اهل ذکر و مشاهده جهان آخرت و موانع ذکر از منظر قرآن

کسانى که لذت انس با خدا را چشیده اند و دل خود را ماءواى ذکر خدا ساخته اند و به خلوت نجواى با معشوق خویش بار یافته اند، دنیا و لذت ها و خوشى هاى آن برایشان کم فروغ گردیده و با روشن شدن چشمشان به حقایقى فراتر از دنیا و مادیات ، دیگر رغبت ماندن در این دنیا را ندارند، چه رسد که دل بسته آن باشند؛ چنان که حضرت امیر علیه السلام مى فرمایند: فکانما فطعوا الدنیا الى الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک ...؛ آنها با این که در دنیا زندگى مى کنند، اما هواى رفتن از دنیا و پیوستن به آخرت دارند. به درجه اى از معرفت رسیده اند و تا بدان جا در مسیر خودسازى و تکامل اوج گرفته اند که سراى آخرت را مشاهده مى کنند و از آنچه بر برزخیان مى گذرد آگاهى دارند. آنها هر کجا که باشند دلشان با خدا است . حتى وقتى با کسى سخن مى گویند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظه اى دل از انس با خدا نمى کنند. آنان که با حقایق عالم هستى اطلاع یافته اند و عصاره ارزش ها و کمالات بر آنها عینیت یافته و به پوچى و بى مقدارى دنیا و مظاهر آن پى برده اند، از دنیا طلبى مردم تعجب مى کنند. آنان در شگفتند که چگونه مردم چون دیوانگان و لاشخوران بر سر مردار گندیده دنیا به جان هم مى افتاده اند و هر کس سعى مى کند با حیله و نیرنگ گوى سبقت از دیگران برباید و عرصه را بر رقیبان خویش تنگ سازد. براى آنان بسى مایه تاءسف است که چگونه مردم دل به دنیا بسته اند و با لذت هاى آن خو گرفته اند و از عالى ترین لذت ها، یعنى انس با خدا، چشم پوشیده اند؟ به راستى چرا بسیارى از مردم به جاى خدا بر قدرت هاى مادى و دنیایى تکیه دارند؟ مگر نه این است که هر چیزى در پرتو قدرت خداوند تحقق مى یابد؟در مقابل ، مردم نیز وقتى مى بینند اهل ذکر و شیفتگان انس با خدا اعتنایى به دنیا و لذت هاى آن ندارند، تعجب مى کنند که چرا اینها بى اعتنا از کنار این لذت ها مى گذرند؟ و چرا در نظر آنان کاخ ‌ها و انبان هاى طلا و پول با مشتى خاک و خاشاک یکسان است ؟! غافل از این که آنها به لذتى رسیده اند که لذت هاى دنیا و نظرشان بى مقدار و بى ارزش گردیده است .مى گویند شخصى که شهر را ندیده بود و از اوضاع و احوال آن بى خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دکان قنادى شد. وقتى دید شیرینى هاى متنوع و رنگارنگ در آن دکان چیده اند و شیرینى فروش آرام نشسته و از آنها نمى خورند تعجب کرده و پنداشت که چشمان او نابیناست ، از این رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتى متوجه شد که او با وجود بینایى شیرینى ها را نمى خورد با تعجب گفت : آیا اینها را مى بینى و نمى خورى ؟! یکى از اساتید ما مى فرمود که در زمان مرحوم شیخ انصارى که طلبه ها در نهایت فقر و گرفتارى زندگى مى کردند. شخصى چند کیسه طلا نزد شیخ آورد و در دالان خانه شیخ قرار داد و از شیخ رسید خواست ، اما مرحوم شیخ از دادن رسید امتناع کرد. کیسه هاى طلا زیر دست و پا لگد مى شد و هر چه آن شخص اصرار و التماس مى کرد، مرحوم شیخ نمى پذیرفت ، آن شخص گفت : من امانت دارم ، این امانت را به من سپرده اند که به شما برسانم ؛ گناه من چیست که به من رسید نمى دهى ؟ یکى از نزدیکان مرحوم شیخ به ایشان عرض کرد که چرا شما آن امانتى را تحویل نمى گیرید و رسید نمى دهید؟ مرحوم شیخ فرمود: این واسطه اى که طلاها را از صرافى گرفته و این جا آورده مسیحى است و من نمى خواهم دست مسیحى به رسیدى برسد که روى آن اسم خدا را مى نویسم ، هر وقت واسطه مسلمانى فرستادند رسید مى دهم ، مرحوم شیخ قسم خورد که نظر من این طلاها با مشتى خاکستر فرقى ندارد؛ تازه اینها امانتى است که باید به اهلش برسانم ، اگر از خودم هم مى بود اهمیتى براى من نداشته چون چند صباحى در اختیارم مى بود و بالاخره آنها را مى گذاشتم و مى رفتم .به هر جهت ، براى این که انسان به تعالى برسد و به رفتار و اندیشه علوى مزین گردد و ثروت دنیا آن قدر برایش ارزش نداشته باشد که براى رسیدن به آن دست به هر خلافى بزند، باید یا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جاى توجه به خداوند، به دنیا عشق بورزد، مستحق نکوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالى مى گردد. خداوند درباره اینان به پیامبرش فرمود:ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛  و از آن کسى که از یاد ما روى برتافته و جز زندگى دنیا را خواستار نبوده است ، روى برتاب .خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان مى دهد، از کسانى که فقط دل بسته زندگى دنیا هستند و شهوت و کام جویى از دنیا را بر یاد خدا و توجه به آخرت مقدم داشته اند، دورى کن . این دسته به جهت توجه افراطى به دنیا، چنان از خداوند غافل شده اند که بسا صرف وقت در امور عبادى و معنوى و توجه به خداوند را مایه تضییع عمر و به هدر دادن آن تلقى مى کنند! و چه بسا کارشان به جایى مى رسد که وقتى نام خدا و اولیاى خدا برده مى شود، سعى مى کنند حرف را عوض کنند. بر عکس حضرت ابراهیم علیه السلام ، هنگام که جبرئیل گفت : سبوح قدوس فرمود: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببى همه مالم را مى دهم . اما دنیا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمى برند، بلکه چنان زرق و برق دنیا آنها را فریب داده و دل باخته دنیا شده اند که به فرموده قرآن وقتى نام خدا برده مى شود، ناراحت هم مى شوند: و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون ؛ هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى شود، دل هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، متوجه مى گردد؛ اما هنگامى که معبودهاى دیگر یاد مى شود، شادمان مى شوند. طبیعى است وقتى کسى به آخرت ایمان نداشت ، زندگى دنیا براى او مقصد و هدف مى گردد و جز زندگى دنیا چیزى نمى خواهد و از آنچه او را از لذایذ دنیا باز دارد بیزار است . از این رو نمى خواهد که در حضور او نام خداوند برده شود و یا قرآن قرائت گردد و یاد مرگ به میان آید؛ چرا که عیش او را آشفته مى کند. این مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام کسى است که به تدریج از فطرت خود فاصله مى گیرد و به جاى حرکت در مسیر فطرت خود و پرستش مبداء آفرینش و عمل به خواست او علم طغیان و سر پیچى را بر مى افرازد. او پس از آن که در دام هواى نفس خویش و وسوسه هاى شیطان گرفتار آمد، دنیا پرستى و دل سپردگى به لذت ها و شهوات دنیایى ، محور رفتار و اندیشه اش مى گردد.چنین کسى ممکن نیست گرایش و توجهى به یاد خدا و ذکر او داشته باشد؛ چرا که بین یاد خدا و شیفتگى به دنیا تضادى آشکار است .حال که سخن به این جا رسید جا دارد اشاره اى به موانع ذکر از دیدگان قرآن داشته باشیم .1-  از جمله موانع ذکر، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنیا است . خداى متعال در این باره مى فرماید:یا ایها الذین آمنو لا تلهکم اءموالکم و لااءولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاءولئک هم الخاسرون ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و کسانى که چنین کنند، آنان خود زیان کارانند. گرایش به توحید، خدا پرستى و توجه به پروردگار، امرى فطرى است . از آغاز شکفتگى نیروى عقل ، یکى از اندیشه هایى که فکر انسان را به خود مشغول مى دارد همین است که آفریدگار خود را بشناسد و با این حال و با همه کوشش هاى پیامبران الهى ، گروه اندکى راه فطرت و عقل سلیم را بر مى گزینند و در هر عصرى معمولا تعداد گمراهان بیشتر است . خداوند با اشاره به همین حقیقت مى فرماید: قلیلا ما تذکرون ؛ چه اندک پند مى گیرند.بر این اساس ، خداوند تاءثیر گرایش هاى مادى و دنیوى را در جلوگیرى از توجه بیش از حد به اموال و اولاد، روح انسان را آلوده مى سازد و صفا و جلاى آن را از بین مى برد.اگر غفلت از یاد خدا باعث مى گردد که انسان از هدف اصلى حیات باز بماند و به مسایلى که به همین حیات محدود و چند روزه دنیوى مربوط مى شود و تباهى جاودان را در پى دارد مشغول گردد.2-  یکى دیگر از موانع ذکر ظاهر بینى و جدى نگرفتن حیات است .قرآن کریم در این باره مى فرماید .یعلمون ظاهرا من الحیاة الذنیا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛  از زندگى دنیا ظاهرى مى شناسند، و حال آن که از آخرت غافلند. انسان مؤ من جهان هستى را مخلوق خدایى حکیم و آگاه مى داند و بر این اساس از کنار هیچ موضوعى ، هر چند کوچک ، به سادگى نمى گذرد و در مواجهه با هر چیزى به یاد آفریدگار حکیم مى افتد. اما فرد بى ایمان حیات را پدیده اى اتفاقى و حوادث جهان را امورى تصادفى مى بیند و مرگ را نهایت این جهان مى نگرد. او تنها به ظواهر زندگى دنیا توجه دارد و از سرانجام کار غافل است .3-  از دیگر موانع ذکر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در این باره مى خوانیم .ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا، یا و یلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا، لقد اءضلنى عن الذکر بعد اد جاءنى و کان الشیطان للانسان خذولا؛  و روزى است که ستم کار دست هاى خود را به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم .واى بر من ، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که نزد قرآن به من رسیده بود، و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .نقل کرده اند که در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله دو نفر به نام عقبه و ابى با هم دوست بسیار صمیمى بودند. هر گاه عقبه از سفر باز مى گشت مهمانى بزرگى به راه مى انداخت و هر چند اسلام را نپذیرفته بود، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله علاقه مند بود و آن حضرت را نیز دعوت مى کرد. یک بار پس از گستردن سفره مهمانى ، پیامبر فرمود: من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آن که به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهى . او نیز چنین کرد. اما وقتى دوستش ، ابى ، از ماجرا مطلع شد او را سرزنش کرد که از آیین نیاکانت منحرف شده اى . عقبه گفت : او حاضر نبود از غذاى من بخورد مگر با اسلام آوردن من ، و من شرم داشتم که کسى غذا نخورده از سر سفره من برخیزد. ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم ، مگر آن که در برابر پیامبر بایستى و به او توهین کنى . و او نیز چنین کرد و بدین ترتیب دنیا و آخرت خود را تباه ساخت . او در جنگ بدر در صف مشرکان شرکت کرد و کشته شد. آیات مذکور در شاءن او نازل شده است .بدون شک یکى از عوامل مؤ ثر در شکل گیرى شخصیت انسان هم نشینان و دوستان او هستند. معاشرت با افراد منحرف ، و رفتار و سخنان آنان در ذهن و روح و رفتار فرد اثر مى گذارد و معمولا این تغییر چنان آرام و تدریجى است که شخص متوجه آن نمى شود.4-  تسلط شیطان بر انسان نیز از موانع مهم ذکر به شمار مى آید.خداوند در این باره مى فرماید:استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله ...؛ شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است .کلمه استحوذ به معناى تسلط کامل شیطان بر شخص است ، به گونه اى که گویا اختیار از او سلب شود. این حالت وقتى براى کسى پیش مى آید که با آگاهى و اراده خود مدت ها در گناه و انحراف غرق گردد. امام حسین علیه السلام ، روز عاشورا، خطاب به لشکر یزید فرمود:لقد استحوذ علیکم الشیطان فاءنساکم ذکر الله العظیم ؛ همانا شیطان بر شما چیره شده و خدا را از یادتان برده است .5-   از جمله موانع ذکر، یکى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در این باره مى فرماید:ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون ؛ بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست .خداوند براى بشر مواهب و نیروهایى قرار داده که اگر به جا و درست مورد استفاده قرار گیرند، مى توانند در راه تاءمین رفاه مادى و تکامل معنوى و روحى انسان به کار آیند و دنیا و آخرت او را آباد سازند. اما متاءسفانه بشر غالبا از این امکانات استفاده نا به جا مى کند و با افراط و تفریطها آنچه را باید در خدمت تعالى خویش قرار دهد، در مسیر سقوط مادى و معنوى خود به کار مى گیرد. از جمله این ویژگى ها آرزو کردن است که اگر به نحو معقول و منطقى و با آینده نگرى باشد، نه تنها مفید، بلکه لازم است . اما وقتى این عامل از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز در آید، عامل بدبختى و غفلت مى گردد.6-  هواپرستى را نیز باید از موانع مهم ذکر دانست . خداوند در این باره مى فرماید:و لا تطع من اءغفلنا قلبه من ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛ و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى نمى اندیشد؛ و هواپرستى او را از یاد خدا که سرچشمه توجه به همه صفات عالى انسانى است محروم مى کند.

خطبۀ رسول‌ خدا در اینکه‌ چیزی‌ انسان‌ را نجات‌ نمیدهد جز عمل‌

ابن‌ أبی‌ الحدید در «شرح‌ نهج‌ البلاغة‌» میگوید: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در خطبۀ آخر عمر شریفشان‌ فرمودند: أَیُّهَا النَّاسُ إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ نَسَبٌ وَ لَا أَمْرٌ یُؤْتِیهِ بِهِ خَیْرًا أَوْ یُصْرِفُ عَنْهُ شَرًّا إلَّا الْعَمَلُ. أَلَا لَا یَدَّعِیَنَّ مُدَّعٍ، وَ لَا یَتَمَنَّیَنَّ مُتَمَنٍّ. وَالَّذِی‌ بَعَثَنِی‌ بِالْحَقِّ لَا یُنْجِی‌ إلَّا عَمَلٌ مَعَ رَحْمَةٍ، وَ لَوْ عَصَیْتُ لَهَوَیْتُ. اللَهُمَّ قَدْ بَلَّغْتُ.

«ای‌ گروه‌ مردمان‌ بدانید: که‌ حقّاً فیما بین‌ احدی‌ از مردم‌ و بین‌ خدا نَسَبی‌ نیست‌، و امری‌ نیست‌ که‌ بواسطۀ آن‌، خیری‌ را به‌ خود متوجّه‌ سازد و یا شرّی‌ را از خود دور گرداند، مگر عمل‌. آگاه‌ باشید! که‌ هیچ‌ مدّعی‌ چنین‌ ادّعائی‌ نکند و هیچ‌ تمنّاکننده‌ای‌ چنین‌ تمنّائی‌ ننماید که‌ من‌ بواسطۀ نسب‌ یا امر دیگری‌ غیر از عمل‌، ناجح‌ و رستگار خواهم‌ شد. سوگند به‌ آن‌ خدائی‌ که‌ مرا به‌ حقّ برانگیخته‌ است‌، چیزی‌ انسان‌ را نجات‌ نمیدهد مگر عمل‌ با رحمت‌ خدا. من‌ هم‌ اگر گناه‌ میکردم‌ و مخالفت‌ امر خدا مینمودم‌، از درجۀ خود ساقط‌ شده‌ و به‌ پستی‌ میگرائیدم‌. بار پروردگارا! حقّاً که‌ من‌ مطلب‌ را رسانیدم‌ و از عهدۀ تبلیغ‌ و اداء این‌ حقیقت‌ برآمدم‌.» مجلسی‌ رضوانُ الله‌ عَلیه‌ از کتاب‌ «صفاتُ الشّیعة‌» صدوق‌ (ره‌) نقل‌ میکند که‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ پس‌ از فتح‌ مکّه‌ به‌ بالای‌ کوه‌ صفا رفته‌ و فریاد برآوردند: ای‌ پسران‌ هاشم‌! ای‌ پسران‌ عبدالمطّلب‌!  تمام‌ فرزندان‌ هاشم‌ و عبدالمطّلب‌ جمع‌ شدند. حضرت‌ آنانرا مخاطب‌ ساخته‌ و فرمود: من‌ به‌ شما إعلام‌ میکنم‌:

إنِّی‌ رَسُولُ اللَهِ إلَیْکُمْ، إنِّی‌ شَفِیقٌ عَلَیْکُمْ. لَا تَقُولُوا: إنَّ مُحَمَّدًا مِنَّا ؛ فَوَاللَهِ مَا أَوْلِیَآئِی‌ مِنْکُمْ وَ لَا مِنْ غَیْرِکُمْ إلَّا الْمُتَّقُونَ. فَلَا أَعْرِفُکُمْ تَأْتُونِی‌ یَوْمَ الْقِیَمَةِ، تَحْمِلُونَ الدُّنْیَا عَلَی‌ رِقَابِکُمْ، وَ یَأْتِی‌ النَّاسُ یَحْمِلُونَ الاخِرَةَ. أَلَا وَ إنِّی‌ قَدْ أَعْذَرْتُ فِی‌ مَا بَیْنِی‌ وَ بَیْنَکُمْ، وَ فِی‌ مَا بَیْنَ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَکُمْ. وَ إنَّ لِی‌ عَمَلِی‌ وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ.

«بدرستیکه‌ حقّاً من‌ فرستادۀ خدا هستم‌ بسوی‌ شما، و بدرستیکه‌ حقّاً من‌ بر شما شفیق‌ و مهربانم‌. نگوئید: محمّد از ماست‌ ؛ سوگند بخدا که‌ دوستان‌ و محبّان‌ من‌ از شما و از غیر شما نیستند مگر پرهیزکاران‌! من‌ چنین‌ شما را نیابم‌ و نشناسم‌ که‌ در روز قیامت‌ نزد من‌ آئید ؛ در حالیکه‌ دنیا را برگردن‌های‌ خود حمل‌ نموده‌ و می‌کشید، و مردم‌ دیگر بیایند در حالیکه‌ آخرت‌ را حمل‌ نموده‌ و با خود بیاورند.آگاه‌ باشید! من‌ حقّاً از عهدۀ بیان‌ و تبلیغ‌ آنچه‌ راجع‌ به‌ شما فیمابینی‌ و بین‌ الله‌ بوده‌ برآمدم‌ و راه‌ عذر را بر شما بستم‌ و حجّت‌ را تمام‌ کردم‌. و بدرستیکه‌ حقّاً برای‌ من‌ عمل‌ من‌ است‌ و برای‌ شما عمل‌ شما.»

أشعار امام‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ در لزوم‌ اجتناب‌ از معصیت‌

و دربارۀ لزوم‌ اجتناب‌ از معصیت‌، حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ چه‌ نغز و شیرین‌ سروده‌اند:

تَعْصِی‌ الإلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ        هَذَا لَعَمْرُکَ فِی‌ الْفِعَالِ بَدِیعُ

لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقًا لَاطَعْتَه         إنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیعُ

«تو معصیت‌ خدا را میکنی‌ در حالیکه‌ اظهار محبّت‌ او را می‌نمائی‌ ؛ سوگند به‌ جان‌ تو که‌ در میان‌ کارها این‌ یک‌ کار تازه‌ و شنیدنی‌ است‌. اگر در محبّت‌ به‌ خدا صادق‌ باشی‌ باید متابعت‌ و اطاعت‌ او را بنمائی‌، چون‌ شخص‌ محبّ طبعاً مطیع‌ حبیب‌ خود خواهد بود.»

دنیا: گذرگاه سرنوشت ، جحیم یا بهشت

فاما من طغى و ءاثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هى الماءوى و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماءوى .نازعات : 37 41پس هر که طغیان کرده و زندگى این جهانى را برگزیده ، جهنم جایگاه اوست . اما هر کس که از عظمت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوى بازداشته ، بهشت جایگاه اوست .اثر از باب افعال به معناى برگزیدن و انتخاب کردن است .ماوى  اسم مکان است از اوى  به معنى نازل شدن ، یعنى جایگاهى که در آن مسکن مى گیرند.خاف  از خوف  است به معناى ترس از رسیدن امر مکروه مشکوکى است .و منظور از مقام ربه  یا ایستادن انسان در پیشگاه الهى در روز رستاخیز است یا علم خداوند و مقام مراقبت و نظارت دایمى اش بر انسان است . امام صادق علیه السلام مى فرمایند: هر کس بداند که خداوند او را مى بیند و آنچه را او مى گوید او مى شنود و از اعمال خیر و شر او آگاه است مرتکب عمل زشت نمى شود؛ و او کسى است که از مقام پروردگارش ‍ خائف است و خود را از هواى نفس بازداشته است . در این آیات ، خداوند فرموده است که هر کس طغیان کند و بر خلاف نظام صحیح آفرینش حرکت کند - نظامى که در آن باید دنیا و مافیها در خدمت هدفى عالى و باقى قرار گیرد، نه اهداف و اغراض فانى و پست - در حقیقت بر خلاف مسیر حکیمانه عالم حرکت کرده و تمام نیروهاى خود و طبیعت را به هدر داده است . از این رو، دوزخ جایگاه جاودانه اوست ؛ چه اینکه دنیاى بى ثبات و ناآرام و نیرنگ باز و فریبنده فرصتى براى طغیان و مکانى براى انتخاب نیست ؛ بلکه از این جهت که سراى آزمایش است ، معبر است نه مقر و وسیله است نه هدف - وسیله اى است براى تحصیل سرنوشت - و پلى است براى رسیدن به صراط قیامت و حضور در محضر رب العالمین و جاى خوف است و جایگاه نگرانى و احساس خطر است و امنیت ندارد و قرارگاه و استراحتگاه نیست .علاوه بر آنچه گفته شد، از این آیات استفاده مى شود که رابطه برخوردارى از دنیا و آخرت عکس هم است : اگر همه دنیا را برگزیند، در آخرت هیچ بهره اى ندارد و فقط خسارت و زیان است ؛ اگر از دنیا بهره برد به همان میزان از بهره هاى آخرت او کاسته مى شود. امام صادق علیه السلام فرمودند: آخرین پیامبرى که وارد بهشت مى شود سلیمان بن داود است ، زیرا به او دنیا داده شده . و نیز فرمودند: هر که در دنیا بهره بیشترى برد اگر بهشتى باشد و بهشت رود در آنجا بهره اش کم مى شود.

 

چیست دنیا سر به سر اندوه و غم

چیست دنیا جمله آزار و الم

راحت از دنیا مجو اى مرد دین

زان که الدنیاء سجن المومنین

هست این دنیاى فانى در مثال

همچو مارى کان بود خوش خط و خال

تو بدین خال برون مایل مباش

یعنى از زهر درون غافل مباش

الحذر از مکر دنیا الحذر

جان من از حب دنیا درگذر