّیارا

یعنی از قول مجنون است که عبور من بر سرزمین لیلی است وچه خوش سفری که به یاد لیلی، در و دیوار این دیار را می‏بوسم ومی‏سرایم که من نه خاک وگِل پرستم، بلکه عشق لیلی، عمق قلبم را گرفته ومجنونم کرده، چون همه جا چهرِ دل آرای اوست.

تکبیر: این جاست که ماسوی را پشت سر انداختی وفقط اورا به عظمت دیدی وبا ذِکر واِستغفار وحسن ظَنِّ به کَرَم وعفوش واز سویدای دل، همه وجودت می‏گوید: اللّه اکبر:             توبزرگی ودر آیینه کوچک ننمایی

واگر قلبت مشغول دیگری باشد وتوتابع او، این جاست که اورا خدا گرفته‏ای وزبانت به دروغ اللّه اکبر می‏گوید واین کار منافقانه است. واین، جای استغفار واِنابت واقعی به حضرت حق است، نه لقلقه زبان.

فروتنی و تواضع

قرآن در بیان ویژگى بندگان ممتاز خدا مى‏فرماید:  و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا؛

بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و (بدون هر گونه غرور و تکبر) بر زمین راه مى‏روند.

تواضع به معناى خشوع و فروتنى است و ضد آن تکبر و خود خواهى مى‏باشد که اساس انحراف‏ها و تباهى‏هاست.

تواضع دو گونه است:

1. تواضع در برابر خداى تعالى که جزء جدایى ناپذیر عبودیت و بندگى است و بدون معنا ندارد.

2. تواضع در برابر انسان‏هاى با ایمان یا انسان‏هایى که تواضع در برابر آن اثر مثبت دارد و موجب دارد و موجب جذب آنان به سمت و سوى ارزش‏ها مى‏گردد.

تواضع در برابر خدا

نشانه این نوع تواضع تسلیم در برابر فرمان‏هاى خدا و کمال خشوع و خضوع در برابر عظمت اوست، به گونه‏اى که انسان آنچه دارد همه را از آن خدا و خود را ذره‏اى بسیار ناچیز از مخلوقات او بداند؛ شاکر و سپاسگزار بى چون و چرا باشد و از هر گونه خود خواهى در برابر خواست خدا بپرهیزد.

تواضع در برابر خدا، کلید ایمان و معرفت و راهیابى به درگاه حق و تقرب به اوست و به عکس، تکبر در برابر خدا، موجب سرکشى و طغیان و مایه انحراف و تیره روزى است.

در اوصاف پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه آله و سلم) آمده است که در برابر عظمت خدا، داراى نهایت تواضع بود؛ به گونه‏اى که خداوند او را مخیر کرد که بنده و رسول باشد یا سلطان رسول باشد، در عین حال چیزى از مقامش در پیشگاه خدا کاسته نشود، اما آن حضرت بندگى و رسالت را برگزید و دوست داشت بنده متواضع و رسول باشد، نه پادشاه و رسول‏

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ما اکل رسول الله (صلى الله علیه آله و سلم) متکئا منذ بعثه الله عزوجل نبیا حتى قبضه الله الیه متواضعا لله عزوجل‏

از آن هنگام که پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) به رسالت مبعوث شد تا آخر عمر، به خاطر تواضع در برابر خداى بزرگ، هرگز در حال تکیه به چیزى غذا نخورد.

روزى یکى از زنان گستاخ از کنار رسول خدا (صلى الله علیه آله و سلم) عبور کرد و دید آن حضرت با جمعى از بردگان بر روى خاک نشسته و غذا مى‏خورد، گفت: اى محمد! سوگند به خدا تو مانند بندگان (بردگان) غذا مى‏خورى و همانند آنان مى‏نشینى (روش و منش تو همچون شاهان و زمامداران نیست).

پیامبر (صلى الله علیه آله و سلم) در پاسخ فرموده: و یحک اى عبد اعبد منى‏   واى بر تو! کدام بنده‏اى، بنده‏تر از من است.

و درباره تواضع امام على (علیه السلام) در برابر عظمت خدا روایت شده است که آن حضرت به مستمندان بسیار کمک مى‏کرد و شخص به صورت انتقاد به آن بزرگوار عرض کرد؛ چرا آن قدر صدقه مى‏دهى، آیا چیزى براى خود نگه نمى‏دارى؟

على (علیه السلام) در پاسخ فرمود:

آرى، سوگند به خدا اگر بدانم خداوند یکى از کارها و وظایفى که انجام مى‏دهم قبول مى‏کند، از زیاده روى در انفاق خوددارى مى‏کردم، ولى نمى‏دانم آیا کارهایم مورد قبول خداوند قرار مى‏گیرد یا نه؟ چون به این موضوع اطلاع ندارم، آن قدر انفاق مى‏کنم تا یکى از آنها قبول شود

این روایت بیانگر نهایت تواضع و خشوع و خضوع على (علیه السلام) در برابر خداوند بزرگ است و نشان دهنده آن که حضرت بر فراز قله عظیم توحید افعالى قرار داشت و خود را در برابر خدا، بسیار ناچیز مى‏دانست.