جایگاه اهل ذکر در کلام معصوم و راه کار گسترش و تقویت ذکر و توجه

حضرت در خطبه خویش درباره جلوه هاى رفتارى یاد خداوند مى فرمایند:
و ان للذکر لاءهلا اءخذوه من الدنیا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه .اغلب مردم در پى دنیا و مادیات هستند و براى رسیدن به آن و تاءمین خواسته هاى دنیوى مى کوشند. هم و غم آنها تاءمین لذایذ و نعمت هاى دنیا است . در این میان اندکى از بندگان خدا نیز اهل ذکر و انس با خدا هستند و به جاى دنیا و دل بستن به لذت هایش ، خلوت انس با پروردگار خویش را برگزیده اند. لذت آنها در سخن گفتن با او است . آنان شیفته و شیداى یاد حق هستند و در مجلس انس با حق غرق مشاهده محبوب مى گردند. این دل باختگان توجه از ما سوى برگرفته و تنها به او توجه دارند؛ آن چنان که اشتغال ظاهرى به دنیا و کسب و تجارت ، آنان را به خود مشغول نمى سازد و از توجه آنان به خداوند نمى کاهد. آنان گرچه به ظاهر به امور دنیایى مشغولند، اما دلشان در جاى دیگرى است ؛ در بین مردمند، اما دلشان به کس دیگرى است . وقتى با مردم سخن مى گویند، مردم تصور مى کنند که به آنها توجه دارند؛ در حالى که توجه آنها به خداوند است و روزگار را با یاد خدا سپرى مى کنند. اما چنان که گفتیم ، آنان فقط به فکر خود نیستند بلکه در اندیشه نجات و هدایت دیگران نیز هستند من با تذکرات و هشدارهاى خود غافلان را از ارتکاب محرمات و کیفرهاى الهى مى ترسانند. ابتدا خود به عدالت زینت مى یابند و سپس دیگران را نیز به عدالت دعوت مى کنند.
خود از بدى ها و زشتى ها دورى مى کنند و دیگران را نیز از بدى ها باز مى دارند.
مصداق بارز اهل ذکر خود آن حضرت و فرزندان معصومشان علیه السلام هستند. طبق روایتى که در کافى آمده است مراد از اهل الذکر در قرآن هم این بزرگواران هستند، و آن روایت این است که امام صادق علیه السلام درباره آیه :
و انه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون فرمودند:
الذکر القرآن و نن قومه و نحن المسؤ ولون ؛ مراد از ذکر قرآن است و ما قوم آن و پرسش شوندگان هستیم .
هم چنین طبق روایت امام کاظم علیه السلام ، رسول خدا صلى الله علیه و آله در مورد آیه :
فاسئلوا اءهل الذکر ان کنتم لا تعلمون فرمودند:
الذکر اءنا، و الائمه اهل الذکر؛ منظور از ذکر من هستم و امامان علیه السلام اهل ذکر مى باشند.

ذکر خداوند در انسان و شؤ ون مختلف زندگى او جلوه اى گوناگونى دارد.
یاد خدا، در زبان به صورت ذکر لفظى ، در بدن به صورت رکوع و سجود و خضوع ، و در قلب به صورت خشوع و توجه به ساحت ربوبى جلوه مى کند.
یاد خدا و هراس از کیفر اعمال ، موجب جارى گشتن اشک از چشم و لرزش ‍ اندام و دگرگونى رنگ رخساره مى گردد. ذکر هم چنین موجب انجام صحیح وظایف شرعى همراه با قصد تقرب مى شود و تا یاد و توجه به خدا نباشد، هیچ عبادتى به صورت صحیح و مطلوب انجام نمى پذیرد.
یاد خدا به سان روحى است که در همه اعمال خیر و عبادت دمیده مى شود و به آنها ارزش و حیات مى بخشد.
توجه به این جلوه ها و نیز آنچه در آیات و روایان درباره ذکر آمده ، باعث تقویت انگیزه انسان براى به دست

ادامه مطلب ...

دور کردن شیطان چگونه ممکن است ؟

براى دور ساختن شیطان چه تدبیرى باید کرد ؟ آیا ذکر خداى متعال و گفتن  لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظیم  کافى است  باید بدانید که چاره دفع شیطان بستن راه هاى ورود شیطان و پاک کردن دل از صفات نکوهیده است و ذکر آنها طولانى مى شود و هدف ما در این بخش ‍ از کتاب شرح درمان صفاتى است که آدمى را هلاک مى کند و شرح هر صفتى نیاز به یک کتاب جداگانه دارد، چنان که به خواست خدا شرحشخواهد آمد، آرى هرگاه ریشه این صفات را از دل برکنى شیطان به دل وارد مى شود ولى در آن جا نمى ماند و یاد خدا مانع رفت و آمد او مى شود، زیرا حقیقت ذکر خدا در دل جایگزین نمى شود مگر پس از آباد شدن دل به تقوا و پاک شدن دل از صفات نکوهیده ، وگرنه این خدا حدیث نفس است و بر دل حکومت ندارد و سلطه شیطان را دفع نمى کند، از این رو خداى متعال فرمود:  ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا.  خداوند در این آیه آنگاه که شیطان آهنگ دل انسانى را مى کند یاد خدا را به پرهیزکاران اختصاص داده است . شیطان همانند سگ گرسنه اى است که به تو نزدیک مى شود و اگر در دستت گوشت و نانى نباشد و او را از خود برانى از تو منزجر مى شود و یک فریاد او را دفع مى کند و اگر در دستت نان و گوشت باش و سگ هم گرسنه حمله مى کند و با فریاد دفع نمى شود، بنابراین دلى که خالى از غذاى شیطان است تنها با یاد خدا شیطان از آن منزجر مى شود، ولى اگر شهوت بر دل غالب شود ذکر خدا نمى تواند شیطان را از درون دل بیرون کند، پس شیطان در درون دل مستقر مى شود. امّا دلهاى تقوا پیشگان را که از هوى و صفات نکوهیده خالى است ، شیطان به خاطر شهوتها نمى کوبد بلکه آنگاه آن را مى کوبد که غافل و از یاد خدا خالى باشد، و هرگاه به یاد خدا برگردد شیطان دور مى شود. دلیل آن یکى گفتار خداى متعال :  فاستعذ بااللّه .  و دیگر آیات و روایاتى است که راجع به ذکر خدا وارد شده است . پس اگر انتظار دارى که به محض یاد خدا شیطان از تو دور شود چنان که از تقوا پیشگان دور مى شود، انتظار محالى است و مانند کسى هستى که انتظار دارد پیش از پرهیز در حالى که معده پر از غذاست دوا بخورد و سودمند واقع شود همان طور که نوشیدن دوا براى کسى که پرهیز کرده و معده را تهى ساخته سودمند واقع مى شود، یا خدا دواست و تقوا پرهیزى است که دل را از شهوت ها خالى مى کند. پس هرگاه یاد خدا وارد دلى شود که فارغ از غیر خداست ، شیطان از آن دور مى شود چنان که بیمارى با وارد شدن دوا به معده خالى از غذا برطرف مى شود. خداى متعال فرموده است :  ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب .  و نیز فرمود:  کتب علیه انه من تولیه فانه یضله و یهدیه الى عذاب السعیر.  هر کس با علمش به شیطان کمک کند دوست اوست ، اگر چه با زبان خدا را یاد کند، اگر مى گویى : حدیث یاد شده بطور مطلق دلالت دارد که ذکر خدا شیطان را دور مى کند، باید درک کنى که بیشتر ادله عامى که در شرع آمده در شرایطى خاص استثنائاتى دارد که علماى دین آن را مى دانند. پس به خودت بنگر که شنیدن مانند دیدن نیست و بیندیش که آخرین درجه ذکر خدا و عبادصلّى اللّه علیه و آله همان نماز توست . پس مراقب دلت باش که در حال نماز چگونه شیطان آن را به طرف بازارها و حساب خریداران و پاسخ دشمنان مى کشاند و چگونه تو را به دره هاى دنیا و جاهاى خطرناک آن مى برد تا آنجا که هر چه از امور دنیا را فراموش کرده اى فقط در نماز به یاد مى آورى و شیطان فقط در نماز به قلبت یورش مى آورد. نماز محک دلهاست و در حال نماز است که بدیها و خوبیهاى دل آشکار مى شود. بنابراین نماز از دلهایى که آلوده به شهوتهاى دنیوى است قبول نمى شود و ناچار شیطان را از تو دفع نمى کند، بلکه گاه وسوسه ات را زیادتر مى کند چنان که گاه پیش از پرهیز، ضرر دوا براى تو بیشتر است ، پس اگر بخواهى که از شیطان رها شوى پیش از آن به وسیله تقوا پرهیز کن سپس داروى یاد خدا را به دنبال آن بیاور که شیطان از تو خواهد گریخت . از این رو وهب بن منبّه گفته است : تقوا پیشه کن و شیطان را آشکارا دشنام مده در حالى که در نهان دوست اویى و از او اطاعت مى کنى . یکى از بزرگان گوید: شگفتا از کسى که خدا را پس از آگاهى از احسانش معصیت مى کند و از شیطان لعین فرمان مى برد حال آن که از سرکشى او آگاه است ، همان طورى که خداى متعال فرموده است :  ادعونى استجب لکم   تو خداى را مى خوانى ولى به تو پاسخ نمى دهد؛ همچینین خدا را یاد مى کنى امّا شیطان از تو نمى گریزد براى این که شروط ذکر و دعا در تو نیست .به ابراهیم بن ادهم گفته شد: ما را چه شده که دعا مى کنیم و دعایمان مستجاب نمى شود با آن که خداى متعال فرموده است :  ادعونى استجب لکم ؟  گفت : براى این که دلهاى شما مرده است ، سؤ ال شد: چه چیز دل ما را میرانده است ؟ گفت : هشت خصلت : 1-حق خدا را شناختید ولى حقش را ادا نکردید 2-قرآن را مى خوانید و به حدود آن عمل نمى کنید. 3-گفتید پیامبر خدا را دوست مى داریم و سنت او را ترک کردید، 4-گفتید: از مرگ مى ترسیم و آماده مرگ نشدید، 5-خداى سبحان فرمود:  ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا   شما با شیطان در گناهان توافق کردید، 6-گفتید: از دوزخ مى ترسیم و بدنهایتان در آن افکندید، 7-گفتید: بهشت را دوست داریم و براى آن کار نکردید، 8-چون از بستر خود برخاستید عیبهایتان را پشت سر انداختید و عیبهاى مردم را در برابرتان قرار دادید در نتیجه پروردگارتان را به خشم آوردید. پس چگونه خدا جوابتان را بدهد؟

سخنان بزرگان

پسر لقمان حکیم به پدرش گفت : اى پدر کدامین خصلت آدمى بهتر است ؟ گفت : دیندارى ، پسر گفت : اگر دو خصلت باشد؟ گفت : دیندارى و ثروت . گفت : اگر سه خصلت باشد؟ گفت : دیندارى ، ثروت و شرم . گفت : اگر چهار خصلت باشد؟ گفت : دیندارى و ثروت و شرم و خوشخویى . گفت : اگر پنج خصلت باشد؟ گفت : دیندارى و ثروت و شرم و خوشخویى و بخشندگى ، گفت : اگر شش خصلت باشد؟ جواب داد: پسرکم هرگاه این پنج خصلت در انسان گرد آید او فردى با تقوا، پاک و دوست خدا و از شیطان بیزار است .گفته شده است : هر که بدخو باشد نفسش در رنج باشد.یحیى بن معاذ گفت : گنجهاى روزى در اخلاق خوب است .وهب بن منبه گوید: مثل شخص بدخو مانند کوزه سفالین  شکسته است که نه قابل ترمیم است و نه دوباره به صورت گل رس  در مى آید.فضیل گوید: اگر گنهکارى خوشخو با من همنشین شود، نزد من محبوب تر است که خداپرستى بدخو.ابن مبارک در مسافرتش با مرد بدخویى رفیق شد و بدخویى او را تحمل و با او مدارا مى کرد و چون از او جدا شد گریست از علت گریه اش سؤ ال شد. گفت بر او ترحم کردم . من از او جدا شدم ولى خلقش با اوست و از وى جدا نمى شود.جنید گوید: چهار چیز است که بنده را به بالاترین درجات مى رساند، اگر چه علم و عملش کم باشد: بردبارى ، فروتنى ، بخشندگى ، خوشخویى ، و این آخرى  نشان کامل بودن ایمان است .یحیى بن معاذ گفت : بدخویى گناهى است که ثوابهاى زیاد با وجود آن سودى نبخشد و خوشخویى حسنه و ثوابى است که گناه زیاد با وجود آن زیانى ندارد.از ابن عباس سؤ ال شد کرامت و بزرگوارى چیست ؟ گفت : همان است که خداى متعال در قرآن بیان فرموده است :  ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم .  از او سؤ ال شد تبار چیست ؟ گفت : خوشخوترین شما بهترین شما از نظر تبار.گفته شده : هر ساختمانى پایه اى دارد و پایه ایمان خوشخویى است .ابن عطا گفت : آن که رفعت و بلندى یافت تنها به خوشخویى بود و هیچ کس به خوشخویى کامل و نهایى نرسید جز محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و نزدیکترین مردم به خداى متعال آنهایند که با خوشخویى خود راه پیامبر را پیمودند.