آیا «مرگ» نیستی، نابودی، فنا و انهدام است؛ یا تحول، تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی دیگر؟ این پرسش، همواره برای بشر مطرح بوده، هست و خواهد بود و هر کس از دیر زمان مایل بوده است پاسخ آن را بیابد و یا به پاسخی که دیگران دادهاند، ایمان و اعتقاد پیدا کند. ما، چون مسلمانیم و به قرآن ایمان داریم؛ پاسخ آن را از کلام خداوند تعالی میگیریم:
الف ـ قرآن، در این باره (ماهیت مرگ) کلمه «توفّی» را به کار میبرد.
واژه «توفّی» در شکلهای گوناگون از ماده «وَفی» 66 بار به کار رفته است و در چهارده آیه، رسما از مرگ به «توفّی» تعبیر میشود. در «قاموس قرآن» وَفی و تَوفّی چنین معنا شده است: «وفاء و ایفاء به معنی تمام کردن است ـ وفای به عهد، یعنی اینکه آن را بدون کم و کاست و مطابق وعده انجام دهی و توفّی به معنای اخذ بهطور تمام و کمال است (تَوَفَّیتُ الْمال؛ یعنی، تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم)». انسان، در هنگام مرگ با تمام شخصیت و واقعیتش تحویل فرشتگان الهی میگردد و آنها نیزبه طور کامل و تمام او را دریافت میدارند؛ لذا از مرگ تعبیر به «وفات» یا «توفّی» میشود؛ بنابراین، مرگ از دیدگاه قرآن، نیستی، نابودی و فنا نیست؛ بلکه انتقال از جهانی به جهانی و از خانهای به خانهای دیگر است. به آیاتی در اینباره، توجه فرمایید: «حتّی اِذا جاءَ اَحَدَکُم الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» آنگاه که مرگ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما، او را [به تمام و کمال[ دریافت میکنند. «قُل یَتَوَفّاکُم مَلَکُ الْمَوتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُم ثُمَّ اِلی رَبِّکُم تُرْجَعُونَ» بگو: همانا فرشته مرگ که مسؤولیت گرفتن جانها به او سپرده شده است، در هنگام مرگ [به تمام و کمال] شما را دریافت میدارد. «اَعْبُدُ اللّهَ الّذی یَتَوفّاکُم» خدایی را عبادت میکنم که مرگ همه شما به امر اوست.
ب ـ واژه «توفّی» گاهی به معنای «خواب» نیز در قرآن به کار رفته است:
«وَهُوَالَّذی یَتَوفّاکُم بِاللَّیلِ وَ یَعْلَمُ ماجَرَحْتُم بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُم فیه لِیُقْضی اَجَلٌ مُسَمّیً ثُمَّ اِلَیْه مَرْجِعُکُم ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنْتُم تَعْمَلُونَ»اوست خدایی که چون شب هنگام به خواب میروید، شما را [موقت[ میمیراند و پس از آن شما را بیدار میکند تا آنگاه مرگتان ـ که نزد او معین است ـ فرا رسد، به سوی او باز میگردید تا شما را از نتیجه کردارتان آگاه نماید. «اللّهُ یَتَوفَّی الانَفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الّتی قَضی عَلْیهَا الْمَوْتَ وَ یُرسِلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی»خداوند، جانها را در هنگام مرگ و آنکه مرگش فرا نرسیده در هنگام خواب، دریافت میکند؛ سپس کسی را که حیاتش در دنیا به سرآمده، در نزد خود نگه میدارد و دیگری را تا وقت معین [که مرگش فرا رسد] به دنیا باز میفرستد. این دو آیه، شباهت خواب با مرگ ـ و همچنین شباهت بیداری دنیا و آخرت ـ را بیان میکنند؛ همانگونه که هنگام مرگ، روح انسان، عالم ماده را در مینوردد و به عالمی دیگر سیر میکند، در هنگام خواب نیز روح انسان وارد جهانی دیگر میشود. به عبارت دیگر، تفاوت خواب و مرگ در این است که هنگام خواب، روح به طور موقت دریافت میگردد و پس از پایان خواب، باز گردانده میشود؛ ولی روح در هنگام مرگ، به طور دائم دریافت میگردد و دیگر به دنیا بازگشت نمیکند. به جهت شباهت زیادی که از جهت «توفّی»(دریافت روح) بین خواب و مرگ وجود دارد، گاهی از خواب به «مرگ کوچک» و از مرگ به «خواب بزرگ» تعبیر میشود.
ج ـ در روایات نیز به رابطه نزدیک میان خواب و مرگ، چنین اشاره شده است:
قال السجاد علیهالسلام : «عَجَبٌ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَالْمَوْتَ وَ هُوَ یَری مَنْ یَمُوتُ کُلَّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ...».
حضرت امام سجاد علیهالسلام فرمود: «بسیار شگفتآور است که کسی مرگ را انکار کندو حال آنکه در هر شبانه روز، مرگ [خود را به هنگام خواب[ میبیند». سُئِلَ عَن الْباقِر علیهالسلام مَا المَوْتُ؟ قالَ: «هُوَ النَّومُ الَّذی یَاْتیکُم فی کُلِّ لَیْلَةٍ؛ إلاّ اَنَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ».
از حضرت امام باقر علیهالسلام سؤال شد: مرگ چیست؟ فرمود: «مرگ، همان خوابی است که هر شب به
سراغتان میآید؛ با این تفاوت که مدتش طولانی است».
مأموران مرگ
مأمور مرگ کیست؟ یا به عبارت دیگر مأموران مرگ چه کسانی هستند؟ پاسخ را در قرآن پیجویی میکنیم:
«اللّهُ الَّذی یَتَوفّاکُم» خداست که شما را میمیراند.
«تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» فرستادگان ما، او را میمیرانند.
«یَتَوفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوت» «فرشته مرگ، شما را میمیراند».
از این آیات، چنین فهمیده میشود:
الف ـ میراننده اصلی خداست؛ لذا در برخی از آیات، این امر به آن ذات اقدس نسبت داده شده است.
ب ـ مأموریت اصلی به عهده «فرشته مرگ» (عزرائیل) است.
ج ـ منظور از فرستادگان، همان فرشتگان است که دستیاران فرشته مرگ هستند.
مرگ و سیمای فرشتگان
از برخی آیات و روایات استفاده میشود که مرگ و سیمای فرشتگان مرگ، نسبت به نیکوکاران و بدکاران یکسان نیست:
الف ـ نسبت به نیکوکاران:
«تَحِیَّتُهُم یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَاَعدَّلَهُمْ اَجْرا کَریما» هدیه مؤمنان و پذیرایی از آنان، در هنگام نیل به رحمت حق، سلام خدا و بشارت لطف الهی است؛ و برای آنها، پاداشی بزرگ آماده شده است. «اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُنَّا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ علیْهِمُ الْمَلائکةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لاتَحْزَنوا وَاَبْشِروا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُم تُوعَدُونَ»آنان که میگفتند پروردگار ما خداست، و بر این ایمان، پایدار ماندند، قال علی علیهالسلام : «للملک الموت اعوان من ملائکة الرحمة و النقمة؛ یصدرون عن امره و فعلهم فعله». علی علیهالسلام فرمود: «عزرائیل، دارای همکاران و دستیارانی از فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب میباشد که زیر نظر او کار میکنند».فرشتگان [رحمت] بر آنان فرستاده شوند [و به ایشان، مژده دهند] که هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشید و بهشت نوید داده شده، بر شما بشارت باد. «الَّذین تَتَوفّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیِّبین یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُم تَعمَلُون» فرشتگان [رحمت] وقتی جان انسانهای پاک را گیرند، به آنها درود فرستند و گویند: به جهت اعمال نیکتان، اکنون به بهشت درآیید. به روایاتی در اینباره توجه فرمایید: قال أمیرُالْمُؤمنین علیهالسلام : «مَنْ کانَ مِنْ أَهْلِ الطّاعَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائکةُ الرَّحْمَةِ». امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «فرشتگان رحمت، جان انسانهای نکوکردار را میستانند». قالَ السّجاد علیهالسلام : «مَا الْمَوْتُ [لِلْمؤْمِن] اِلاّ قَنْطَرَةٌ تُعَبَّرُبِکُمْ عَن البُؤسِ والضَّرّاءِ اِلی الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائمة». حضرت امام سجاد علیهالسلام فرمود: «مرگ برای مؤمن، همچون گذشتن از تیرهروزیها و زیانها، به سوی بهشت پهناور و نعمتهای جاودان است». سُئلَ عَنِ الصّادِق علیهالسلام : «صِفْ لَنَا الْمَوْتَ؟ قالَ: «لِلْمُؤمِن کَأطیب ریحٍ یَشُمُّهُ، فَیَنْعَسُ لِطیبهِ، وَ یَنْقَطِعُ التّعَبُ وَاْلاَلَمُ کُلُّهُ عَنْه». از امام صادق علیهالسلام راجع به «توصیف مرگ» سؤال شد: حضرت فرمود: «مرگ برای مؤمن، همانند بو کردن بهترین گلهاست که با بوی آن به خواب میرود؛ و با مرگ، تمام درد و رنجهای او از بین میرود».
ب ـ نسبت به بدکاران:
«وَلَوْتَری اِذْ یَتَوفّی الَّذینَ کَفَروا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُم وَاَدْبارَهُم وَذُوقوا عَذابَ الحَریقِ ذلِک بِما قَدَّمَتْ اَیْدیکُم» اگر سختی حال کافران را، هنگامی که فرشتگان جان آنها را میستانند، بنگری [خواهی دید که] بر رو و پشت آنان میزنند و به آنها میگویند: مزه سوزنده آتش را به جهت کردار زشت دنیاتان بچشید. «فَکَیْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکةُ یَضْرِبُونَ وُجوهَهُم وَاَدْبارَهُم» پس[بدکاران] با چه حال سختی روبهرو شوند، هنگامی که فرشتگان [عذاب] جانشان را میگیرند و بر پشت و روی آنها [تازیانه] میزنند.
«اِذا بَلَغَتِ التَّراقی وَقیلَ مَنْ راقٍ وَظَنَّ اَنَّهُ الفِراقُ وَالْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ»
وقتی، جان بدکاران به گلوهایشان رسد، گویند: چه کسی میتواند ما را از این درد و رنج برهاند؟ [و کسی فریاد رسشان نیست!] این حادثه بر آنها بسیناگوار است. آنگاه یقین میکنند که اینک زمان فراغ از دنیاست و شدت مرگ چنان است که ساقهای پاهایشان به هم در پیچد.
به روایاتی در اینباره نیز توجه فرمایید:
قالَ اَمیرُالمؤمنین علیهالسلام : «مَنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْمَعْصِیَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائکةُ النَّقْمَة».
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «هر کس اهل معصیت باشد، فرشتگان عذاب، جانش را میستانند».
قالَ السَّجادُ علیهالسلام «[اَلْمَوْتُ] لِلْکافِرِ، کخَلْعِ ثِیابٍ فاخِرَةٍ؛ والنَّقلِ عَنْ مَنازِلَ اَنیسَةٍ؛ وَاْلاسْتِبدالِ بَاَوْسَخِ الثّیابِ وَ اَخْشَنِها وَأَوْحَشِ المنازِل وَاَعْظَمِ الْعَذابِ!». حضرت امام سجاد علیهالسلام فرمود: «مرگ برای کافر، همانند برکندن جامههای نیکو و پوشیدن جامههای چرکین و تنآزار و همچون کوچیدن از خانههای آرامش بخش به خانههای ناآرام و دهشتناک است».
قالَ الصَّادِق: «[اَلْمَوْتُ] لِلْکافِر، کَلَسْعِ الاَفاعی وَلَذْغِ العَقارِب اَوْاَشدَّ!».
حضرت امام صادق علیهالسلام فرمود: «مرگ، برای کافر، بدتر [از زخم و جراحتهای ناشی] از نیش مار و عقرب است». در اینجا، حکایتی شگفت از سیمای فرشته مرگ را نسبت به بدکاران یادآور میشویم: حضرت ابراهیم علیهالسلام ، ازعزرائیل درخواست کرد که چهره خود را به هنگام گرفتن جان کفار و بدکاران به او نشان دهد! عزرائیل گفت: روی برگردان تا نشانت دهم! ابراهیم نیز چنین کرد. وقتی، «عزرائیل» خودش را بدان شکل درآورد، «ابراهیم» مردی سیهچرده را دید که موهایش (مانند سیخ) ایستاده، بسیار بد بو و بدلباس است و از دهان و بینیاش دود و آتش زبانه میکشد؛ لذا از شدت ترس و هراس، غَش کرد و بر زمین افتاد. «عزرائیل» به شکل اولش ـ که به سراغ مؤمن میآید ـ درآمد و او را به هوش آورد. ابراهیم علیهالسلام فرمود: اگر کافران و بدکاران، غیر از این کیفر، هیچ عذاب دیگری نداشته باشند، آنها را بس است. قال ابراهیم علیهالسلام لملک الموت: «هل تستطیع ان ترینی الصورة التی تقبض فیها روح الفاجر؟ قال: فاعرض عنی؛ فاعرض عنه؛ ثم التفت فاذا هو برجل اسود قائم الشعر، منتن الریح، اسود الثیاب، یخرج من فیه و منخریه لهب النار و الدخان؛ فغشی علی ابراهیم علیهالسلام ثمَّ افاق وقد عاد ملک الموت الی صورته الاولی. فقال: «یا ملک الموت! لولم یلق الفاجر عند موته الاصورة وجهک؛ لکان حسبه».
نخستین منزلگاه
از آیات و روایات چنین استنباط میشود که انسان، پس از مرگ، یکباره وارد جهان اخروی نمیشود؛ بلکه وقوع «قیامت کبری» همراه با یک سری انقلابها و دگرگونیها در کل نظام هستی و موجودات جهان است البته، تصور نشود که در فاصله مرگ تا قیامت، انسانها در خاموشی، بیحسی و بیحیاتی به سر میبرند؛ بلکه در فاصله بین دنیا و قیامت، عالمی ـ به مراتب ـ برتر از دنیای کنونی هست که دارای حیات همراه با لذت و سرور برای نیکوکاران و رنج و اندوه برای بدکاران است. عالم واسطه بین دنیا و آخرت ـ که این نوشتار را به انگیزه بحث از آن نگاشتهایم ـ «برزخ» نام دارد. «عالم برزخ» نسبت به آخرت (قیامت بزرگ)، «قیامت کوچک» نامیده میشود. از این رو در روایت آمده است: قال النَّبی صلیاللهعلیهوآله : «الْمَوتُ، الْقیامَة؛ مَنْ ماتَ، فَقَدْ قامَتْ قیامَتُه». پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «مرگ، آغاز قیامت است؛ هر کس بمیرد، قیامتش بر پا میشود». بنابراین، مراد از قیامت در این روایت، قیامت کوچک (عالم برزخ) است؛ نه، قیامت بزرگ (عالم آخرت). به یاری خداوند، در گفتارهای آتی، از برخی حقایق آن جهان ـ تا حد امکان ـ پرده برخواهیم داشت و شما عزیزان را با این عالم شگفت ـ که به مراتب، اندیشه و یاد آن، از اندیشه و یاد مرگ هم سازندهتر است ـ آشنا میکنیم.
یاد مرگ و سرای پس از آن، بهترین موعظه، سازندهترین اندرز و نیکوترین پند برای هر انسان است و غفلت از آن موجب میشود که انسان به بیراهه رود و از حرکت در مسیر کمال بازماند.در اخبار و روایات وارد شده از معصومان علیهمالسلام به یاد سرای دیگر و پرهیز از غفلت بسیار توجه شده است؛ از جمله:سُئِلَ النَّبی صلیاللهعلیهوآله : أیُ المُؤمنینَ اَکْیَسُ؟قال: «اَکْثَرُهُم ذِکْرا لِلْمَوْتِ وَ اَشَدُّهُم لَهُ اسْتِعْدادا».از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سؤال شد: هوشیارترین مؤمنان کیانند؟ حضرت فرمود: «هوشیارترین مؤمنان کسانی هستند که بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را برای آن آماده کنند».سُئِلَ النَّبی صلیاللهعلیهوآله : مَنْ اَزْهَدُ النّاس؟قالَ: «مَنْ لَمْ یَنْسَ المَقابِرَ و الْبَلی؛ وَ تَرَکَ فَضْلَ زینَةِ الدُّنیا؛ وَآثَرَ مایُبْقی علی مایُفنی، وَلَمْ یَعُدَّ غَدا مِنْ اَیّامِهِ؛ وَعَدَّ نَفسَهُ فی المَوتی».از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سؤال شد: پرهیزکارترین مردم کیست؟ حضرت فرمودند: «پرهیزکارترین مردم کسی است که قبر و عذابهای آن را از یاد نبرد؛ زینتهای دنیا او را نفریبد؛ سرای جاودان را بر این دنیای گذران برگزیند؛ فردا را از عمر خویش نشمرد و خود را آماده مرگ کند».قال الصادق علیهالسلام :« ذِکْرُالْموتِ، یُمیتُ الشَّهواتِ فی النَّفسِ؛ ویُقَطِّعُ مَنابِتَ الغَفْلَة؛ وَیُقوّی القلبَ بمواعِدِ اللّهِ؛ و یَرُقُّ الْطَبعَ؛ و یُکسِّرُ اَعلامَ الهَوی؛ و یُطْفی نارَالْحِرصِ؛ وَیُحَقِّرُالدّنیا».امام صادق علیهالسلام فرمود: «یاد مرگ، خواهشها و هوسهای نفسانی را میمیراند؛ ریشههای غفلت را قطع میکند؛ دل را به نویدهای الهی نیرو میدهد؛ خوی بندگی را در نهاد انسان میآفریند؛ نقش و نگارهای دلباختگی به دنیا را به هم میزند؛ شعلههای حرص و طمع را فرو مینشاند و دنیا را پست و کوچک میگرداند». بنابراین «اندیشه مرگ» انسان را از گناه باز میدارد؛ او را به سوی کارهای نیک فرا میخواند؛ ایمان را در دل میآفریند و به زندگی و حیات انسان معنا و جهت میدهد.
در اینکه منظور از حیات طیبه (زندگى پاکیزه) در اینجا چیست؟ مفسران تفسیرهاى متعددى ذکر کردهاند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت و رضا به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفیق بر اطاعت فرمان الهى، تفسیر کردهاند. و بعضى هرگونه پاکیزگى از آلودگیها، ظلمها، خیانتها، عداوتها، اسارتها و ذلتها و طهارت و پاکیزگى و رفاه و آسایش را در مفهوم آن مندرج دانستهاند; ولى با توجه به جمله ولنجزینهم اجرهم که ناظر به پاداش آخرت است، بیشتر به نظر مىرسد که «حیات طیبه» اشاره به زندگى پاکیزه این دنیا باشد. در نهمین آیه از آیات مورد بحث، اعراض از یاد خدا و حالت غفلت و بىخبرى را سرچشمه «معیشت ضنک» (زندگى تنگ و سخت) مىشمرد و مىفرماید: «هر کس از یاد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مىکنیم.» (ومن اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا ونحشره یوم القیمة اعمى) مىدانیم یاد خدا و توجه به اسماء و صفات والاى او که ذات پاکش منبع تمام کمالات، بلکه کمال کل فى الکل است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزدیکتر مىسازد، و این خلق و خوى او که سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و آسان و پاک و پاکیزه مىکند; و بعکس، اعراض و روى گردانى از ذکر خدا، او را از این منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شیاطین نزدیک مىکند; و همان، سبب معیشت ضنک مىشود و زندگى مرگبار در انتظار او مىباشد; و این یکى دیگر از آیات قرآنى است که با صراحت رابطه اخلاق و ایمان را با وضع زندگى فردى و اجتماعى انسانها آشکار مىسازد. جمعى از مفسران یا ارباب لغت، «معیشت ضنک» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از کسب حرام تفسیر کردهاند، چرا که چنین زندگى سرچشمه ناراحتیهاى فراوان است. و به گفته بعضى دیگر از مفسران، افراد بىایمان معمولا داراى حرص شدید، و عطش مادى پایانناپذیر و بیم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نکوهیده دیگرى از این قبیل هستند که آنها را در جهنمى سوزان - على رغم امکانات گسترده مادى - فرو مىبرد. نابینایى آنها در قیامت نیز نتیجه یا تجسمى از نابینایى آنها در دنیا است که چشم بر هم نهادند و راه حق و سعادت را ندیدند، و در ظلمات شهوات مادى فرو رفتند.
در دهمین آیه، به یکى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع - که موجب فرو ریختن و ویران شدن پایههاى وحدت و بر باد رفتن قوت و قدرت است - اشاره کرده، مىفرماید: «نزاع و کشمکش نکنید که سست مىشوید و قدرت و شوکتشما از میان مىرود» (ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم)
بدیهى است منازعات و اختلافات و کشمکشها همواره زاییده یک سلسله خلق و خوهاى رذیله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربینى، حرص و کینه و حسد و مانند اینها هر یک از سرچشمههاى نزاع محسوب مىشود، و نتیجه آن فشل و سستى و بر باد رفتن عزت و شوکت است. جالب این که، قرآن در اینجا تعبیر به تذهب ریحکم مىکند. «ریح» در اصل به معنى «باد» است و بطور کنایه در «قدرت و قوت و غلبه» به کار مىرود، و شاید این معنى از آنجا به وجود آمده که وزیدن باد به پرچم قوم و ملتى، کنایه از قوت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراین مفهوم جمله بالا چنین مىشود که اگر اختلاف کنید قدرت و قوت و عظمتشما از بین خواهد رفت. یا از این نظر که وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن کشتیها و رفتن به سوى مقصد بوده. نویسنده «التحقیق» مىگوید: در میان روح و ریح، رابطهاى است، روح به معنى جریان روحانى ماوراء ماده است، و ریح به معنى جریان در ماده است. در پارهاى از موارد، «ریح» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: «انى لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون». (سوره یوسف، آیه94) بنابراین، ممکن است، معنى جمله این باشد که افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش مىشود، ولى اگر اختلاف کنید، نفوذ خود را در جهان از دستخواهید داد. و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، کینهتوزى و غیر آن) تاثیر آن در زندگى انسانها و عقبافتادگى اجتماعى، غیر قابل انکار است; و از اینجا پیوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مىشود.
نتیجه
از آیات بالا بخوبى استفاده مىشود که هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبههاى معنوى و اخروى، تاثیر عمیقى در زندگى مادى و دنیوى انسانها دارد; به همین دلیل، نباید تصور کرد که مسائل اخلاقى یک سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چیزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است; بلکه بعکس، رابطه بسیار قوى و نزدیک با آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امکانپذیر نیست. به تعبیر دیگر، مردمى که مىخواهند در یک جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه توام با مسالمت و همکارى نزدیک داشته باشند لااقل باید به آن حد از رشد اخلاقى برسند که حقایق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فکرى، روحى و عاطفى درک کنند. چرا که انسانها در جهات مختلف با یکدیگر متفاوتند; به همین، دلیل هرگز نمىتوان انتظار داشت که دیگران در همه چیز از ما پیروى کنند، بلکه باید در حفظ اصول مشترک کوشید، و اختلاف سلیقهها و اندیشهها را با گذشت و اغماض و سعه صدر و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذیرا شد. حتى دو نفر نمىتوانند براى یک مدت طولانى همکارى نزدیک با همدیگر داشته باشند مگر این که از اصول اخلاقى - که یک نمونهاش در بالا آمد - برخوردار باشند. بدیهى است آمادگیهاى اخلاقى که براى هضم نقاط اختلاف و رسیدن به وحدت و قدرت و عظمت لازم است، چیزى نیست که با گفتگو به دست آید، بلکه نیازمند به تهذیب نفوس و تعلیم و تربیت کافى است که موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد.