ویژگیهاى دهگانه عاقل

لا یتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تکون فیه عشر خصـال : الخیــر منـه مـامــول. و الشر منه مامـون. یستکثر قلیل الخیر من غیره, و یستقل کثیر الخیر مـن نفسه. لا یسام من طلب الخـوائج الیه, و لا یمل مـن طلب العلـم طول دهره. الفقرفى الله احب الیه من الغنى و الذل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه. و الخمـول اشهى الیه من الشهره. ثـم قال ع العاشره و ما العاشره؟ قیل له: ما هى؟ قالع: لایرى احدا الا قال: هو خیر منى و اتقى. عقل شخص مسلمـان تمـام نیست, مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:
1
ـ از او امید خیر باشد.
2
ـ از بدى او در امان باشند.
3
ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد.
4
ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.
5
ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود.
6
ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
7
ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــد.
8
ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــد.
9
ـ گمنـامـى را از پـر نـامـى خـواهـانتـر بـاشـد.
10
ـ سپس فـرمـود: دهمى چیست و چیست دهمى ؟ به او گفته شـد: چیست؟ فـرمـود: احـدى را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیز کـارتـــر است.  امام رضا    (  ع  )

دعای نیمه شب یک زندانی

در روزگار حکومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها که محل رفت و آمد مردم و کاروان ها بود ناامن شد . امیر عبداللّه عده ى معینى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در یکى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مرکز حکومت گسیل دادند ، ولى یکى از آنان نیمه شب فرار کرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد که شاید عبداللّه بن طاهر بگوید از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود باید به جاى او جریمه شود . حلاج بى گناهى را که براى گذران معیشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تکمیل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازید . شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در این میان گفت : فرزندانم گمان مى کنند در شهرى نزد استادى مشغول کارم ، چه خبر دارند که ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو رکعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نیاز با حضرت بى نیاز شد . عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب دید چهار بار از تختش به زمین افتاد . از خواب پرید ، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و خوابید . خواب دید چهار مار سیاه پرقدرت حمله کردند و تختش را سرنگون ساختند ; بیدار شد . چراغ طلبید و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در این وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زیاد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجیب دیدند ، او را نزد امیر آوردند ، پس از روشن شدن جریان فرمان داد : ده هزار دینار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت  است : 1 ـ حلالم کن . 2 ـ این هدیه را بپذیر . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا کنم . حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذیرم و آن حلال کردن تو و قبول این هدیه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذیرم ; زیرا کمال ناجوانمردى است که درگاهى که به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون کرد رها کنم و به درگاه مخلوق ضعیف هیچ کاره روم !

پروردگارا ! آرزویم این است که از گناهانم درگذرى و نسبت به آینده توفیق ترک گناهم دهى و زمینه ى بندگى و عبادت خالصانه را برایم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بکار گیرى و قلبم را به سرمایه ى عشق و شیفتگى به خود بیارایى و بیمارى هاى فکرى و روحى مرا درمان کنى و در آخرت شفاعت اولیا و همنشینى با آنان را نصیبم نمایى . این است آرزوى من اى محبوب من و همه ى امیدم ; این است که مرا به آرزویم برسانى و از فضل و احسانت امیدم را به ناامیدى تغییر ندهى .

روایت شده رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به شخصى که در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى یابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق امیدوارم . حضرت فرمود : این معنا در دل کسى جمع نمى شود مگر آن که خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ایمن گرداند و آنچه را امیدوار باشد به او عنایت نماید .

پروردگارا ! آرزویم نسبت به تو آرزوى بى جایى نیست و امیدم به حضرتت امید بى دلیلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجید غفار و عفوّ و شکور و کریم و ارحم الرّاحمین و داراى فضل معرفى کرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو امیدوارم . اگر با توسل به دعاى کمیل به پیشگاهت آمده ام ، کرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من یقین دارم که سائلى از این درگاه دست خالى برنمى گردد و امید کسى را در این پیشگاه ناامید نمى کنند و احدى را از این آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن یزید را با آن گناه سنگین و کم نظیرش ، و آسیه همسر فرعون را پس از ایمان آوردنش ، و فضیل عیاض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهکار دیگر را که همه به تو و به کرم و لطفت چشم امید داشتند پذیرفتى و بخشیدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود ناامیدى راه دهم در حالى که ناامیدى از رحمتت را در قرآن مجید مساوى با کفر دانسته اى !

نقش زبان در رستگاری

 وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِکْرِکَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً ، 

« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِکَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلَى عِبَادِکَ »
«بِعِبَادَتِکَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِکَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَیْکَ یَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِى ، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِکَ رَجَائِی ، وَاکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِی ، »

« خدایا ! زبانم را به ذکرت گویا کن ،

و دلم را به محبتت شیفته و شیدا فرما ، و بر من به نیکى اجابتت نسبت به دعایم منّت گذار ، و لغزشم را نادیده انگار ، و گناهم را بیامرز ; زیرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداییم را به جانب تو دراز کردم ، پس به عزّتت سوگند دعایم را مستجاب کن ، و مرا به آرزویم برسان ، و امیدم را از احسانت ناامید مکن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من کفایت فرما » .

زبان

از نعمت هاى بزرگى که حضرت حق به انسان عطا کرده زبان است ; آن هم زبانى که مى تواند به وسیله ى آن سخن بگوید و آنچه را در ضمیر دارد آشکار کند  و اهداف و مقاصدش را به دیگران اعلام نماید . زبان ، به همان صورت که نیکى ها و حسناتش عظیم است زشتى ها و بدى هایش بزرگ و سنگین است ، تا جایى که حکما درباره ى این عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغیر وَجُرمُه عَظیم . « زبان وزنش اندک و گناهش بزرگ است » . زبان ، چنان که محدث بزرگ ، فیلسوف خبیر ، عارف عاشق ، ملا محسن فیض کاشانى در « محجة البیضاء » فرموده : قدرت ارتکاب نزدیک به بیست گناه بزرگ را چون غیبت ، تهمت ، سخن چینى ، استهزاء به دیگران ، شایعه پراکنى ، دروغ ، فحش ، تحقیر مردم و . . . دارد . قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گویاى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى کرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقیقت شیطان را بندگى کرده است .

1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق . 5 ـ قول کـریم . 6 ـ قـول لـیّن . 7 ـ قـول ایـمان . 8 ـ قـول سدید . 9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بلیغ .

قول حسن ، خوش زبانى با مردم است .

قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست .

قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است .

قول صدق ، سخن راست و ذکر خیر گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است .

قول کریم ، سخن گفتن با پدر و مادر است .

قول لین ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منکر است .

قول ایمان ، اقرار به یگانگى خدا و رسالت پیامبر است .

قول سدید ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرایطى است .

قول معروف ، سخن گفتن با ایتام و خانواده است .

قول بلیغ ، سخن رسا و مؤثر و آمیخته به موعظه و حکمت و برهان است .

انسان مى تواند با این ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود که سودش را جز خدا کسى نمى داند . شرح این ده حقیقت ، کتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اینجا تنها به پاداش قول احسن که هدایت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصیل بقیّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) زمانى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را براى هدایت مردم یمن و دعوت آنان به خدا گسیل داشت فرمود : یا على ! با کسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت کنى .  وَایْمُ اللّهِ لأنْ یَهْدِىَ اللّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلا خَیرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . .  

« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدایت کند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى کند بهتر است » . نماز بر زبان ذکر خداست ، خواندن قرآن ذکر خداست ، دعاهایى که از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده و در زمان ها و مکان هاى خاص خوانده مى شود ذکر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى که در آیات قرآن آمده ذکر خداست و از همه ى ذکرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج کردن زبان در هدایت گمراه به سوى دین خداست .