مرگ چیست؟

آیا «مرگ» نیستی، نابودی، فنا و انهدام است؛ یا تحول، تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی دیگر؟ این پرسش، همواره برای بشر مطرح بوده، هست و خواهد بود و هر کس از دیر زمان مایل بوده است پاسخ آن را بیابد و یا به پاسخی که دیگران داده‏اند، ایمان و اعتقاد پیدا کند. ما، چون مسلمانیم و به قرآن ایمان داریم؛ پاسخ آن را از کلام خداوند تعالی می‏گیریم:

الف ـ قرآن، در این باره (ماهیت مرگ) کلمه «توفّی» را به کار می‏برد.

واژه «توفّی» در شکلهای گوناگون از ماده «وَفی» 66 بار به کار رفته است و در چهارده آیه، رسما از مرگ به «توفّی» تعبیر می‏شود. در «قاموس قرآن» وَفی و تَوفّی چنین معنا شده است: «وفاء و ایفاء به معنی تمام کردن است ـ وفای به عهد، یعنی اینکه آن را بدون کم و کاست و مطابق وعده انجام دهی و توفّی به معنای اخذ به‏طور تمام و کمال است (تَوَفَّیتُ الْمال؛ یعنی، تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم)». انسان، در هنگام مرگ با تمام شخصیت و واقعیتش تحویل فرشتگان الهی می‏گردد و آنها نیزبه طور کامل و تمام او را دریافت می‏دارند؛ لذا از مرگ تعبیر به «وفات» یا «توفّی» می‏شود؛ بنابراین، مرگ از دیدگاه قرآن، نیستی، نابودی و فنا نیست؛ بلکه انتقال از جهانی به جهانی و از خانه‏ای به خانه‏ای دیگر است.  به آیاتی در این‏باره، توجه فرمایید: «حتّی اِذا جاءَ اَحَدَکُم الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» آنگاه که مرگ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما، او را [به تمام و کمال[ دریافت می‏کنند. «قُل یَتَوَفّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُم ثُمَّ اِلی رَبِّکُم تُرْجَعُونَ» بگو: همانا فرشته مرگ که مسؤولیت گرفتن جانها به او سپرده شده است، در هنگام مرگ [به تمام و کمال] شما را دریافت می‏دارد. «اَعْبُدُ اللّه‏َ الّذی یَتَوفّاکُم» خدایی را عبادت می‏کنم که مرگ همه شما به امر اوست.

ب ـ واژه «توفّی» گاهی به معنای «خواب» نیز در قرآن به کار رفته است:

«وَهُوَالَّذی یَتَوفّاکُم بِاللَّیلِ وَ یَعْلَمُ ماجَرَحْتُم بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُم فیه لِیُقْضی اَجَلٌ مُسَمّیً ثُمَّ اِلَیْه مَرْجِعُکُم ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنْتُم تَعْمَلُونَ»اوست خدایی که چون شب هنگام به خواب می‏روید، شما را [موقت[ می‏میراند و پس از آن شما را بیدار می‏کند تا آنگاه مرگتان ـ که نزد او معین است ـ فرا رسد، به سوی او باز می‏گردید تا شما را از نتیجه کردارتان آگاه نماید. «اللّه‏ُ یَتَوفَّی الانَفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الّتی قَضی عَلْیهَا الْمَوْتَ وَ یُرسِلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی»خداوند، جانها را در هنگام مرگ و آنکه مرگش فرا نرسیده در هنگام خواب، دریافت می‏کند؛ سپس کسی را که حیاتش در دنیا به سرآمده، در نزد خود نگه می‏دارد و دیگری را تا وقت معین [که مرگش فرا رسد] به دنیا باز می‏فرستد. این دو آیه، شباهت خواب با مرگ ـ و همچنین شباهت بیداری دنیا و آخرت ـ را بیان می‏کنند؛ همانگونه که هنگام مرگ، روح انسان، عالم ماده را در می‏نوردد و به عالمی دیگر سیر می‏کند، در هنگام خواب نیز روح انسان وارد جهانی دیگر می‏شود. به عبارت دیگر، تفاوت خواب و مرگ در این است که هنگام خواب، روح به طور موقت دریافت می‏گردد و پس از پایان خواب، باز گردانده می‏شود؛ ولی روح در هنگام مرگ، به طور دائم دریافت می‏گردد و دیگر به دنیا بازگشت نمی‏کند. به جهت شباهت زیادی که از جهت «توفّی»(دریافت روح) بین خواب و مرگ وجود دارد، گاهی از خواب به «مرگ کوچک» و از مرگ به «خواب بزرگ» تعبیر می‏شود.

ج ـ در روایات نیز به رابطه نزدیک میان خواب و مرگ، چنین اشاره شده است:

قال السجاد علیه‏السلام : «عَجَبٌ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَالْمَوْتَ وَ هُوَ یَری مَنْ یَمُوتُ کُلَّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ...».

حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «بسیار شگفت‏آور است که کسی مرگ را انکار کندو حال آنکه در هر شبانه روز، مرگ [خود را به هنگام خواب[ می‏بیند». سُئِلَ عَن الْباقِر علیه‏السلام مَا المَوْتُ؟ قالَ: «هُوَ النَّومُ الَّذی یَاْتیکُم فی کُلِّ لَیْلَةٍ؛ إلاّ اَنَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ».

از حضرت امام باقر علیه‏السلام سؤال شد: مرگ چیست؟ فرمود: «مرگ، همان خوابی است که هر شب به

سراغتان می‏آید؛ با این تفاوت که مدتش طولانی است».

مأموران مرگ

مأمور مرگ کیست؟ یا به عبارت دیگر مأموران مرگ چه کسانی هستند؟ پاسخ را در قرآن پی‏جویی می‏کنیم:

«اللّه‏ُ الَّذی یَتَوفّاکُم» خداست که شما را می‏میراند.

«تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» فرستادگان ما، او را می‏میرانند.

«یَتَوفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوت» «فرشته مرگ، شما را می‏میراند».

از این آیات، چنین فهمیده می‏شود:

الف ـ میراننده اصلی خداست؛ لذا در برخی از آیات، این امر به آن ذات اقدس نسبت داده شده است.

ب ـ مأموریت اصلی به عهده «فرشته مرگ» (عزرائیل) است.

ج ـ منظور از فرستادگان، همان فرشتگان است که دستیاران فرشته مرگ هستند.

مرگ و سیمای فرشتگان

از برخی آیات و روایات استفاده می‏شود که مرگ و سیمای فرشتگان مرگ، نسبت به نیکوکاران و بدکاران یکسان نیست:

الف ـ نسبت به نیکوکاران:

«تَحِیَّتُهُم یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَاَعدَّلَهُمْ اَجْرا کَریما» هدیه مؤمنان و پذیرایی از آنان، در هنگام نیل به رحمت حق، سلام خدا و بشارت لطف الهی است؛ و برای آنها، پاداشی بزرگ آماده شده است. «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُنَّا اللّه‏ُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ علیْهِمُ الْمَلائکةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لاتَحْزَنوا وَاَبْشِروا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُم تُوعَدُونَ»آنان که می‏گفتند پروردگار ما خداست، و بر این ایمان، پایدار ماندند، قال علی علیه‏السلام : «للملک الموت اعوان من ملائکة الرحمة و النقمة؛ یصدرون عن امره و فعلهم فعله». علی علیه‏السلام فرمود: «عزرائیل، دارای همکاران و دستیارانی از فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب می‏باشد که زیر نظر او کار می‏کنند».فرشتگان [رحمت] بر آنان فرستاده شوند [و به ایشان، مژده دهند] که هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشید و بهشت نوید داده شده، بر شما بشارت باد.  «الَّذین تَتَوفّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیِّبین یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُم تَعمَلُون» فرشتگان [رحمت] وقتی جان انسانهای پاک را گیرند، به آنها درود فرستند و گویند: به جهت اعمال نیکتان، اکنون به بهشت درآیید. به روایاتی در این‏باره توجه فرمایید: قال أمیرُالْمُؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ کانَ مِنْ أَهْلِ الطّاعَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائکةُ الرَّحْمَةِ». امیرمؤمنان علیه‏السلام فرمود: «فرشتگان رحمت، جان انسانهای نکوکردار را می‏ستانند». قالَ السّجاد علیه‏السلام : «مَا الْمَوْتُ [لِلْمؤْمِن] اِلاّ قَنْطَرَةٌ تُعَبَّرُبِکُمْ عَن البُؤسِ والضَّرّاءِ اِلی الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائمة». حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «مرگ برای مؤمن، همچون گذشتن از تیره‏روزی‏ها و زیانها، به سوی بهشت پهناور و نعمتهای جاودان است».  سُئلَ عَنِ الصّادِق علیه‏السلام : «صِفْ لَنَا الْمَوْتَ؟ قالَ: «لِلْمُؤمِن کَأطیب ریحٍ یَشُمُّهُ، فَیَنْعَسُ لِطیبهِ، وَ یَنْقَطِعُ التّعَبُ وَاْلاَلَمُ کُلُّهُ عَنْه». از امام صادق علیه‏السلام راجع به «توصیف مرگ» سؤال شد: حضرت فرمود: «مرگ برای مؤمن، همانند بو کردن بهترین گلهاست که با بوی آن به خواب می‏رود؛ و با مرگ، تمام درد و رنجهای او از بین می‏رود».

ب ـ نسبت به بدکاران:

«وَلَوْتَری اِذْ یَتَوفّی الَّذینَ کَفَروا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُم وَاَدْبارَهُم وَذُوقوا عَذابَ الحَریقِ ذلِک بِما قَدَّمَتْ اَیْدیکُم» اگر سختی حال کافران را، هنگامی که فرشتگان جان آنها را می‏ستانند، بنگری [خواهی دید که] بر رو و پشت آنان می‏زنند و به آنها می‏گویند: مزه سوزنده آتش را به جهت کردار زشت دنیاتان بچشید. «فَکَیْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکةُ یَضْرِبُونَ وُجوهَهُم وَاَدْبارَهُم» پس[بدکاران] با چه حال سختی روبه‏رو شوند، هنگامی که فرشتگان [عذاب] جانشان را می‏گیرند و بر پشت و روی آنها [تازیانه] می‏زنند.

«اِذا بَلَغَتِ التَّراقی وَقیلَ مَنْ راقٍ وَظَنَّ اَنَّهُ الفِراقُ وَالْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ»

وقتی، جان بدکاران به گلوهایشان رسد، گویند: چه کسی می‏تواند ما را از این درد و رنج برهاند؟ [و کسی فریاد رسشان نیست!] این حادثه بر آنها بسی‏ناگوار است. آنگاه یقین می‏کنند که اینک زمان فراغ از دنیاست و شدت مرگ چنان است که ساقهای پاهایشان به هم در پیچد.

به روایاتی در این‏باره نیز توجه فرمایید:

قالَ اَمیرُالمؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْمَعْصِیَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائکةُ النَّقْمَة».

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: «هر کس اهل معصیت باشد، فرشتگان عذاب، جانش را می‏ستانند».

قالَ السَّجادُ علیه‏السلام «[اَلْمَوْتُ] لِلْکافِرِ، کخَلْعِ ثِیابٍ فاخِرَةٍ؛ والنَّقلِ عَنْ مَنازِلَ اَنیسَةٍ؛ وَاْلاسْتِبدالِ بَاَوْسَخِ الثّیابِ وَ اَخْشَنِها وَأَوْحَشِ المنازِل وَاَعْظَمِ الْعَذابِ!». حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «مرگ برای کافر، همانند برکندن جامه‏های نیکو و پوشیدن جامه‏های چرکین و تن‏آزار و همچون کوچیدن از خانه‏های آرامش بخش به خانه‏های ناآرام و دهشتناک است».

قالَ الصَّادِق: «[اَلْمَوْتُ] لِلْکافِر، کَلَسْعِ الاَفاعی وَلَذْغِ العَقارِب اَوْاَشدَّ!».

حضرت امام صادق علیه‏السلام فرمود: «مرگ، برای کافر، بدتر [از زخم و جراحتهای ناشی] از نیش مار و عقرب است». در اینجا، حکایتی شگفت از سیمای فرشته مرگ را نسبت به بدکاران یادآور می‏شویم: حضرت ابراهیم علیه‏السلام ، ازعزرائیل درخواست کرد که چهره خود را به هنگام گرفتن جان کفار و بدکاران به او نشان دهد! عزرائیل گفت: روی برگردان تا نشانت دهم! ابراهیم نیز چنین کرد. وقتی، «عزرائیل» خودش را بدان شکل درآورد، «ابراهیم» مردی سیه‏چرده را دید که موهایش (مانند سیخ) ایستاده، بسیار بد بو و بدلباس است و از دهان و بینی‏اش دود و آتش زبانه می‏کشد؛ لذا از شدت ترس و هراس، غَش کرد و بر زمین افتاد. «عزرائیل» به شکل اولش ـ که به سراغ مؤمن می‏آید ـ درآمد و او را به هوش آورد. ابراهیم علیه‏السلام فرمود: اگر کافران و بدکاران، غیر از این کیفر، هیچ عذاب دیگری نداشته باشند، آنها را بس است. قال ابراهیم علیه‏السلام لملک الموت: «هل تستطیع ان ترینی الصورة التی تقبض فیها روح الفاجر؟ قال: فاعرض عنی؛ فاعرض عنه؛ ثم التفت فاذا هو برجل اسود قائم الشعر، منتن الریح، اسود الثیاب، یخرج من فیه و منخریه لهب النار و الدخان؛ فغشی علی ابراهیم علیه‏السلام ثمَّ افاق وقد عاد ملک الموت الی صورته الاولی. فقال: «یا ملک الموت! لولم یلق الفاجر عند موته الاصورة وجهک؛ لکان حسبه».

نخستین منزلگاه

از آیات و روایات چنین استنباط می‏شود که انسان، پس از مرگ، یکباره وارد جهان اخروی نمی‏شود؛ بلکه وقوع «قیامت کبری» همراه با یک سری انقلابها و دگرگونی‏ها در کل نظام هستی و موجودات جهان است البته، تصور نشود که در فاصله مرگ تا قیامت، انسانها در خاموشی، بی‏حسی و بی‏حیاتی به سر می‏برند؛ بلکه در فاصله بین دنیا و قیامت، عالمی ـ به مراتب ـ برتر از دنیای کنونی هست که دارای حیات همراه با لذت و سرور برای نیکوکاران و رنج و اندوه برای بدکاران است. عالم واسطه بین دنیا و آخرت ـ که این نوشتار را به انگیزه بحث از آن نگاشته‏ایم ـ «برزخ» نام دارد. «عالم برزخ» نسبت به آخرت (قیامت بزرگ)، «قیامت کوچک» نامیده می‏شود. از این رو در روایت آمده است: قال النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «الْمَوتُ، الْقیامَة؛ مَنْ ماتَ، فَقَدْ قامَتْ قیامَتُه». پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «مرگ، آغاز قیامت است؛ هر کس بمیرد، قیامتش بر پا می‏شود».  بنابراین، مراد از قیامت در این روایت، قیامت کوچک (عالم برزخ) است؛ نه، قیامت بزرگ (عالم آخرت). به یاری خداوند، در گفتارهای آتی، از برخی حقایق آن جهان ـ تا حد امکان ـ پرده برخواهیم داشت و شما عزیزان را با این عالم شگفت ـ که به مراتب، اندیشه و یاد آن، از اندیشه و یاد مرگ هم سازنده‏تر است ـ آشنا می‏کنیم.

اندیشه مرگ

یاد مرگ و سرای پس از آن، بهترین موعظه، سازنده‏ترین اندرز و نیکوترین پند برای هر انسان است و غفلت از آن موجب می‏شود که انسان به بیراهه رود و از حرکت در مسیر کمال بازماند.در اخبار و روایات وارد شده از معصومان علیهم‏السلام به یاد سرای دیگر و پرهیز از غفلت بسیار توجه شده است؛ از جمله:سُئِلَ النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : أیُ المُؤمنینَ اَکْیَسُ؟قال: «اَکْثَرُهُم ذِکْرا لِلْمَوْتِ وَ اَشَدُّهُم لَهُ اسْتِعْدادا».از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال شد: هوشیارترین مؤمنان کیانند؟ حضرت فرمود: «هوشیارترین مؤمنان کسانی هستند که بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را برای آن آماده کنند».سُئِلَ النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : مَنْ اَزْهَدُ النّاس؟قالَ: «مَنْ لَمْ یَنْسَ المَقابِرَ و الْبَلی؛ وَ تَرَکَ فَضْلَ زینَةِ الدُّنیا؛ وَآثَرَ مایُبْقی علی مایُفنی، وَلَمْ یَعُدَّ غَدا مِنْ اَیّامِهِ؛ وَعَدَّ نَفسَهُ فی المَوتی».از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال شد: پرهیزکارترین مردم کیست؟ حضرت فرمودند: «پرهیزکارترین مردم کسی است که قبر و عذابهای آن را از یاد نبرد؛ زینتهای دنیا او را نفریبد؛ سرای جاودان را بر این دنیای گذران برگزیند؛ فردا را از عمر خویش نشمرد و خود را آماده مرگ کند».قال الصادق علیه‏السلام :« ذِکْرُالْموتِ، یُمیتُ الشَّهواتِ فی النَّفسِ؛ ویُقَطِّعُ مَنابِتَ الغَفْلَة؛ وَیُقوّی القلبَ بمواعِدِ اللّه‏ِ؛ و یَرُقُّ الْطَبعَ؛ و یُکسِّرُ اَعلامَ الهَوی؛ و یُطْفی نارَالْحِرصِ؛ وَیُحَقِّرُالدّنیا».امام صادق علیه‏السلام فرمود: «یاد مرگ، خواهشها و هوسهای نفسانی را می‏میراند؛ ریشه‏های غفلت را قطع می‏کند؛ دل را به نویدهای الهی نیرو می‏دهد؛ خوی بندگی را در نهاد انسان می‏آفریند؛ نقش و نگارهای دلباختگی به دنیا را به هم می‏زند؛ شعله‏های حرص و طمع را فرو می‏نشاند و دنیا را پست و کوچک می‏گرداند». بنابراین «اندیشه مرگ» انسان را از گناه باز می‏دارد؛ او را به سوی کارهای نیک فرا می‏خواند؛ ایمان را در دل می‏آفریند و به زندگی و حیات انسان معنا و جهت می‏دهد.

حیات طیبه چیست ؟

در این‏که منظور از حیات طیبه (زندگى پاکیزه) در اینجا چیست؟ مفسران تفسیرهاى متعددى ذکر کرده‏اند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت و رضا به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفیق بر اطاعت فرمان الهى، تفسیر کرده‏اند. و بعضى هرگونه پاکیزگى از آلودگیها، ظلمها، خیانتها، عداوتها، اسارتها و ذلتها و طهارت و پاکیزگى و رفاه و آسایش را در مفهوم آن مندرج دانسته‏اند; ولى با توجه به جمله ولنجزینهم اجرهم که ناظر به پاداش آخرت است، بیشتر به نظر مى‏رسد که «حیات طیبه‏» اشاره به زندگى پاکیزه این دنیا باشد. در نهمین آیه از آیات مورد بحث، اعراض از یاد خدا و حالت غفلت و بى‏خبرى را سرچشمه «معیشت ضنک‏» (زندگى تنگ و سخت) مى‏شمرد و مى‏فرماید: «هر کس از یاد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى‏کنیم.» (ومن اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا ونحشره یوم القیمة اعمى)  مى‏دانیم یاد خدا و توجه به اسماء و صفات والاى او که ذات پاکش منبع تمام کمالات، بلکه کمال کل فى الکل است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزدیکتر مى‏سازد، و این خلق و خوى او که سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و آسان و پاک و پاکیزه مى‏کند; و بعکس، اعراض و روى گردانى از ذکر خدا، او را از این منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شیاطین نزدیک مى‏کند; و همان، سبب معیشت ضنک مى‏شود و زندگى مرگبار در انتظار او مى‏باشد; و این یکى دیگر از آیات قرآنى است که با صراحت رابطه اخلاق و ایمان را با وضع زندگى فردى و اجتماعى انسانها آشکار مى‏سازد.  جمعى از مفسران یا ارباب لغت، «معیشت ضنک‏» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از کسب حرام تفسیر کرده‏اند، چرا که چنین زندگى سرچشمه ناراحتیهاى فراوان است. و به گفته بعضى دیگر از مفسران، افراد بى‏ایمان معمولا داراى حرص شدید، و عطش مادى پایان‏ناپذیر و بیم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نکوهیده دیگرى از این قبیل هستند که آنها را در جهنمى سوزان - على رغم امکانات گسترده مادى - فرو مى‏برد. نابینایى آنها در قیامت نیز نتیجه یا تجسمى از نابینایى آنها در دنیا است که چشم بر هم نهادند و راه حق و سعادت را ندیدند، و در ظلمات شهوات مادى فرو رفتند.

در دهمین آیه، به یکى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع - که موجب فرو ریختن و ویران شدن پایه‏هاى وحدت و بر باد رفتن قوت و قدرت است - اشاره کرده، مى‏فرماید: «نزاع و کشمکش نکنید که سست مى‏شوید و قدرت و شوکت‏شما از میان مى‏رود» (ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم)

بدیهى است منازعات و اختلافات و کشمکشها همواره زاییده یک سلسله خلق و خوهاى رذیله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربینى، حرص و کینه و حسد و مانند اینها هر یک از سرچشمه‏هاى نزاع محسوب مى‏شود، و نتیجه آن فشل و سستى و بر باد رفتن عزت و شوکت است. جالب این که، قرآن در اینجا تعبیر به تذهب ریحکم مى‏کند. «ریح‏» در اصل به معنى «باد» است و بطور کنایه در «قدرت و قوت و غلبه‏» به کار مى‏رود، و شاید این معنى از آنجا به وجود آمده که وزیدن باد به پرچم قوم و ملتى، کنایه از قوت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراین مفهوم جمله بالا چنین مى‏شود که اگر اختلاف کنید قدرت و قوت و عظمت‏شما از بین خواهد رفت. یا از این نظر که وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن کشتیها و رفتن به سوى مقصد بوده. نویسنده «التحقیق‏» مى‏گوید: در میان روح و ریح، رابطه‏اى است، روح به معنى جریان روحانى ماوراء ماده است، و ریح به معنى جریان در ماده است. در پاره‏اى از موارد، «ریح‏» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: «انى لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون‏». (سوره یوسف، آیه‏94) بنابراین، ممکن است، معنى جمله این باشد که افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش مى‏شود، ولى اگر اختلاف کنید، نفوذ خود را در جهان از دست‏خواهید داد. و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، کینه‏توزى و غیر آن) تاثیر آن در زندگى انسانها و عقب‏افتادگى اجتماعى، غیر قابل انکار است; و از اینجا پیوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مى‏شود.

نتیجه

از آیات بالا بخوبى استفاده مى‏شود که هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبه‏هاى معنوى و اخروى، تاثیر عمیقى در زندگى مادى و دنیوى انسانها دارد; به همین دلیل، نباید تصور کرد که مسائل اخلاقى یک سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چیزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است; بلکه بعکس، رابطه بسیار قوى و نزدیک با آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امکان‏پذیر نیست. به تعبیر دیگر، مردمى که مى‏خواهند در یک جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه توام با مسالمت و همکارى نزدیک داشته باشند لااقل باید به آن حد از رشد اخلاقى برسند که حقایق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فکرى، روحى و عاطفى درک کنند. چرا که انسانها در جهات مختلف با یکدیگر متفاوتند; به همین، دلیل هرگز نمى‏توان انتظار داشت که دیگران در همه چیز از ما پیروى کنند، بلکه باید در حفظ اصول مشترک کوشید، و اختلاف سلیقه‏ها و اندیشه‏ها را با گذشت و اغماض و سعه صدر و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذیرا شد. حتى دو نفر نمى‏توانند براى یک مدت طولانى همکارى نزدیک با همدیگر داشته باشند مگر این که از اصول اخلاقى - که یک نمونه‏اش در بالا آمد - برخوردار باشند. بدیهى است آمادگیهاى اخلاقى که براى هضم نقاط اختلاف و رسیدن به وحدت و قدرت و عظمت لازم است، چیزى نیست که با گفتگو به دست آید، بلکه نیازمند به تهذیب نفوس و تعلیم و تربیت کافى است که موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد.