جوانان و تحصیل علم و دانش

 جوانان عزیز! یکى از چیزهایى که مى تواند براى پیشرفت کارهاى انسان در زندگى نقش بسزایى را ایفاء کند فراگیرى  علم و دانش  است . معناى علم و دانش چیست ؟
علم و ایمان دو بالى هستند براى سیر صعودى انسانها و شکوفا نمودن وجود انسان براى رسیدن به کمال . چرا یادگیرى علم و دانش براى همگان ضرورى است ؟
حضرت على علیه السّلام مى فرماید: بى سوادى مایه و ریشه هر شرّى است . اولین آیه اى که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شد جمله إ قرا یعنى بخوان  بود حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گاهى که در جنگها اسیر مى گرفتند مى فرمودند: اگر هر اسیرى ده مسلمان را تعلیم دهد آزاد است . این نشان دهنده اهمیّت علم و دانش است .براى یاد گرفتن زمان و مکان مطرح نیست ، از گهواره تا گور و از شرق تا غرب . پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله وارد مسجد شدند، گروهى را دیدند که مشغول عبادت هستند و گروه دیگرى را دیدند که مشغول گفتگوى علمى هستند. حضرت هر دو را پسندیدند ولى خودشان در کنار گروهى قرار گرفتند که گفتگوى علمى داشتند. به افرادى که روز قیامت از خلافکارى خود عذرخواهى کرده و مى گویند: خداوندا! ما نمى دانستیم . گفته مى شود چرا یاد نگرفتید؟
احترام معلم بر شاگرد لازم است . معلم پدر علمى انسان است . شاگردان امام صادق علیه السّلام به امام مى گفتند: خداوند جان ما را قربان شما کند. ما باید نسبت به معلم خود علاقه شدیدى داشته باشیم که او چشم ما را به کتاب باز و دست ما را به قلم آشنا نمود.دنیاى امروز دنیاى علم است . دلیل حکومت کفّار بر مسلمانان قدرت علمى آنهاست . همین که آنها هواپیما و ماشین و تراکتور ساختند و ما نساختیم آنها بر ما مسلط مى شوند. قرآن مى فرماید: نباید کفار بر مسلمانان مسلط شوند. در قرآن و روایات تحصیل علم بسیار سفارش شده است . مادرى که سواد ندارد، فرزندش زودتر مریض و دیرتر خوب مى شود.کشاورزى که سواد ندارد، نمى تواند درست از تراکتور استفاده کند، انسان بى سواد همیشه در جامعه خود را ضعیف مى داند. در انتخابات چون نمى تواند نام نماینده خود را بنویسد، گاهى ممکن است کلاه سرش برود و نام دیگرى را به جاى شخص مورد دلخواه خود نوشته و به صندوق بیندازند. درصدى از فرزندان که در تحصیل نامؤ فقّ مى باشند، از خانواده هایى هستند که پدر و مادرشان سواد ندارند. کسى که سواد داشته باشد بهتر و بیشتر مى تواند از آب و خاک استفاده کند. به هر حال اکنون که به فرمان امام ؛ کلاسهاى نهضت سوادآموزى در اختیار ما قرار گرفته است ، آنهائى که بى سواد هستند مى توانند با شرکت در این کلاسها باسواد شوند. جوانان و نوجوانان عزیز باید این نکته را بدانند اگر جوانى باسواد و همیشه سرگرم تحصیل باشد مى بینیم کمتر یا اصلاً دنبال کارهاى خلاف و نامشروع نمى رود چرا؟ چون علم و دانش و آگاهى مانع آن مى شود و انسان را نسبت به عاقبت آن کار آگاه مى کند و این باعث مى شود که انسان جوان در زندگى پاک سرشت بماند پس بشتابیم بسوى دو بال علم و ایمان ، تا در دنیا و آخرت رستگار شویم .انشاءاللّه شعر در وصف علم و دانش  

ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود

بى هُنر گر دعوى بیجا کند رسوا شود

در مسیر زندگى هرگز نمى افتد به چاه

با چراغ دین و دانش گر بشر بیناشود

هر که بر مردان حقّ پیوست عنوانى گرفت

قطره چون واصل بدریا مى شود دریا شود

آدمى هرگز نمى بیند ز سنگینى گزند

از سبک مغزى بشرچون سنگ پیش پاشود

سر فرو مى آورد هر شاخه از بارآورى

مى کند افتادگى انسان گر دانا شود

قیمت گوهر شود پیدا بر گوهر شناس

قدر ما، در پاى میزان عمل پیدا شود

نسبت دین و انسان

 دین عامل و ضامن حیات انسانى بشر است . بدون دین زندگى انسان به محدوده کمالات و زندگى حیوانات و گیاهان منحصر مى شود. تنها دین است که مى تواند انسان را از سطح کمالات حیوانى و گیاهى به افق زندگى و حیات لایق انسانى برساند. قرآن کریم این حقیقت را که تنها دین مى تواند تاءمین کننده حیات ویژه انسانى باشد با بیانى بسیار زیبا این گونه اعلام مى کنند:  یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للر سول اذا دعاکم لما یحییکم . اى کسانى که ایمان آورده اید اجابت کنید خدا و رسول را هنگامى که شما را دعوت مى کنند به چیزى که آن چیز به شما حیات مى دهد. انفال 29
مفهوم آیه این مى شود که در اجابت خدا و رسول ، حیات ویژه اى براى انسان وجود دارد و به عبارت دیگر پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از سوى خداوند چیزى آورد، که اگر مردم به آن تمسک کنند حیات جدیدى خواهد یافت .
مفهوم مخالف این آیه این است که بدون اجابت خدا و رسول ( صلى الله علیه و آله ) هیچ کس از آن حیات ویژه برخودار نمى شود. بنابراین کار دین ، رساندن انسانها به مرحله بالاتر از حیات یعنى حیات انسانى است به طورى که هیچ کس بدون نمى تواند به این مرحله از حیات نایل شود. لذا کسانى که دیندار و اهل اجابت دین نیستند داراى حیات هستند، ولى حیات مرحله گیاهى و حیوانى . اما حیات انسانى فقط ویژه اهل دین است .حال باید دید که این حیات را چگونه براى پیروان خود تاءمین مى کند و به عبارت دیگر پیروان یک دین چه باید کنند تا از حیات مرحله بالاتر برخوردار شوند؟ آیه مذکور جواب این سوال را به روشنى داد و آن اجابت خداوند و پیامبرش است در دینى که براى انسانها آورده است . تعالیم و دستورات حیات بخش دینى به سه بخش تقسیم مى شوند که پیروان آن باید با هر سه بخش رابطه مناسبى بر قرار کنند.
الف - عقاید یا اصول دین که همان جهان بینى و اندیشه ها و افکار انسانى است .
ب - اخلاقیات که مبتنى بر جهان بینى است و مراد از آن ملکات و صفات ثابت روحى است .
ج - احکام یا فروع دین که دستور العمل عبادات ، معاملات و قسمتى از ارتباطات انسان است براى رسیدن به حیات ویژه انسانى و یا به تعبیر قرآن حیات طیبه مى باشد. پیروان دین بایستى به سلسله اى از عقاید حقه و صحیح که در متن تعالیم دینى جاى دارد متعقد باشد، عقایدى از قبیل : مبداء معاد، نبوت ، امامت و....
بنابر این دین عامل اساسى حیات ویژه بشرى است که انسان با اجابت آن ، یعنى بر قرارى ارتباط صحیح روحى و عملى با همه بخشهاى آن به این حیات طیبه دست پیدا خواهد کرد.به عبارت دیگر حیات طیبه مجموعه اى از عقاید، اخلاق و اعمال مطابق دستور خداوند (اعمال صالح ) است .
مراحل حیات انسان 
دین براى حیات انسان دو مرحله یا دو نشئه را معرفى مى نماید:
مرحله یا نشئه دنیا که محدود و موقت است و در حقیقت مرحله مقدماتى حیات اوست .
مرحله یا بشئه آخرت که نامحدود و جاودانه است و نتیجه و محصول حیات دنیاست .
ما در این مقاله به تناسب بحثمان به معرفى اجمالى این دو مرحله مى پردازیم .
حیات دنیا و اقامت موقت انسان در زمین 
همه موجودات عالم به تناسب ساختار وجودى خود و کمالات ویژه شان ، حرکت و بازگشتى به سوى خداوند دارند و خداوند به عنوان کمال مطلق و خالق و رب و اله آنها، مقصود نهایى و هدف همه موجودات است . انسان نیز از این مسیر عمومى مستثنى نیست . او نیز همراه با کاروان هستى به سوى مبداء متعال و مقصد اعلى در حرکت است و در نهایت همراه با سایر موجودات به لقاى رب خود خواهد رسید. انسان با داشتن روحى الهى ، حرکت به سوى ابدیت و به سوى رب خود را، از زمین آغاز مى کند.ولم فى الارض مستقر و متاع الى حین قال فیها تحیون و فیها تمو تون و منها تخرجون .
استقرار شما در زمین و بهره مندیتان از آن براى مدتى معین است . در این زمین زندگى مى کند و در آن مى میرد و از آن بر انگیخته مى شوید.
به عبارت دیگر زمین مرکزى موقت براى زندگى و حیات انسان است . این مدت موقت از زندگى از روى زمین ، در زبان دین به
حیات دنیا نامیده مى شد.
امام على (علیه السلام ) علت این نامگذارى را چنین بیان مى فرماید:
انما سمیت الدنیا دنیا، لاتها ادنى من کل شى ء
بدرستى که دنیا، دنیا نامیده شد به دلیل اینکه از هر چیزى پست تراست .
حیات دنیا همان طور که از نامش پیداست پست ترین مرحله از مراحل حیات و پایین ترین مرحله وجود است . لذا کمترین کمالات ، از جمله حیات در آن ظهور دارند.حیات واقعى در آخرت است که باطن و اصول این جهان است و همه و کمالات به طور تام و کامل و خالص در آن است . هر چه از کمالات در دنیاست ، از آن عالم تابیده است و این مقدار از حیات دنیا و کمالات آن ، آن قدر کم و ضعیف است که در برابر آخرت بازیچه اى بیش ‍ نیست . به طور کلى هر کمالى را که خداوند در زمین قرار داده است ، متناسب با حیات دنیاست . یعنى حیات ضعیف و پست . خداوند در این باره مى فرماید:
فما او تیتم من شى فمتاع الحیوه الدنیا و ما عندالله خیر و ابقى للذین امنوا و على ربهم یتو کلون
آنچه که از نعمتهاى دنیا به شما داده شده متاع متناسب با حیات دنیاست و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقى تراست - ولى - براى کسانى که ایمان بیاورند و در کارهایشان به پروردگارشان توکل کنند.
اصل هر چیزى و هر کمالى نزد خداست .
ان من شى ء الا عند نا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم .
هیچ چیز در عالم نیست مگر آنکه خزینه هاى آن نزد ماست و ما چیزى نازل نمى کنیم مگر به اندازه معین .
بنابر این آنچه که نزد خداست بهتر و باقى تراست . ولى شرط رسیدن به کمالات سعادت بخش ابدى ، ایمان و تقواست . در جاى دیگر مى فرماید:
و ما او تیتم شى ء فمتاع الحیوه الدنیا و زینتها و ما عندالله خیر و ابقى افلا تعقلون .
آنچه که از نعمتهاى این دنیا به شما داده شده است ، متاع و زیورى متناسب با حیات پست - دنیا- است و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقى تراست آیا تعقل نمى کنید ؟

پاداش زیارت امام حسین (ع )

از جمله پاداش هایى که خداوند به زائرین قبر امام حسین علیه السلام مى دهد آن است که از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.نقل است که حاج محمد على یزدى ، مرد فاضل و صالحى که دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر که جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسایه بود که در کودکى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن که بزرگ شد و شغل عشارى  را پیش گرفت . وقتى از دنیا رفت در همان مقبره ، نزدیک محلى که آن مرد صالح به سر مى برد دفن کردند.هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، یک ماهى نگذشته بود که ((حاج محمد على )) او را به خواب دید که در هیئت نیکویى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر کار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله کسانى نبودى که احتمال نیکى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود که غیر از عذاب چیز دیگر در بر نداشت . با کدام عمل به این مقام رسیدى .در جواب گفت : همین طور است که گفتى ، وقتى من از دنیا رفتم و مرا دفن کردند. در شدت عذاب بودم تا دیروز که عذاب را موقتا از من برداشتند. علت را از او پرسیدم . گفت : دیروز، زن استاد اشرف حدادفوت شد، او را در این مکان دفن کردند. (اشاره نمود به موضعى که قریب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه به زیارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتیم .حاج محمد على  مى گوید: متحیرانه از خواب بیدار شدم در حالى که استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو کردم تا او را پیدا کردم . از او پرسیدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، دیروز مرد و او را در فلان مکان (همان جا را که آن مرد ظالم نام برده بود) دفن کردم .گفتم : آیا او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آیا ذکر مصیبت او مى کرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزیه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه این قدر تحقیق مى کنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل کردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.  حاج محمد على مى گوید: تازه متوجه شدم که چرا امام حسین در یک شب سه مرتبه به زیارت او رفته است و در نتیجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند.